Document Type : علمی- ترویجی
Authors
Abstract
Abstract
One of the religious beliefs which is the common factor in revelation teachings is Messianism. This paper titled Messianism in the Quran and the Bible aims to analyze this issue using the comparative method. This paper has also reviewed the signs and hopes regarding the belief in Messianism in Islam, Judaism and Christianity, with emphasis on the Bible as well as the strengths and differences between the three religions of Islam, Judaism and Christianity about believing in the Promised Messiah, and inevitably the higher order thinking of Islam will manifest from this review.
Keywords
مقدّمه
هدف از مقایسة موعودگرایی در ادیان و پرداختن به نقاط اشتراک و افتراق بیان این نکته نیست که دینی از دین دیگر در این مسألة خاص متأثّر گردیده یا بر آن تأثیر گذاشته است. آنچه در این مقاله مورد نظر میباشد، این است که اشتراکات اسلام، یهودیّت و مسیحیّت کنار هم قرار گیرند و این نتیجة کلّی به دست آید که اندیشة منجی و موعودی که در پایان جهان خواهد آمد، در همة ادیان وجود دارد. امّا اینکه «این موعود کیست؟ و چه موقع و کجا ظهور خواهد کرد؟» از جمله مسائل مورد اختلاف است.
پیروان ادیان سهگانه ابراهیمی بر پیروزی ایمان بر کفر، حاکمیّت حقّ و علم، عدالت اجتماعی، نجات بشر از ظلم و ستم و وراثت زمین به صالحان اعتقاد راسخ دارند، در یک کلمه میتوان گفت فلسفة تاریخ در ادیان ابراهیمی با اعتقاد به ظهور منجی معنی پیدا میکند. پیشینة موعودباوری در آیین اسلام، یهودیّت و مسیحیّت به تعالیم اوّلیّة آن سه دین بر میگردد؛ یعنی امری ساختگی و دروغین نیست. همچنین ادیان ابراهیمی به آمدن منجی معتقد هستند که هدف او برقراری عدل و داد است. بر این اساس، بین موعود این ادیان اشتراکات فراوانی وجود دارد که زمینة مناسبی را برای مقایسه و بررسی وجوه اشتراک و افتراق بین آنها فراهم میآورد. مطالعات تطبیقی، ضرورت زندگی عصر ماست که از تحوّل شگرف ارتباطات ناشی میشود. در گذشته، با عدم توفیق انسان در عرصة ارتباطات، این مهم چندان ضرورتی نداشت، امّا در عصر ارتباطات، هر فکر و اطّلاعی که در گوشهای از دهکدة بزرگ جهانی طرح شود، لحظاتی بعد، تمام مردم جهان، امکان دستیابی به آن را دارند. در آستانة جهانی شدن، مطالعات تطبیقی در همة زمینهها ـ بهویژه در عرصة دین و حوزة عقاید ـ بسیار لازم است؛ چرا که مقولة فرهنگ و دین، نقش ممتازی را در روند جهانی شدن ایفا میکند و در این زمینه همچون سایر زمینههای دیگر، برگ برنده در دست کسی است که بهترین و عقلانیترین سخن را عرضه کند؛ زیرا انسان به مقتضای فطرت خود از بهترین گفتارها استقبال میکند: ﴿... فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ...: پس بندگان مرا بشارت ده! * همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند...﴾ (الزّمر/ 18ـ17). این نگاه تطبیقی هم میتواند در حوزة اصول ادیان و هم در حوزة آموزههای آن صورت پذیرد.
نقاط اشتراک سه دین بزرگ یهود، مسیحیّت و اسلام در اعتقاد به منجی موعود
امید به آیندة جهان و بشریّت (غلبة حق بر باطل)
یکی از ویژگیهای مشترک سه دین اسلام، یهود، مسیحیّت، امیدواری به آینده است. هر سه دین، با وجود آنکه در برههای از زمان، حوادث ناگوار و تلخ را پیشگویی کردهاند، امید به نجات انسان را به امّتهای خود دادهاند. البتّه ممکن است منشأ این امید متفاوت باشد و در جزئیّات نیز با یکدیگر اختلاف داشته باشند. ادیان ابراهیمی بعد از ذکر حوادث ناگوار و سختیها مردم را به صبر و بردباری و گذر از این مرحله سفارش کردهاند، با این امید که آینده در نهایت به کام آنها خواهد بود. در عهدین امید بستن به جهانی روشن و نورانی که در آن آدمی بر همة خواستههای خود کامیاب و از گناهان پاک شود و از همة دلبستگیهای مادّی و جلوههای زشت آن رهایی یابد و به وجود منجی موعود ایمان بیاورد آشکارا دیده میشود. در دین یهود این عقیده یعنی امید به آینده با عقیدة قوم برتر همراه است که روزی به حکومت خواهند رسید و اقوام دیگر برابر آنها خاضع خواهند شد. یهود قایل است که با توجّه به قادر و مهربان بودن خداوند نظم حاکم بر جهان باید در آینده به نظم الهی سازمان یافته تبدیل گردد و قدرتهای شیطانی سُست شود و موحّدان زندگی جاودانه یابند: «آنگاه در سراسر سرزمین ما سلامتی و عدالت برقرار خواهد شد. باشد که پادشاه به داد مظلومان برسد و از فرزندان فقیر حمایت کند و ظالمان را سرکوب نماید» (عهدعتیق، مزامیرداوود، 72: 3).
در فرهنگ مسیحی نیز همین اعتقاد (غلبة حق بر باطل در واپسین دورهها) به وضوح و روشنی وجود دارد. اعتقاد بر این است که در آخر زمان منجی و تسلّیدهندهای میآید و همه در حکومت منجی حاضر و دادگاهی میشوند و صالحان و نیکوکاران به زندگی ابدی میرسند. در مزامیر داوود ـ که به گفتة برخی از محقّقان، همان زبور ذکر شده در قرآن است ـ میخوانیم: «نزد خدا ساکت شو و منتظر او باش...! و امّا حلیمان، وارث زمین خواهند شد و از فراوانی نعمت و سلامتی متلذّذ» (مزبور 37، بند 12ـ9 و 18ـ17)؛ «مسیح میآید و جهان پس از ظهور آن منجی در صلح و صفای کامل به سر خواهد برد و زمین ایشان، از نقره و طلا پر خواهد گشت و خزائن ایشان را انتهایی نیست» (اشعیای نبی، 7: 2)؛ «شهرهای ویران شده، آباد میشود و آسایش همگانی تأمین میگردد. گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید وگوساله و شیر با هم، و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد» (همان: 11)؛ «وقتی پسر انسان خواهد آمد، روی زمین را ایمان خواهد گرفت و وقتی مسیح میآید که تمام زمین ایمان را بیابد» (همان).
امید به آینده در اسلام، اعمّ از آیندة جوامع، عالم آخرت و بُعد معنوی است؛ زیرا تصریح آیة قرآن است که از رحمت خدا ناامید نشوید. آینده از آنِ «خوبیها» است و آنچه میماند، «خیر و حقّ» است و باطل رفتنی است، گرچه جولان اندکی نیز داشته باشد: «و بگو حق آمد و باطل نابود شد که همانا باطل محوشدنی است» (الإسراء/ 81). گفته میشود که بشارت ادیان الهی مبنی بر پیروزی حقّ و نابودی باطل، تاکنون در تاریخ تجربه نشده و صرف ادّعا است؛ زیرا با نگاهی به تاریخ روشن میشود که همواره اهل باطل نسبت به اهل حق اکثریّت داشتهاند. قرآنمجید به صراحت میفرماید: «و هر آینه در زبور پس از ذکر نوشتیم که زمین را بندگان نیک و شایستة من به میراث میبرند» (الأنبیاء/ 105) و نیز «و میخواستیم بر کسانیکه در آن سرزمین ناتوان شمرده میشدند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان کنیم و آنان را وارثان سازیم» (القصص/5). این امید در فرهنگ اسلامی آنگاه پُرفروغتر میشود که خاتم رسولان میفرماید: «اگر از روزگار جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای تعالی مردی از اهل بیت مرا بر میگمارد تا دنیا را پر از عدل و داد نماید، همانگونه که پر از ظلم و جور شده است» (مجلسی، 1364، ج 51: 74). اگر فقط یک روز از عمر جهان باقی بماند، مأیوس نباشید که وعدة فرجام نیک و غلبة خیر بر بدی، حتمی است و مهدی، منجی موعود، علیهالسّلام، خواهد آمد.
دین حق (اسلام) که تشریع شده از جانب خداوند است، باید تفکّر غالب بر جهان باشد تا دکترین حاکمیّت مطلق خداوند در زمین عملی شود؛ چرا که اگر این امر محقّق نشود، دلیلی بر پیروزی سپاه ابلیس در زمین است. این امر با راز خلقت انسان و جن که عبادت خداوند است، منافات دارد. از همینرو، باید این تفکّر الهی در زمین محقّق شود و بساط ابلیس و سپاهیانش برچیده شود. غلبة دین حق بر همگان همان غلبة حزبالله بر حزب شیطان است: ﴿...فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾ (المائده/56).
مصلحکلّومنجیمطلق،مردیالهیاست
این نیز یکی از نقاط مشترک هر سه دین است و از منظر ادیان ابراهیمی، بشر عادی و معمولی، قدرت اجرای کامل قانون عادلانه را ندارد. به اعتقاد یهودیان، نجات دهنده انسانی است همانند دیگران که از سوی خدا مأمور انجام وظیفة خاصّی شده است. تلمود در هیچ جا به این اعتقاد که ماشیح ممکن است یک ناجی و موجود فوق انسانی باشد، اشاره نمیکند، بلکه او را انسانی میداند که برخوردار از جبروت خدایی است و جهان را با نور خویش روشن خواهد کرد. در اشعیاء نبی میگوید: «برخیز و درخشان شو؛ زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است» (اشعیا، 13:7). به اعتقاد مسیحیان نیز «مسیح بار دیگر میآید برای کسانی که منتظر او میباشند و او ظاهر خواهد شد به جهت نجات». (عبرانیان، 28: 9)؛ «در حقیقت شنیدهایم که مسیح نجاتدهندة عالم است» (یوحنّا، 4: 42). در روایات، این نکته مورد قبول همة فرقههای اسلامی است که «رَجُلٌ مِن أَهلِ بَیتِی» (کورانی، 1411 ق، ج 5: ح 1)، منجی آخرالزّمان است، گرچه در خصوصیّات آن اختلاف هست، امّا در اینکه مردی الهی از سلالة پیامبر (ص) منجی کلِّ است، اتّفاق نظر وجود دارد.
«رَجُلٌ مِن وَلَدِی»، نمیخواهد فقط اثبات شجرهنامهای کند (از نژاد او است)، بلکه این منجی موعود از «او» و اهل بیت او است. کلمة «مِنِّی» نیز بیان این است که،مأموری الهی از سلالة نبی (ص) قیام میکند و از دیدگاه اسلام (تشیّع) منجی در اوج ویژگیهای مثبت انسانی و برگزیدة ویژة خداوند است. عصمت، واسطة فیض الهی، دریچة نزول مواهب و برکات خدا، محور هستی و باعث آرامش نظام هستی از جمله شاخصههای برجستهای است که اسلام به حضرت ولیعصر(عج) منسوب میدارد. در سایر ادیان نیز همواره از جلال و شکوه منجی موعود به زیبایی یاد شده که گوشههایی از آنها در خلال متون منقول قابل برداشت است.
فرودآمدنیکیازانبیاءازآسماندرزمانظهورموعود
در هر سه دین آمده که قبل، حین و بعد از ظهور منجی موعود یکی از انبیاء الهی از آسمان به زمین فرود خواهد آمد. در متون منابع اسلامی آمده که حضرت عیسی(ع) برای اتمام حجّیّت برای ادیان بنیاسرائیل و گرایش آنان به اسلام از آسمان خواهد آمد و پشت سر امام زمان (عج) نماز بر پا میدارد و بدین ترتیب، مسیحیان زیادی و نیز بخشی از یهودیان به آن حضرت(عج) مؤمن خواهند شد.
نقشحضرتعیسی(ع)درزمانظهورمنجیموعود
حضرت مسیح (ع) نقش مهمّی در زمان ظهور مهدی موعود و هدایت بشریّت به سوی حقّ و اسلام دارد. برای همین هدف بزرگ، حکمت و لطف خداوند چنین اقتضا کرده است که او به آسمان برده شود تا هنگام فرود خود به زمین هدایت و دستگیری این انبوه مردم آسان شود و پذیرفتنی نیست که حضرت مسیح در بازگشت مجدّد خود به زمین این همه نقش داشته باشد، ولی قبل از صعود به آسمان اصلاً از آن ذکری به میان نیاورده باشد (ر.ک؛ الهاشمی، 1386، ج 1: 219).
واقعیّت این است که مهمترین موضوعی که حضرت عیسی (ع) از آن سخن رانده است، بشارت برپایی همین دولت الهی است که آن را «ملکوت خدا» نامیده است.
ملکوتخدادرعهدین
در کتاب تورات دربارة منجی آخرالزّمان آمده است: «... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخـﮥ لبهای خود خواهد کشت؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهایی که دریا را میپوشاند» (اشعیای نبی، 11: 1ـ10). از این عبارت نکات زیر به دست میآید: داوری عادلانه، بدون در دست داشتن حکومت ممکن نیست؛ حکم به راستی کردن، شامل مظلومان جهان است: «جهان را به عصای خویش میزند و جهان از معرفت خدا پر خواهد شد»؛ یعنی برنامة او جهانی است و عدالت و داوری او، همراه معرفت خدایی است.
در جای دیگری از تورات آمده است: «و یهوه (= خداوند) بر تمام زمین پادشاه خواهد بود. آن روز، یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد» (زکریای نبیّ، 14: 9ـ10). این فراز به خوبی دو نکتة مهم را میرساند: دین واحد الهی عالمگیر است؛ حکومت جهانی که از نوع حکومت الهی است. جایی برای حکومت اومانیستی، سکولاریستی، لیبرالیستی، کمونیستی و ... نمیگذارد. در جای دیگر تورات آمده است: «و او (= منجی موعود) امّتها را داوری خواهد کرد و قومهای بسیاری را تنبیه خواهد کرد…» (اشعیای نبیّ، 2: 4 و 5). مسلّماً داوری امّتها و تنبیه اقوام، بدون حکومت واحد ممکن نخواهد بود. در قسمتهایی از تورات، حوادث ظهور منجی، بسیار جالب بیان شده است: «و بسیاری از آنان که در خاک زمین خوابیدهاند، بیدار خواهند شد؛ امّا اینان برای حیات جاودانی و آنان برای خجالت و حقارت جاودانی» (دانیال نبی، 12: 2 و 3). این فقره به خوبی از رجعت نیکان و بدان و فلسفة رجعت سخن میگوید. در پایان کار، خداوند منتظران را وارث زمین معرّفی میکند (ر.ک؛ مزامیر داوود، 37: 9 و10و 29 و30).
قرآن مجید نیز از زبان حضرت موسی، علیهالسّلام، نقل میکند که به پرهیزکاران عاقبت به خیری و وراثت زمین را مژده میدهد: ﴿قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ: موسى به قوم خود گفت: از خدا یارى جویید و استقامت پیشه کنید که زمین از آنِ خداست و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار مىکند، و سرانجام (نیک) براى پرهیزکاران است﴾ (الأعراف/ 128). کتاب اشعیاینبی، پس از بشارت بهروزی برای قوم خدا میگوید: «زیرا فرزندی برای ما به دنیا آمده است؛ پسری برای ما بخشیده شده و بر ما سلطنت خواهد کرد. نام او عجیب، مشیر، خدای قدیر، پدر جاودانی و سروَرِ سلامتی خواهد بود. او بر تخت پادشاهی داوود خواهد نشست و بر سرزمین او تا ابد سلطنت خواهد کرد. پایة حکومت خود را بر عدل و انصاف استوار خواهد کرد و گسترش فرمانروایی صلحپرور او را انتهایی نخواهد بود. خداوند قادر متعال، چنین اراده فرموده است و این را انجام خواهد داد» (اشعیای نبی، 9: 7ـ1).
در کتاب حزقیال نیز آمده است: «در زمان ماشیح تمام شهرهای ویران شده از نو آباد خواهد شد و در جهان جایی ویرانه یافت نخواهد شد. حتّی شهرهای سدوم و عمورا نیز آباد خواهد شد» (حزقیال، 47: 12). در فصل هفتم کتاب حیقوقنبی آمده است: «...و گرچه تأخیر کند، برایش منتظر باش؛ زیرا البتّه خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد، بلکه جمیع امّتها را نزد خود جمع خواهد کرد و همه را برای خویش فراهم میسازد» (مکارم شیرازی، بیتا: 55). در فصل دوم کتاب حکّاینبی آمده است: «تمامم را به هیجان میآورم و مرغوب همگی طوایف خواهم آمد و پُر کنم این خانه را از جلال، امر خدای لشکرهاست» (صادقی، 1336: 388).
اصطلاح ملکوت خدا در عهدجدید زیاد بهکار رفته است. 14 بار در انجیلمرقس، 39 بار در انجیللوقا و 32 بار در انجیل متّی و نیز در برخی از موارد به صیغة «ملکوت آسمانها» آمده است؛ زیرا عادت یهود آن بود که اسم خداوند را به جهت احترام و خشیت بر زبان نمیآوردند. ملکوت و سلطنت خداوند همان بشارتی است که حضرت مسیح، علیهالسّلام، به جهت ابلاغ آن به قوم خود و به تمام عالم مبعوث شده است. حال مقصود از این کلمه چیست و چه اهمیّت ویژهای دارد که حضرت مسیح، علیهالسّلام، بدان مبعوث شده است؟
با ملاحظة نصوص دیگر اناجیل پی میبریم که مقصود از ملکوت الهی همان حکومت، خلافت، دولت و سلطنت خداوند روی زمین است. در انجیللوقا آمده است: «حضرت مسیح، علیهالسّلام، به شاگردان خود فرمود: هرگاه نماز گزاردید، بگویید: ای پدر ما که در آسمانها هستی، باید نام تو تقدیس شود، باید ملکوت تو بیاید، باید مشیّت تو وجود پیدا کند، آنگونه که در آسمان است، باید در زمین نیز باشد» (انجیللوقا، 2: 14، 11). در انجیلمتّی نیز آمده است: «باید ملکوت تو بیاید، باید آنچه که در زمین میخواهی، همانند آنچه که در آسمان است تحقّق یابد» (انجیل متّی،10: 52، 6).
معنای این جملات آن است که باید حکومت و سلطنت خداوند، عزّ و جلّ، روی زمین از جانب فردی از بشر تحقّق پیدا کند، همانگونه که در آسمان از ناحیة ملائکه تحقّق پیدا میکند و آن عمل کردن به شریعت الهی و دستورات او از اوامر و نواهی است که توسّط انبیا برای بشر فرستاده شده است. موضوع ملکوت خدا یا ملکوت آسمانها امری نیست که تنها حضرت مسیح، علیهالسّلام، به آن بشارت داده باشد، بلکه انبیای قبل از او نیز به آن خبر دادهاند. از آن جمله متّی در انجیل خود دربارة حضرت یحیی، علیهالسّلام، چنین نقل میکند: «در آن روزها یوحنّا معدان در بین مردم رود ندا میدهد و میگوید: توبه کنید؛ زیرا ملکوت آسمانها نزدیک است» (انجیل متّی، 1: 41، 3 و 2).
موضوع ملکوت خدا یا آسمانها مسألهای نبوده که موقعیّت مردم آن زمان کشش و تحمّل فهمیدن تفصیل آن را داشته باشند، لذا به صورت مثال و رمزی و با تبیین خطوط کلّی برای آنان عرضه شده است. لذا مرقس میگوید: «چون که جمعیّت پراکنده شد، افرادی که به دور او با دوازده نفر بودند، از مثلهایی که برای مردم میگفت، سؤال کردند؟ حضرت به آنان فرمود: «به شما سرّ ملکوت خدا داده شده، ولی سایر مردم هر چه به آنها القا میشود، با مَثَلها است» (انجیل مرقس، اصحاح 4: 137؛ رقم11ـ10). در انجیل متّی نیز آمده است: «شاگردانش به نزد او آمده و گفتند: چرا با مردم به مَثَل سخن میگویی؟ آنها را جواب داد؛ زیرا شما هستید که مورد لطف خدا قرار گرفته و میتوانید اسرار ملکوت آسمانها را بفهمید، ولی آنان به چنین مقامی نرسیدهاند» (انجیل متّی، 10: 73 و 3: 11).
اینکه حضرت مسیح، علیهالسّلام، بشارت خود را که همان نزدیک بودن پیاده شدن ملکوت خداوند است، به طور رمزی بیان کرده، نه بدین معناست که به وظیفة رسالت خود عمل نکرده یا درآن قصور و تقصیر روا داشته است، بلکه اینگونه بیان کردن اهداف رسالت یک تاکتیک مرحلهای است که باید در دو سطح در میان جامعه مطرح شود؛ زیرا درک موضوعی که قرار است بعد از صدها سال، بلکه شاید هزاران سال دیگر تحقّق یابد، برای عموم مردم دشوار به نظر میرسد، لذا حضرت برای عموم مردم به صورت رمزی و مثال بیان کرده است و برای خواصّ از افراد خود به تفصیل توضیح داده است. در انجیل یوحنّا از قول حضرت مسیح، علیهالسّلام، آمده است: «همیشه نزد من امور بسیاری است که برای شما نقل میکنم، ولی شما الان طاقت حمل و کشش فهم آن را ندارید» (انجیلیوحنّا، 12: 343).
ملکوت خدا باور مهمّ و البتّه پردامنهای است که بر اساس اناجیل همدید [متّی، مرقس و لوقا] هستة مرکزی تعالیم و آموزههای عیسی (ع) را تشکیل میدهد. «ملکوت خدا» در حقیقت تحقّق وعدههایی است که خدا به او داده که «سلطنت او را تا ابد پایدار خواهد ساخت» (دوم سموئیل، 16: 8ـ7)؛ «و بارها با سوگند به آن تأکید کرده بود» (مزامیر، 3: 83). حال این وعدة الهی با آمدن عیسی (ع) محقّق خواهد شد. مراد از ملکوت خدا در این وعدهها مجموعة آرمانهای معنوی و اجتماعی است که عیسی (ع) در یک فعّالیّت شاهانه آنها را عملی خواهد ساخت. بر اساس این وعدهها، عیسی (ع) با تشکیل حکومت الهی که از آن به «ملکوت خدا» یاد شده، اهداف رهاییبخش خود را عملی خواهدکرد (ر.ک؛ موحّدیان عطّار، 1389: 238).
مشکلی که وجود دارد، این است که گزارش حضرت مسیح (ع) از امام مهدی(ع) در آن هنگام هم چون گزارش از ملکوت خدا و دیگر مسایل غیبی، بسیار رمزآلود و مختصر است؛ زیرا زمان ایشان با دوران حضرت مهدی(ع) فاصلهای بسیار داشت، حتّی هنوز دین اسلام نیامده بود. پس شاگردان مسیح و عموم پیروان آن حضرت چگونه میتوانستند موضوع امام مهدی و دولت او را در آخرالزّمان دریابند؟! به علاوه اینکه حضرت مسیح (ع) به خاطر عدم آمادگی مردم و نداشتن قدرت تحمّل و درک مسایل، حقایق بسیاری را کتمان داشت: «و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم، لکن الان طاقت تحمّل آنها را ندارید» (انجیلیوحنّا، باب 16: بند 12). از این رو، راهی نداریم که از عبارات خود انجیل به طور صریح و آشکار بشارتهایی را در مورد امام مهدی (ع) و خصوصیّات آن پیشوای بزرگ بیابیم، ولی این بدان معنا نیست که بشارتی دربارة مهدی موعود(ع) نیامده، بلکه بر ماست که چشم بصیرت بگشاییم و در سخنان مسیح (ع) امعان نظر کنیم و با تجزیه و تحلیل، ربط بین آن سخنان را بیابیم تا حقایقی را که در قالب امثال، رموز و اشارات به شاگردان خود بیان داشتند، کشف کنیم.
در پی همین رمزآلود بودن سخنان عیسی برای مسیحیان این اعتقاد پیدا شده که منظور از پسر انسان، خود اوست و در موارد بسیاری این واژه را به معنای مسیح بهکار برده، خلط کردهاند، در حالیکه «پسر انسان» با مسیح بسیار متفاوت است. البتّه در روزگار خود عیسی(ع)، این دو واژه از هم متمایز بود و بر یکدیگر انطباق نداشت: «و هنگامی که عیسی(ع) از شاگردان خود پرسید: مردم مرا که پسر انسانم، چه شخص میگویند؟ گفتند: یحیی تعمیددهنده، و بعضی الیاس و بعضی ارمیا یا یکی از انبیاء» (انجیل متّی، باب 16: بند 14ـ13).
مردم نمیگویند: «پسر انسان» مسیح است. پس حضرت مسیح (ع) شروع کرد به سخن گفتن از برخوردهایی که یهودیان با آن «پسر انسان» خواهند داشت و به شاگردان خود دستور پیروی از او را داد و اینکه خود را از فتنه و بلا دور نگهدارند؛ زیرا که پسر انسان خواهد آمد در جلال پدر خویش،... » (انجیل متّی، باب16: بند 27).
در انجیل مرقس و متّی، الیاس که باید پیش از آمدن مسیح بیاید و ظهور وی و وقوع داوری بزرگ را اعلام میکند. البتّه عیسی(ع) در پاسخ شاگردان خود در این باره گفت: «البتّه الیاس میآید و تمام چیزها را اصلاح میکند». همچنین در برخی متون بینالعهدینی در یهود قبل از ظهور ماشیح یکی از انبیاء گذشته (موسی، ارمیا یا الیاس) ظهور میکند و راه را برای آمدن او هموار میکند. ملکوت خدا در مسیحیّت و بازگشت مسیح در باطن و نمایههای زیرین مهدویّت در اسلام است (موسوی، 1385: 156).
ملکوت در اسلام
ملکوت در اصل از مُلک به معنی حکومت و مالکیّت است، «و» و «ت» برای تأکید و مبالغه به آن اضافه شده است. بنابراین، منظور از آن در اینجا حکومت مطلقة خداوند بر سراسر هستی است. همچنین ملکوت به معنی بزرگی، چیرگی و نام عالم عقول و مجرّدات سماوی است و نیز به معنی قدرت بر تصرّف است؛ یک معنی اعتباری که واقعیّت خارجی ندارد. البتّه این در مورد انسان شاید قابل توجیه باشد، امّا در مورد خدا که هر چه در عالم است، فعل خداست و هیچ موجودی بینیاز از خدا نیست و از خود استقلالی ندارد (طباطبائی، 1364، ج 7 : 341). بنا بر آیة 83 سورة یس (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ: فرمان او چنین است که هرگاه چیزى را اراده کند، تنها به آن مىگوید: موجود باش، آن نیز بىدرنگ موجود مىشود)، ملکوت هر چیز همان کلمة «کُن» است که خداوند میگوید و گفتن او عین فعل و ایجاد است. پس معلوم میشود که ملکوت همان وجود اشیاء است، از جهت انتصابی که به خدا دارد و قیامی که به ذات اقدس او دارد و معلوم است که چنین امری شریکبردار نیست.
زمانظهور،مخفیاست
یکی دیگر از نقاط مشترک هر سه مکتب این است که برای ظهور منجی وقت خاصّی مشخّص نشده است. عدم تعیین وقت خاص (عدم توقیت) برای همیشه مشعل امید را پُرفروغ و نورانی نگه میدارد و مردم هیچ عصری از آمدن منجی مأیوس نمیشوند. اصولاً وقت ظهور منجی را کسی جز خدا نمیداند و از مصادیق علم غیب به شمار میآید. در مورد زمان ظهور در یهودیّت نیز عقاید بسیاری وجود دارد؛ جمعی از یهودیان با تعیین زمان، وعده ظهور دادند، امّا عدم تحقّق این وعدهها موجب سرخوردگی و بحران در جامعه شد و بعد از آن، علمای یهود تعیین زمان ظهور را منع کردند. تلمود کسانی را که به محاسبة دقیق زمان ظهور ماشیح میپردازد، مورد لعن قرار داده است و تنها تشویق به انتظار را توصیه میکند. حضرت عیسی، علیهالسّلام، به طور مکرّر در کتاب مقدّس اشاره میکند که زمان ظهور مشخَّص نیست و هیچ کس غیر از خداوند آن را نمیداند، امّا هیچ کس از آن روز و ساعت اطّلاعی ندارد، حتّی ملایکة آسمان جز پدر من(!) (ر.ک؛ انجیل متّی،36: 24)، «پس بیدار باشید؛ زیرا که آن روز و ساعت را نمیدانید» (همان، 13: 25).
در حوزة تفکّر اسلامی نیز به وضوح این نکته بیان شده که زمان ظهور مخفی است و هیچ کس از آن اطّلاعی ندارد. در روایات زیادی نیز «توقیت» (تعیین وقت برای ظهور منجی موعود) رد شده است، امّا این ابهام و نامعلوم بودن، نباید مایة دلسردی منتظران «منجی» باشد. امر فرج ناگهانی است و هر آن باید منتظر او بود. امام باقر، علیهالسّلام، در پاسخ به این سؤال که آیا ظهور وقت مشخّصی دارد، فرمود: کسانی که وقت تعیین میکنند، دروغ میگویند. زمانی که موسی، علیهالسّلام، به دعوت پروردگار خود قوم خود را ترک کرد، به آنها وعده داد تا سی روز دیگر برمیگردد، امّا وقتی که خدا به آن سی روز ده روز دیگر افزود قوم او گفتند: موسی با ما خلف وعده کرده و کردند آنچه کردند (از دین برگشتند گوسالهپرست شدند) (نعمانی، 1422ق.: 305).
امام رضا، علیهالسّلام، از پیامبر (ص) نقل میکند: «زمان قیام موعود مانند قیامت است که کسی جز خداوند آن را نمیداند و فرا نمیرسد، مگر ناگهانی و نیز پیامبر (ص) فرمود: «مهدی ما کارش در یک شب به سامان میرسد» (اصفهانی،1387، ج 2: 160).
گفتنی است مخفی بودن زمان ظهور، نباید باعث افسردگی، یأس و قساوت مؤمنان شود و آنان هر لحظه، حتّی در اوج ناامیدیها نیز امید داشته باشند. حضرت علی، علیهالسّلام، میفرماید: «زمان آن را دور نپندارید که دلهایتان سخت و بیامید شود» (مجلسی، 1364، ج 52: 123).
علایمظهور
هر چند زمان ظهور منجی، مخفی است، امّا علایمی در هر سه دین، برای آن مطرح شده است. از این لحاظ، ظهور «موعود» به قیامت تشبیه شده است؛ زیرا همچنانکه قیامت علایمی دارد (اشراط السّاعـﮥ)، ظهور نیز علایم و نشانههایی دارد که قبل از آن به وقوع میپیوندد. اصل وجود علایم و نشانههای ظهور و بعضی از آن نشانهها از نقاط مشترک آخرالزّمان ادیان ابراهیمی است.
علایمظهوردرآیینیهود
در این قسمت که اختصاص به مقایسة علایم ظهور در سه دین دارد، فقط به بُعد اخلاقی جامعة یهود اشاره میشود.
ـ گناه در جامعه زیاد میشود.
ـ با دستورهای خداوند آشکارا مخالفت میشود.
ـ زمانی «منجی» ظهور میکند که هیچ یاوری ندارد و تنهاست.
ـ منکرات عملی میشود و قبح آن از بین میرود.
ـ کسانی که از خطاکردن بترسند، منفور میشوند.
ـ محمل تحصیل و مطالعه به اماکن فساد مبدّل و دانش دبیران فاسد خواهد شد.
علایمظهورمنجی در مسیحیّت
در کتاب مقدّس و در عرصة تفکّر مسیحی برای ظهور منجی و آمدن عیسی، علیهالسّلام، علایم و نشانههایی ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
ـ مسیح زمانی ظهور میکند که مردم مجرماَند و ظلم دنیا را فراگرفته است: «چرا اسم من (خدا) باید بیحرمت شود، به جهت ذات خود (هتک احترام خدا) این کار را میکنم» (اشعیاء، 11: 48) و این بدان معنا است که دیگر عادل و نیکوکاری یافت نمیشود که برای او کار انجام بگیرد.
ـ ظهور مسیح با ذلّت قوم یهود بستگی دارد.
ـ ظهور مسیح هنگام رقابت دولتها و جنگ آنها با همدیگر خواهد بود (کهن، 1382: 356).
ـ قبل از ظهور مسیح دجّال میآید: «ای بچّهها! این ساعت آخر است و چنانکه شنیدهاید، دجّال میآید. دروغگو کیست جز آن که مسیح بودن عیسی را انکار کند!؟ او دجّال است که پدر و پسر را انکار میکند» (رسالة اوّل یوحنّا، 18: 2)؛ «زنهار کسی به هیچ وجه شما را نفریبد؛ زیرا که تا آن ارتداد اوّل واقع نشود و آن مرد شریر؛ یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد» (نامة دوم پولس به تسالونیگیان، 3: 2).
ـ نشانههایی در آسمان و ماه و ستارگان: «آن وقت در آسمان اتّفاقات عجیبی میافتد، در خورشید و ماه و ستاره علایمی دیده خواهد شد که از خبرهای بد حکایت میکند. نظم و ثبات آسمان در هم میریزد... وقتی پیشامدهایی که گفتم واقع شود، بدانید به زودی سلطنت خدا آغاز میشود» (لوقا، 23: 21ـ25).
علایمظهوردراسلام
در روایات اسلامی برای ظهور حضرت مهدی (عج) علایم و نشانههایی ذکر شده که به بعضی از آنها اشاره میشود:
ـ وجود حضرت عیسی، علیهالسّلام، یکی از علایم آخرالزّمان است: «پیامبر (ص) میفرماید: «إِنَّهُ لَعِلمٌ لِلسَّاعَـةِ أَی مِن علایم السَّاعَـةِ حَیثُ تَرَونَهُ فِی آخِرِالزّمان: حضرت عیسی، علیهالسّلام، خود نشانة آخر الزّمان است». به نظر میرسد نزول عیسی (ع) از علایم قیامت است؛ زیرا اوّلاً در احادیث متعدّد پیامبر (ص) فرموده است که نزول عیسی یکی از علایم قیامت است. ثانیاً در روایات آمده حضرت حجّت بعد از ظهور به بیتالمقدّس تشریف برده، منتظر نزول عیسی(ع) میشود و گویا به استقبال حضرت عیسی (ع) میروند» (مجلسی، 1412 ق.، ج 52: 209).
ـ امام صادق، علیهالسّلام، میفرماید: «خَمسٌ قَبلَ قِیامِ القَائِمِ: الیَمَانِی وَ السُّفیَانِی وَ المُنَادِی یُنَادِیِ فِی السَّمَاءِ وَ خَسفٌ بِالبَیدَاءِ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکِیَّـةِ: (پیش از قیام قائم (عج) پنج علامت وجود دارد: خروج یمانی، سفیانی، ندای آسمانی، فرو رفتن سپاه سفیانی در سرزمین بیداء، کشته شدن نَفس زکیّه» (صدوق، 1390، ج 2: 651).
ـ خروج دجّال قبل از قیام حضرت مهدی (عج) و اغوای مردم از دیگر علایم است.
ذکر این علامتها باعث شده که خفای زمان ظهور، مانع ایجاد یأس در قلب و جان مؤمنان و صالحان باشد و آنان بدانند که در اوج ناامیدی، امید مستضعفان و صالحان خواهد آمد.
یادآوری این نکته در بیان اشتراکات و افتراقات علایمی در ادیان مسیحیّت و یهودیّت و مقایسة آن با دین اسلام ضروری است که در متون عهدین حوادث آخرالزّمان بیشتر به شکل رمز و نامفهوم و خیلی کلّی بیان میشوند و از پرداختن به جزئیّات حوادث پرهیز میشود. برخلاف آنها در اسلام حوادث خیلی دقیق و واضح مطرح میشود و به جزئیّات نیز پرداخته میشود.
نکتة قابل توجّه دیگر غیر از اینکه حوادث و علایم آخرالزّمان در عهدین شکل کلّی مطرح شدند و نسبیّتی از الهی بودن آنها به خداوند، مشاهده نمیشود، امّا در اسلام این علایم تماماً برای ظهور، آیه و معجزات است که باعث میشود در تشخیص موعود حقیقی و دروغین تمییز داده شود و با کمی دقّت در منابع اسلامی داشتن منشأ الهی آنها نمایان است.
جهانپسازظهور(موفقیّتمنجی)
ـ برقراری عدل و صلح جهانی و برچیده شدن سلطة ظلم و جور.
یکی دیگر از نکات مشترک، پیروزی و موفّقیّت منجی آخرالزّمان در اجرای کامل دستورهای الهی است که تا آن موقع با این گستردگی در جهان رخ نداده است.
علایم ظهور ماشیح از منظر یهودیان دورانی سراسر خیر و برکت و همراه با رفاه و امنیّت است: «تمام شهرهای ویران را از نو آباد خواهد کرد و در جهان ویرانه یافت نخواهد شد و گریه و شیون و زاری در جهان نخواهد بود» (اشعیاء، 19: 65) و نمونههایی از این دست فراوان است.
مصلح آخرالزّمان ـ بر خلاف بقیّة مصلحان ـ در احقاق حق و نابودی باطل، شکست و عجز ندارد. او به هدف خود میرسد و جهان را پر از عدل و داد، مساوات، خوبی، آبادی، صلح و صفا میکند. آرمان شهری که در طول تاریخ، ذهن انسانهای صالح را به خود مشغول کرده بود، با آمدن منجی تحقّق مییابد.
مدینةفاضلهدر یهود، مسحیّت و اسلام
حکومت موعود در آخرالزّمان یا جامعة آرمانی از جمله مفاهیم مشترکی است که مورد توجّه ادیان مختلف قرار گرفته و پیرامون چگونگی ظهور موعود، حکومتداری و ویژگیهای مردم آن زمان مطالب زیادی در متون کهن این مکاتب میتوان دید. در این میان، ادیان ابراهیمی از جمله مکاتب صاحبنظر در این زمینه بوده است و از جهات مختلف حکومت منجی موعود را مورد اهمیّت قرار دادهاند، لذا در این پژوهش سعی شده ضمن بیان تفصیلی از چگونگی مهدویّت در اندیشة اسلام و حکومت ماشیح در مکتب یهود و حکومت عیسی مسیح در مسیحیّت، فرایند حکومت آنها در آینده را به صورت ملموستر و مطابق با ساختارهای امروزی مورد بررسی قرار داده، در ضمن آن، به مقایسه و تطبیق سه دین در این زمینه بپردازیم، تا بدین گونه تفاوتها و تشابهات این سه نگرش به شکل روشنتری بیان گردد.
آرمانشهر یا مدینة فاضله از جمله مفاهیمی است که سالها ذهن اندیشمندان زیادی را به خود مشغول کرده است و شاید بتوان گفت از همان ابتدا که بشر توانست مفهوم جامعة بشری را درک کند، از پس سختیها و مصائب، آرزوی چنین جامعهای را با خود همراه میکرده است. این آرزوی بشر با ادیان به اوج خود میرسد و با ظهور مردی که منجی جهان است، حقیقت مییابد. هر یک از ادیان یهود، مسیحیّت و اسلام با بیان یک سلسله شرایط و ویژگیهای چنین جامعهای در صدد ترسیم آرمانشهر الهی برای پیروان هستند. پس در ابتدای پژوهش با این سؤال مواجه میشویم که: «وجوه تشابه و تمایز نظریّه آرمانشهری در اندیشة سیاسی ادیان ابراهیمی چیست؟» سؤالی که در پاسخ به آن سعی میشود تا آرمانشهر را از جهت ساختار سیاسی، مبانی نظری مربوطه و کارکردهای آن مورد بررسی قرار دهیم و فرضیّهای که در پاسخ به این سؤال مطرح میگردد، با الهام از روش تحلیل مقایسهای و نظریّة نظام سیاسی، الگوی آرمانشهری در ضمن توجّه به رویکرد ساختارگرایی کارکردی است.
استفاده از روش تحلیل مقایسهای باعث میشود تا به اطّلاعات ارزشمندی دربارة ویژگی، شکل، دامنه و عملکرد یک نظریّه یا نهاد در درون همان نظریّه و در مقایسه با نظریّهها و نهادهای مشابه دست پیدا کرد و در اینجا نیز الگویی است که با بهرهگیری از آن میتوان نظام آرمانشهری اسلام را با آنچه که به عنوان ساختار و نهاد در درون آرمانشهر یهود و مسیحیّت ارائه میشود، به مقایسه درآورد.
باورآرمانشهرو ظهورمنجیدرآیینیهود
یهودیّت دینی کهن و آیینی است که سابقة دیرینهای در تاریخ ادیان وحیانی داشته است و در تقسیمبندی دینپژوهان همراه دو دین مسیحیّت و اسلام، در دستة ادیان ابراهیمی میگنجد. یهودیان پس از نخستین ویرانی بیتالمقدّس همواره در انتظار یک رهبری بزرگ و فاتح بودهاند که شهر آرمانی و مدینة فاضله آنان را بر روی ویرانههای شهری قدس بنا نموده، شکوه و اقتدار قوم برگزیدة خدا را دوباره به عصر سلیمان و داوود بازگرداند. این شخصیّت ایدهآل و آرمانی در ادبیّات یهود ماشیح یا مسیح خوانده میشود که لقب پادشاه نجات دهنده و آرمانی یهود میباشد. هر تعبیر ماشیح برای انسان آرمانی یهود در تلمود (توفیقی، 1384: 121) در موراد مختلف و متعدّد آمده، امّا در عهد عتیق تنها در کتاب دانیال چنین تعبیر انحصار یافته است (عهدعتیق، کتاب دانیال، 25: 29ـ26). مهمترین مژدة مسیحایی در آیین یهود در کتاب اشعیاینبی آمده است که نجات جامعة یهود را از گرفتاریها و سختیها و پراکندگیها نوید داده است: «نهالی از تنة یسّی (پدر داوود) بیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شگفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوّت و روح معرفت و ترس از خداوند. خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود، جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخـﮥ لبهای خود خواهد کشت. کمربند کمر عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید... و در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آبهایی که دریا را میپوشاند و در آن روز واقع خواهد شد که ریشة یسّی به جهت علم قومها بر پا خواهد شد و امّتها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود... و به جهت امّتها علمی بر افراشته، و رانده شدگان اسرائیل را جمع خواهد کرد و پراکندگان یهود را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد (اشعیا، 11: 2ـ12).
همانگونه که در این پیشگویی مسیحایی ملاحظه میشود، اشعیاینبی تصویری زیبا و دلانگیزی را از حکومت ماشیح و مدینة فاضله و شهر آرمانی یهود که توسّط یکی از فرزندان یسّی (پدر داوود) تحقّق خواهد یافت، به تصویر میکشد. در اندیشه و باور یهود، حکومت آرمانی که بنیاسرائیل با تمام سختیها و بدبختیها انتظار آن را میکشد، روزی در جهان محقّق خواهد و جامعة انسانی توسّط یکی از فرزندان اسرائیل نجات خواهد یافت و در پرتو حکومت عادلانة وی شهر آرمانی وجود خارجی و عینی خواهد یافت.
در تورات که مبنای اصول اساسی و اعتقادات و اندیشة یهودیّت است، در بخشهای نخستین، پس از شرح چگونگی تکوین جهان هستی، خلقت انسان و ذکر تاریخ پیامبران اوّلیّه، ظهور منجی موعود و شهر آرمانی که یهود در انتظار نشسته را به بشر نوید میدهد و این مدینة فاضله و شهر آرمانی همان آبادانی کلّ جهان و آکندگی آن از عدالت میباشد؛ چنانکه در کتاب اشعیاینبی آمده است: «همة شهرهای ویران شده از نو ساخته خواهد شد و در تمامی جهان هیچ ویرانهای نخواهد بود، حتّی در سدوم و عمورا و خواهرانت (یعنی سدوم و دخترانش) به حالت نخستین خود خواهند برگشت» (عهد عتیق، کتاب اشعیاء، 55: 16). در کتاب ملاکی نبی چنین میخوانیم: «... و برای شما که از اسم من میترسید، آفتاب عدالت طلوع خواهد کرد و بر بالهای وی شفا خواهد بود» (همان، کتاب ملاکی، 4: 2).
بر اساس متون مقدّس یهود، انتظار جوهرة اصلی یهودیّت و موجب پویایی انسان در همة زمانها است. یکی از پایههای اساسی آیین یهود، ایمان به ظهور ماشیح دورة نجات یا گئولا است. اصل دوازدهم از اصول سیزدهگانة ایمان یهود نیز که توسّط هارامبام (ابنمیمون) مطرح شده، مربوط به بحث آرمانشهر و مژدة تشکیل حکومت آرمانی است و اینگونه است: «من با ایمان کامل به آمدن ماشیح اعتقاد دارم، اگرچه او تأخیر کند. با این حال، هر روز در انتظار او هستم تا بیاید» (آبایی، 1384: 45).
طبق نظر موسی ابنمیمون هر فرد یهودی که این اصل را قبول نداشته باشد، منکر سخنان حضرت موسی، علیهالسّلام، و دیگر انبیای بنیاسرائیل است. یهودیان نیز بر اساس این اصل، به ظهور ماشیح یا منجی موعود و تشکیل حکومت آرمانی معتقدند: «ارادة خداوند، خدای ما چنین باد که به لطف او شاهد سپیدهدم آزادی باشیم و نفخ صُور مسیحا، گوش ما را نوازش دهد» (توفیقی، 1385: 124).
باورآرمانشهروظهورمنجیدرآیینمسیحیّت
عهدجدید که یک بخش از کتاب مقدّس را تشکیل میدهد، نسبت به آیندة جهان و ظهور منجی در آخرالزّمان پیشگوییهایی دارد و برای ظهور منجی و تشکیل حکومت عادلانه و تحقّق شهر آرمانی که انسانها در آن از حقوق برابر و یکسان برخوردار خواهد بود، در موارد متعدّد بشارت داده است. بازگشت مسیح در آخرالزّمان یکی از اصول مسلّم اعتقادی و باور دینی مسیحیّت است. هفتمین و آخرین دورهای که مسیحیان برای بشریّت در طول تاریخ قایلاَند، دورانی است که عیسی مسیح بر سراسر جهان حکومت خواهد کرد، همة مردم و جامعة انسانی تحت سیطره و فرمان او خواهد بود. بر این اساس، طبق آموزههای مسیحیّت، آخرین مرحلة حیات بشر دورانی خواهد بود که منجی جهانی ظهور نماید و بر سراسر این کرة خاکی سیطره یابد (امامی کاشانی، 1386، ج1: 352ـ351).
در اندیشة مسیحیّت، اوضاع عالم قبل از ظهور منجی آخرالزّمان چندان رضایتبخش نیست، سختیها و گرفتاری و مصیبتهای مختلف دامنگیر جامعة انسانی خواهد شد تا منجی ظهور نماید و با بر پایی حکومت عادلانهاش رؤیای آرمانی دیرینة بشریّت را که سالها در انتظار آن نشسته است، تحقّق بخشد. این شهر آرمانی که از عالم خیال تجاوز نکرده، با ظهور منجی و نجات کاروان بشریّت از بدبختیها و سردرگمیها، حکومت پسر انسان وجود عینی خواهد یافت: «و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت از برای امّتها روی خواهد نمود به شوریدن دریا و امواجش، و دلهای مردمان ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که در ربع مسکون ظاهر میشود؛ زیرا قوات آسمان متزلزل خواهد شد و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که برابری سوار شده و با قوّت و جلال عظیم میآید و چون ابتدای این چیزها بشود راست شده سرهای خود را بلند کنید؛ از آن جهت که خلاصی شما نزدیک است» (لوقا، 21: 28ـ37).
بنابراین، مسألة ظهور منجی و آبادانی عالم و برپایی حکومت عدل، یکی از آموزههای تعالیم آیین مسیحیّت میباشد که در موارد متعدّد از عهدجدید به این مسأله اشاره شده است و بشارت منجی آخرالزّمان، همگان را با بازگشت حضرت مسیح تحت عنوان «پسر انسان» نوید داده شده است. بر این اساس است که مسیحیان مؤمن بر اساس تعالیم آیین مسیحیّت شامگاهان و سحرگاهان تشکیل حکومت عدل، تحقّق مدینة فاضله و شهر آرمانی را در جهان توسّط منجی آخرالزّمان به انتظار نشستهاند.
آرمانشهردراندیشة اسلام
اندیشههای اسلامی به دلیل دارا بودن ویژگیهای خاصّ و منحصر به فرد خود، سیما و چهرهای خاص از آرمانشهر مطلوب خود ترسیم مینماید (مسألة پایان تاریخ با حکومت جهانی شکوهمند انسان کامل و وعدة تحقّق ارثبردن زمین برای مستضعفان و مؤمنان روی زمین در قرآن بیان گردیده است). این آرمانشهر دارای صفات و ویژگیهای منحصر به فردی در اندیشة اسلامی است. بهرهگیری از منابع و مراجع مربوط به اصول و ارزشهای اسلامی و علی الخصوص قرآنکریم (هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در قرآنکریم ذکر گردیده است) ﴿...وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ﴾ (الأنعام/ 59) و نیز سنّت و سیرة رسول اکرم (ص) (به عنوان اسوة حسنة امّت اسلامی) و روایات رسیده از معصومان میتواند ما را به صفات و ویژگیهای منحصر به فرد آرمانشهر اسلامی رهنمون باشد. همچنین آرمان مهدویّت و انتظار با گرایش به مفهوم امید به آیندة درخشان تاریخ در پرتو ظهور و حضور مهدی موعود (عج) در آخرالزّمان و تحقّق ابعاد کامل آرمانشهر اسلامی و غایت کمالجویی آدمی در تحقّق ابعاد کاملة «خلیفـﮥالله فِی أرضِهِ» در حکومت مهدی موعود (عج)، نمونهای از تحقّق عینی آرمانشهر اسلامی است که در قرآنکریم به آن وعده داده شده است: ﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ: در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: بندگان شایستهام وارث (حکومت) زمین خواهند شد﴾ (الأنبیاء/ 105)؛ ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ: ما مىخواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روى زمین قرار دهیم﴾ (القصص/ 5).
صفاتوویژگیهایآرمانشهراسلامی
شهر عدالت
برقراری عدالت و عدل و قسط از مهمترین ویژگیهای آرمانشهر اسلامی است. تعادل و اعتدال نیز از مفاهیم عدالت در آرمانشهر اسلامی است. امام کاظم (ع) میفرماید: «خَیرُ الأُمُورِ أَوسَطُهَا: بهترین کارها میانه و معتدلترین آنهاست» (محمّدی ریشهری، 1386، ج3: 565). در آرمانشهر اسلامی که تحقّق مکان زیستی مناسب در بازآفرینی اعمالی خدایی است، در پیروی از کلام پروردگار به برقراری عینی عدالت و نیز قرار دادن مناسب هر چیز در جای خود (معنای حقیقی عدل)» (طباطبائی، 1363، ج40: 184و 102) و خلق مناسب فضاها با اندازههای مناسب اقدام مینماید.
شهرامن
آرمانشهر اسلامی، شهر امنیّت و صلح و اطمینان خاطر است: «ایمان و مؤمن نیز از ریشة امناَند» (نوحی، 1379: 134). وجود ایمان و افراد مؤمن در شهر آرمانی اسلامی، حکایت از امن بودن شهر دارد و بالعکس. آرمانشهر اسلامی امنیّت را در نظر و عمل برای شهروندان فراهم میآورد. امنیّت رشد و تعالی در آرمانشهر اسلامی موجود است. آرمانشهر اسلامی شهر امنیّت و صلح است. اطمینان خاطر جسم و روح شهروندان در عینیّت و ذهنیّتهای شهری جاری است.
شهرشأنواقعیانساندرمقامخلیفةالهی
برخی آیات قرآنکریم به نحوی به مقام انسان در جهان هستی اشاره دارند. انسان به مناسبت مقام خلیفـﮥالهی خود مکان زیستی متناسب با مقام خود را میطلبد و آرمانشهر اسلامی در پاسخ به این نیاز شهری متناسب با شأن حقیقی آدمی است. در آرمانشهر اسلامی این آدمی است که بر محیط مصنوع تسلّط دارد و نه محیط مصنوع بر آدمی. در آرمانشهر اسلامی تأکید بر تمامی ابعاد وجودی آدمی است و نه انحصاراً بر بُعد مادّی وی. فضاهای آرمانشهر اسلامی در تناسب با شأن واقعی انسان، با پرداختن به ابعاد انسانی، محیط زیست و القای احساس قرب است نه غربت. آرمانشهر اسلامی در تلاش بر تداعی مفاهیم و معانی است که بر ارتقاء معنوی و مادّی آدمی بیفزاید.
آنچه ذکر گردید صرفاً برخی صفات و و ویژگیهای آرمانشهر اسلامی است و نه تمامی ابعاد وجودی متحقّقة ویژگیهای آرمانشهر اسلامی. در اندیشة رویکرد به آرمانشهر، اسلام به طور عام و تشیّع به طور خاص دارای گونهای جهتگیری است که نشان از رویکرد آیندهنگرانة و امکان تحقّق تاریخی پیدایش آرمانشهر اسلامی در ظهور و حضور انسان کامل، امام دوازدهم شیعیان مهدی موعود بقیةالله (عج) را داراست. علاّمه طباطبائی در المیزان میفرماید: «با اینکه شیطان از خدا تا قیامت مهلت میخواهد، امّا مهلت الهی تا وقت معلوم است» (طباطبائی، 1363، ج12: 159).
بر اساس این آیه، دورانی میآید که زمان خوش دنیاست و آن روز دیگر شیطان بر انسانها حاکمیّت ندارد و مدینة فاضله تحقّق مییابد و درآن موقع همة وعدههای مربوط به امام زمان وفا میشود. در اعتقاد شیعه آن زمان جامعة اسلامی در سراسر دنیا پایهریزی میگردد. زمانی که او ظهور میکند، دنیا آکنده از بیعدالتی، جنگ و خونریزی است که با ظهور حضرت مهدی(عج) انسانهای پرهیزگار وارث زمین میگرداند و آنانند که سعی در ترویج آرامش و امنیّت در بین تمام انسانهای دنیا میکنند.
قرآن به عنوان کتاب مقدّس مسلمانان از سوی خدا بیانگر این امر است که اسلام سراسر دنیا را فرامیگیرد و اسلام حقیقی با ظهور امام زمان و هدایت ایشان در همه جا پیروز میگردد، ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ: بلکه ما حق را بر سر باطل مىکوبیم تا آن را هلاک سازد و اینگونه باطل محو و نابود مىشود، امّا واى بر شما از توصیفى که (دربارة خدا و هدف آفرینش) مىکنید﴾ (الأنبیاء/ 18).
در این زمان خدا موهبت خویش را شامل حال مسلمانان خواهد کرد و کمال و تمامیّت، تمام جامعههای معتقد را فرا خواهد گرفت و همگان از پیشرفت و تکامل بهرهمند میگردند. برای مثال پیشرفت نظامهای آموزشی، اجتماعی، اقتصادی، صنعتی و علمی از جمله گامهای این تحوّل خواهد بود. در این میان، تمام ساکنان این کرة خاکی مسلمان خواهند شد و دین خدا، اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت، حتّی انسانهای بیایمان نیز رو به سوی آن میآورند. او هر گونه حکومت دیکتاتوری را ریشهکن میکند، با استبداد، خودکامگی و بیعدالتی به مبارزه خواهد پرداخت و انسانیّت از جهت مادّی و معنوی به تکامل میرسد. آن دوران، دوران روشنفکری، عقل سلیم و شکوفایی است و تا پایان جهان مادّی ادامه خواهد یافت.
در هر حال، آنچه که از آموزههای اسلامی معلوم میگردد این است که در این مدینة فاضلة اسلامی هدف متّحد کردن ملّتها و برداشتن دیوار امتیازات و اعتبارات لغو و بیاثر و برقرار کردن کلمة واحد و همکاری و ارتباطی است که ریشه و پایة آن کلمة توحید و ایمان بدان است، دورهای که تمام عوامل ترس و ناامنی برطرف شده و امنیّت کامل و آرامش همه جای زمین را فرامیگیرد. این اندیشة تحقّق ظهور و حصول به شهر آرمانی آرمانشهر، دارای صفات و ویژگیهای منحصر به خود میباشد که پس از ظهور امام زمان (عج) صورت عینی به خود خواهد پذیرفت. حاصل سخن آنکه اندیشة آرمانشهر و پیدایی و پیدایش و خلق شهری آرمانی در تمامی مکتبها و اندیشهها به نوعی موجود بوده است. در این میان، دین اسلام به سبب رویکردهای خاصّ توحیدنگر و ویژگیهای خاصّ خود، صفات و ویژگیهای مشخّصی را برای آرمانشهر مطلوب خود خواهان است. آرمانشهر اسلامی، شهر عدالت، شهر طهارت و پاکی، شهر ذکر و تذکّّر، شهر اصلاح، شهر شکر، شهر امن و شهر تحقّق شأن واقعی انسان در مقام خلیفةالهی است. اسلام در عین تذکّّر به آدمی در هجران از دارالقرار واقعی و بهشت موعود، وعدة تحقّق حتمی آرمانشهری را ارائه میدهد که صورت کالبدی آن در سیطرة دولت امام دوازدهم، حضرت بقیةالله مهدی موعود (عج) نمود عینی خواهد پذیرفت. انتظار فرج و امید به ظهور انسان کامل و تحقّق ابعاد کاملة آرمانشهر اسلامی در عصر آن حضرت، خود نیاز به افرادی صالح دارد». انتظار افرادی صالح را میطلبد. شناخت ویژگیها و صفات آرمانشهر موعود اسلامی ما را در تلاش به رسیدن به مطلوب یاری میدهد و خطِّ مشی مشخّصی را در پیمودن مسیر فرا رویمان مینهد.
ـ تحقّق آرمانشهر اسلامی مهدی موعود(عج) در قالب چهار مضمون.
ـ جهانشمول بودن و حکومت جهانی آرمانشهر اسلامی مهدی موعود(عج).
ـ بهرهگیری از تمامی قابلیّتها و قدرتها و نیروهای مادّی در آرمانشهر اسلامی مهدی موعود(عج).
ـ تکامل شگرف علوم در آرمانشهر اسلامی مهدی موعود(عج).
ـ اتّصال آرمانشهر اسلامی مهدی موعود(عج) به عالمهای بالا و عالم شهود و غیب.
نقاطافتراقاسلاموعهدیندراعتقادبهمنجیموعود
اگرچه به نظر میرسد تفاوتهای موعودباوری در ادیان، کاملاً مهمّ و انکارناپذیر است، امّا شاید در پرتو تبیین همین وجوه تمایز و نقاط تفاوت موعودباوریها، و با قدری تأمّل و تعمّق در سطح و مستوای این تمایزات، این حقیقت آشکار گردد که این تمایزات و تفاوتها چندان جوهری نیست. به عبارت دیگر، نقاط اشتراک میان مصادیق مختلف اندیشة منجی موعود در ادیان از اهمیّت جوهریتری نسبت به وجوه تمایز میان آنها برخوردار است. برای آنکه این مقایسه آسانتر شود، کافی است نگاهی دوباره به وجوه تمایز میان موعودباوریها انداخته میشود. در این مقاله به دلیل محدودیّت حجم مطالب تنها به چند نکته از مهمترین تفاوتها بین آموزههای اسلام و عهدین اشاره میشود. یکی از مهمترین جنبههای گونهگونی اندیشة موعود در ادیان اسلام، یهود و مسیحیّت مربوط است به ماهیّت موعود که به بررسی آن میپردازیم.
ماهیّتمنجیموعوددراسلام
منجی موعود در اسلام و مذهب تشیّع از قویترین مصادیق این اندیشه در جهان ادیان است و شیعة دوازدهامامی از اهمیّت و گسترة بیشتری برخوردار است. منجی موعود در مذهب شیعه از لحاظ ماهوی «شخصی» و شخصی «متعیّن» است (در برخی ادیان منجی موعود به صورت انسانی خاص با مشخّصات فردی منحصر به فرد است. به گونهای که نام پدر، مادر، حسب و نسب، حتّی زمان و مکان تولّد وی را معلوم کردند. اینگونه موعودها را میتوان متعیّن یا خاص یا موعود شخصی نامید (ر.ک؛ موحّدیان عطار، 1388: 20).
او فردی است با تبار قریشی، از نسل پیامبر اسلام (ص) (کورانی،1411ق.، ج 5: ح81) از فرزندان علی (ع) و فاطمه (س) و از فرزندان حسین (ع) و همنام پیامبر (ص) و آخرین امام در سلسلة امامان شیعه و «خاتمالأوصیاء» (آخرین وصیّ و امام) است. او فرزند امام عسکری(ع) است. نرجس مادر حضرت مهدی(ع) است. او دختر یشوع و فرزند قیصر پادشاه روم است که از اولاد حواریّون بود و به شمعون وصیّ حضرت مسیح(ع) منسوب است.
مهدی از دیدگاه تشیّع فردی انسانی است که به جهت دارا بودن مقام امامت از اوصاف خاصّ سایر امامان برخوردار است. او انسان فوقالعادهای است که در نظام تکوین جایگاهی خاص دارد و بدون او، قوام و دوام نظام هستی از هم خواهد گسیخت. او از تأییدات و نصرتهای ویژة الهی برخوردار است، امّا این به معنای عقیده به جنبة الوهی برای او نیست. چنین اعتقادی دربارة امامان، باوری غیرمعمول و اصطلاحاً «غالیانه» است (مسألة «غلو» دربارة پیشوایان یکی از مهمترین سرچشمههای انحراف در ادیان آسمانی بوده است. قرآنکریم در مناسبتهای مختلف بشر بودن انبیاء را گوشزد کرده است و ما را از غلو دربارة آنها پرهیز داده است (ابراهیم/ 11) ). صفات و مشخّصاتی که برای منجی موعود در احادیث و روایات ذکر شده مشخّصاتی است که هر کس آن را در نظر بگیرد، هرگز آن حضرت را با افراد دیگر اشتباه نخواهد کرد. پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «در آخرالزّمان مردی از فرزندان من خروج میکند که نام و کنیهاش همانند نام و کنیة من است. او زمین را از قسط و عدل پر میکند، پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد، پس آن مرد مهدی(ع) این امّت است» (مجلسی، 1364، ج51: 65).
ماهیّتمنجیموعوددرآیینمسیحیّت
منجی موعود در منابع مسیحیّت حضرت عیسی(ع) است که حضوری کمرنگ دارد و چندان از ویژگیها و خصوصیّات ایشان بحث نمیشود و این طبیعی است، چون همانگونه که ذکر گردید، بیشتر مطالب عهدجدید حداقل 35 سال بعد از وفات حضرت عیسی(ع) نگاشته شده است و همین امر سبب گردیده است که گزارشات زیادی در این باره در دسترس نداشته باشیم. فقط از لابهلای کتاب مقدّس و اناجیل به برخی از صفات رفتاری آن حضرت دست مییابیم که بدان میپردازیم.
موعود مسیحی، شخصی و متعیّن میباشد؛ یعنی بنا بر اعتقاد مسیحیّت، منجی موعود یک نفر خاص بوده است و چنین نیست که هر کس بتواند منجی باشد و لو شرایط برایش فراهم شود. منجی موعود مسیحیان فردی است به نام عیسی(ع) که فرزند مریم است و از این طریق، نسل او به داوود پیامبر (ع) متّصل میشود. دربارة عیسی داستان واحدی وجود ندارد و هر یک از اناجیل نظر متفاوتی دربارة او دارند، امّا با مطالعة همة آنها میتوان داستان واحدی ابداع کرد.
القابواسماءحضرتعیسی(ع)
القاب و اسماء حضرت مسیح(ع) را نیز در اناجیل مورد بررسی قرار میدهیم که هر کدام جنبههایی از رسالت آن حضرت را بیان میکند.
عیسی: منجی موعود مسیحیان را در ابتدا یشوع (یَهوُشَع، یسَوع) مینامیدند که واژهای عبری و به معنای نجات خداست. این کلمه را رومیان و یونانیان به «یسوع» تبدیل کردند و همین واژه در زبان عربی «عیسی» شد (توفیقی، 1384: 130).
انجیل این واژه را «خداوند نجاتدهنده» معنا کرده است که امّت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید (انجیل متّی 21: 1).
پسرانسان: عنوان «پسر انسان» بیش از هشتاد بار در عهدجدید بر آن حضرت اطلاق شده است. کتاب دانیال از پسر انسان نام میبرد و او را به عنوان شخصیّتی مطرح میکند که قبل از تنگی واپسین روز خواهد آمد و خدا داوری و پادشاهی را به او خواهد سپرد (میشل، 1381: 69).
پسرخدا: در عهدجدید دو نوع مسیحشناسی وجود دارد (سلیمانی اردستانی، 1386، ج 1: 166). در یک بخش مسیح، انسان، پیامبر خدا، بندة خدا و پسر انسان است و اگر هم به او پسر خدا اطلاق میشود، به معنای بندة مقرّب و برگزیدة خداست: یعنی با یک «عیسی بشری» روبهرو هستیم. در بخش دیگر، او خودِ خدا، خالق آسمان و زمین و پسر خداست، به این معنا که همذات با خداست که جسم گرفته و میان انسانها ساکن شده است؛ یعنی یک «عیسی خدایی» را تصوّر میکند.
مسیح:مسیح را میتوان نام دوم عیسی دانست (میشل، 1381: 7). انجیل چهارم پر از لفظ مسیح از کلمة عبری «ماشیاح» به مفهوم تدهین شده است. در دین یهود افراد را به جهت مأموریّتهای مهمّ مذهبی با روغن مخصوص مسح میکردند. پس ایشان از ویژگیهای خاصّی برخوردار بودهاند و در میان مردم، افرادی مقدّس و محترم شناخته میشدند (ر.ک؛ زیبایینژاد، 1382، ج 1: 18).
منجی: از دیگر القاب حضرت عیسی(ع) در انجیل، نجاتبخش و نجاتدهنده میباشد، چنانکه در انجیل لوقا آمده است: «امروزه برای شما در شهر داوود نجاتدهندهای که مسیح خداوند باشد، متولّد شد» (لوقا، 11: 2).
از القاب دیگر عیسی در عهدجدید میتوان به خداوند، کاهن، عهد جدید، ربّ و رئیس کاهنان اشاره کرد (میشل، 1381: 71).
ماهیّتمنجیموعوددرآیینیهود
ماهیّت موعود در آیین یهود، ماشیح نام دارد و همة دانشمندان یهود ماشیح را انسانی میدانند که خداوند او را برای وظیفهای ویژه مأمور کرده است. هیچ گاه تلمود به ناجی یا فوق انسانی بودن ماشیح اشارهای ندارد. ماشیح از نسل پادشاه داوود خواهد بود. نامهایی برای ماشیح از متن آیات کتاب مقدّس بدین شرح میباشد: فرزند یوسف، شیلو، حنینا، یینون، ربی یهودا هناسی، منجم بن حیزقیا و فرزند داود و ... .
موعودیهودهمانموعودشیعهاست
عدّهای معتقدند که موعود یهود همان منجی شیعه است، چرا که یهودیان معتقدند ماشیح از بنیاسرائیل است، در حالیکه مادر مهدی موعود نیز دختر پسر قیصر روم و مادرش از فرزندان شمعون است که بدین وسیله میتوان گفت بر موعود شیعه مطابقت دارد. در عین حال، از بعضی از سخنانی که در کُتُب یهود بیان گردیده، مفسّران همان موعود شیعه را درمییابند، از جمله آنچه در مزمور 27 در کتاب زبور بیان شده است و به نظر پیامبر بزرگوار اسلام (ص) و حضرت مهدی (عج) میباشد: «ای خدا! شرع و احکام خود را ملک و عدالت را به ملکزاده عطا فرما تا اینکه قوم کتو را به عدالت و فقرای او را به انصاف حکم نماید، به قوم کوهها سلامت و کویرها عدالت برساند و ...».
به عقیدة شیعه این بشارت پیامبر اسلام را به عنوان ملک و مهدی(ع) را به عنوان مَلِکزاده معرّفی کرده است و به بعضی ویژگیهای دیگر نیز اشاره مینماید و از آن جهت که از زبان خود حضرت داوود(ع) بوده، به نظر این مفسّران نمیتواند بر حضرت داوود و سلیمان اشاره داشته باشد، بلکه سخن از پیامبری است که در آینده میآید و صاحب شرع و کتاب است و فرزند او مظهر عدالت و مورد انتظار عموم مردم جهان است و چون به شکل دعا مطرح میگردد، به نظر همان موعود شیعه است. یا در سفر پیدایش تورات اینگونه آمده است: «نام تو ابراهیم است.... امّا در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارورگردانم و او را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از او به وجود آورم. ...باید گفت از نسل حضرت اسماعیل تنها یک پیامبر و آن هم وجوه مقدّس پیامبر اکرم به رسالت برگزیده شده و به علاوه تمامی جانشینان آن حضرت از نسل حضرت اسماعیل هستند.»
یکی دیگر از نقاط افتراق یهود با اسلام و مسیحیّت در اعتقاد به غیبت منجی و در قید حیات بودن اوست. در اعتقاد اسلامی و خصوصاً شیعه، منجی موعود به عنوان حجّت خداوند است و زمین هیچ گاه از حجّت خدا خالی نیست. ایشان در تاریخ خاصّی به دنیا آمدهاند و بیش از هزار سال است که زنده هستند و منتظر ظهور میباشند. منجی و موعود مسیحیان بر خلاف یهود مصداق آن عیسی بن مریم است که بعد از مصلوب شدن به آسمان رفت و نزد خدای پدر هست تا برگشت دوم و رجعت خود که در آخرالزّمان رخ میدهد و در این جهت موعود مسیحیها مانند مسلمانان است که لقباش، نسبش همه معین و مشخّص است و منجی موعود مسیحیّت در بلندای آسمانها جای دارد و اوّلین مرحلة ظهور او با ربودن کلیسا (مؤمنان) همراه میباشد. آنگاه پس از گذشت سالهای پرمحنت و مصیبت به زمین بازمیگردد (ر.ک؛ جوانشیر، 1391: 224). پس طبیعتاً نمیتواند تعاملی با فردفرد دوستدارانش داشته باشد. او در آسمانها منتظر ظهور است و مردم قبل از ظهور نمیتوانند هیچ گونه ارتباط با او داشته باشند (ر.ک؛ شفیعی سروستانی، 1387، ج1: 87). ولی دیدگاه یهود اینگونه نیست که منجی حالا سالیان قبل متولّد شده باشد و زنده باشد، البتّه در این اصل که فرد با خواست خدا میتواند سالها زنده بماند، موافق است و این منافاتی با یهودیّت ندارد. همانگونه که در مورد «الیاس نبی» یا «حضرت خضر» قایل به زنده بودن ایشان است، امّا نسبت به منجی با این دید نگاه نمیکند. البتّه در هر دوره ممکن است یک یا چندین نفر دارای این شایستگی باشند و عبارتی که تلمود به کار میبردَ، چنین است: «همیشه قبل از اینکه خورشید غروب کند، خورشید دیگری طلوع کرده»؛ یعنی قبل از اینکه آن فرد که لیاقت و استعداد رسیدن به آن درجة مسیحیایی را داشته باشد، از دنیا برود، فرد یا افراد دیگری که دارای همان شایستگی هستند، به این دنیا خواهند آمد و یکی از جنبههای بحث ظهور در آیین یهود بر خلاف دو دین اسلام و مسیحیّت این است که انسانها باید به یک درجة لیاقتی که لازم است، برسند تا آن منجی ظهور کند. اگر انسانها به آن درجه و لیاقت رسیدند و تقدیر الهی بود، خداوند به آن فرد وحی میکند؛ مثل سایر انبیاء دیگر که شاید تا قبل از بعثت ایشان اطّلاع نداشته باشند که نبی هستند. آن فرد هم بین افراد دیگر زندگی میکند و مسلّماً از جنبة اخلاقی و رفتاری تقوا و ایمان در سطح عالیتر و بالاتر از دیگران است، امّا خودش هم نمیداند که ماشیح است. سایر افراد هم به صورت یک عالم یا فرد باایمان به او نگاه میکنند تا آن زمان که تقدیر الهی باشد و به او وحی شود که به مقام نبوّت برسد و ظهور کند (ر.ک؛ حمّامی لالهزار، 1386: 23). پس منجی موعود شیعه، تنها به عنوان شخصیّتی مربوط به آینده که آخرالزّمان را از هر گونه بیعدالتی و نابرابری پیراسته میسازد، مطرح نیست، بلکه او در زمین و در کنار پیروانش زیست میکند، با مشکلات آنان آشنا و همراه است و در زمانی که از او مدد خواهی کنند، کمکشان میکند. مهدی اسلام انسان معیّن است که در کنار ما با تمام وجودش زندگی میکند و برای ما در همة این دردها و عنصرها و آتش تاخت و تازهای ستمگران و سوز و گداز دردمندان میسوزد. او در جامعه با مردمان زندگی میکند و با آنان سخن میگوید وایشان را ارشاد میکند، امّا به ناگزیر تا هنگام مقرّر ناشناخته باقی میماند (ر.ک؛ شفیعی سروستانی، 1387، ج 1: 62). این موضوع را میتوان به عنوان یکی از مهمترین تفاوتهای موعود ادیان با موعود اسلام به شمار آورد. همچنین یکی از دیگر نقاط افتراق دربارة ویژگیهای اندیشة موعود در ادیان یهود، مسیحیّت و اسلام است که در این بخش به بررسی آن پرداخته میشود.
آنچه مسلّم است اینکه اصل اندیشه منجی موعود و موعودگرایی در اکثر ادیان وجود دارد. امّا تفاوت عمدهای در یهود نسبت به اسلام و مسیحیّت وجود دارد و آن تفاوت این است که تقریباً هیچ دینی وابستگی تاریخی و مکانی به نقطة خاصّی ندارد. دین اسلام و مسیحیّت آزادانه در فضای زمانی و مکانی جهان پیش میروند، ولی دین یهود یک خصوصیّتی دارد که تقریباً در هیچ دین دیگری نیست و آن وابستگی زمانی و مکانی است. این دین از لحاظ مکانی به شدّت به سرزمین اسرائیل و بیتالمقدّس وابسته است و از لحاظ زمانی هم به همان دوران حضور در اسرائیل و حکومت در آن وابسته است. در دیگر ادیان اینگونه نیست که آنها چیزی را از دست داده باشند که نیاز به بازگشت به آن داشته باشند. یک یهود در هر نقطهای از جهان باشد، خودش را تبعید میداند. تبعیدی دو هزارساله که در این دو هزار سال هر روز سه بار دعا میکند که به آن دوران طلایی برگردد. این مسأله نقطة اصلی اعتقادات یهود است.
یهود اگر همة شرعیّات را کنار بگذارد، این باور را نمیتواند کنار بگذارد، چون ریشة امید به آمدن یک منجی که آن دوران را بازسازی کند، با اصل یهودیّت عجین شده است و یهودی که به این اصل معتقد نباشد، یهودی نیست. از این رو، ایمان به ماشیح یا حدّاقل درنظر داشتن ماشیح یک عنصر یهودی است. امّا آنچه را که میتوان به عنوان تفاوت آشکاری میان اندیشة مهدویّت در نزد اسلام و این اندیشه به صورت خاص در میان سایر ملل و اقوام مشاهده کرد، این است که این اندیشه در نزد شیعیان یک اندیشة جهانی و نوعی فلسفة جهانی است. به این معنا که مهدی در اندیشة اسلامی، اختصاصی به امّت خاصّی ندارد. قیام و دعوت او قیام و دعوتی جهانی است و نه قومی و قبیلهای و نژادی. او برای نجات بشریّت میآید و نه برای سروری دادن نژاد و قوم خاص. او یاور مظلومان است و هدف او ظلمستیزی و عدالتگستری است؛ به تعبیر دیگر، ویژگی بارز اندیشة مهدویّت در نزد شیعیان این است که مهدی را موعودی جهانی با هدفی جهانی و برنامهای جهانی میدانند و او را مخصوص قوم و قبیله یا دین و مذهب خاص نمیدانند. ریشة این اعتقاد هم در خود اسلام و تشیّع به معنای واقعی کلمه نهفته است؛ زیرا اسلام و دعوت اسلامی، دین و دعوتی جهانی است و تشیّع به معنای حقیقی کلمه همان اسلام ناب است و اندیشة مهدویّت که در تشیّع مطرح است، در حقیقت اندیشهای برآمده از متن اسلام و حاکی از جهانیاندیشی اسلام و برنامهریزی آن در جهت جهانیسازی عدل و صلح و صمیمیّت و معنویّت است. پس اگر چنین است، نباید اجازه داد که همچون برخی از ادیان و مکاتب دیگر این اندیشه به شکل یک اندیشة قومی و قبیلهای توصیف شود. به تعبیر شهید مطهّری نباید این اندیشة بلند و جهانی را به شکل یک «آرزوی کودکانه» و قومی و قبیلهای ترسیم کرده، آن را تا سطح فردی که میآید به قصد انتقامگیری و کینهتوزی پایین کشانید: «گویی حضرت حجّت فقط انتظار دارند که کی خداوند تبارک و تعالی به ایشان اجازه بدهند که مثلاً بیایند ما مردم ایران را غرق در سعادت کنند یا شیعه را غرق در سعادت کنند، آن هم شیعهای که ما هستیم که شیعه نیستیم» (مطهّری، 1377، ج ۱۸: ۱۸۱ ـ ۱۸۰). چنین تصویر و تفسیری از مهدویّت بسیار شبیه تفسیر یهودیّت از منجی موعود است. توضیح آنکه موعود پایانی یهودیان کسی است که میخواهد قوم یهود را نجات دهد و آنان را از سختی و فلاکت برهاند. یهودیان در سراسر تاریخ محنتبار و پر از رنج و سختی خود، همواره به امید ظهور «مسیحا» همة انواع تحقیر و شکنجه را تحمّل کردهاند. آنان معتقدند که در آخرالزّمان منجی و موعودشان خواهد آمد و آنان را از ذلّت و درد و رنج رها خواهد ساخت و قوم یهود را فرمانروای جهان خواهد کرد (ر.ک؛ کرینستون، 1377: 76).
نتیجهگیری
آنچه در این جستار آمد، نگاه اجمالی و سریع به متون ادیان توحیدی اسلام، یهود و مسیحیّت بود. برای هر پژوهنده که به مطالعه و مقایسة این متون میپردازد، این واقعیّت آشکار میشود که جدا از ژرفا و لُبّ آموزههای ادیان، در سطح و ظاهر نیز همسویی و اشتراک میان متون و آموزههای ادیان به مراتب بیشتر از نقاط تفاوت و اختلاف است. در میان زمینهها و نقاط مشترک، دو نکته از همه برجستهتر مینماید: یکی بندگی و تسلیم در برابر خدا و عمل کردن به دستورات او (با تفاوتهایی که در برداشت از این دستورات به لحاظ نیازهای زمان و زمینههای اجتماعی وجود دارد) و حرکت به سوی خدایی شدن، و دیگر بنیاد نهادن روابط اجتماعی و انسانی با دیگران بر اساس خوبیها و ارزشها. این دو مطلب، یعنی بندگی نسبت به خدا و دمیدن روح اخلاق در کالبد روابط با دیگران، شاه بیت همة آموزههای متون ادیان است.
انتظار برای ظهور منجی عقیدهای عمومی و مشترک است که اختصاص به یک قوم و ملّت و دین ندارد و ادیان و مذاهب گوناگون عموماً ظهور او را خبر دادهاند، اگرچه در جزئیّات موضوع اختلاف دارند که البتّه غالباً پیروان این ادیان به بیراهه رفته و در مورد عظمت وجودی، هویّت و شخصیّت منجی موعود و همچنین وظایف خود در دوران غیبت و قبل از ظهور موعود دچار غفلت و گمراهی شدند. اعتقاد به منجی موعود و تشکیل حکومت جهانی یک اشتیاق و میل جهانی است که اسلام و ادیان دیگر نیز با وعدة ظهور منجی بزرگ، این خواسته و شوق درونی را بیپاسخ نگذاشتهاند و به نوعی این عطش را تازه و زنده نگه داشتهاند. علیرغم تحریف کتابهای دینی ادیان گذشته، در بخشهای زیادی از این کُتُب به نمونههای نویدهایی که توسّط انبیا الهی به امّتهایشان رسیده، برمیخوریم و در همین راستا هر دین و مذهبی با الهام گرفتن از سخنان انبیا وکتب آسمانی خود دم از حکومت واحد جهانی میزند و معتقد است فردی مصلح خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد میکند، چنانچه از ظلم و جور پر شده است. چنین مصلحی به جنایتها و خیانتهای ضدّ انسانی خاتمه خواهد داد و شالودة حکومت واحد جهانی را بر اساس عدالت وآزادی واقعی بنیان خواهد نهاد، کسی که پیامبران و سفیران الهی ظهور او را نوید داده و آن را حتمی میدانند.
متأسّفانه در پژوهشهای تطبیقی که تاکنون میان متون و آموزههای ادیان صورت گرفته است یا به صورت جزئی و عینی عمل نشده و یا از منظر و پیشفرض تفاوت و اختلاف به آنها نگاه شده است. اگر در مطالعات تطبیقی، اوّلاً سنجش و ارزیابیها به صورت جزئی ـ موردی صورت گیرد. ثانیاً با نگاه مثبت یا دست کم بدون پیشفرض منفی به آن نگریسته شود، اشتراک و همسویی متون در بخشهای گوناگون بیش از آن چیزی است که تصوّر میشود؛ زیرا بسیاری از موارد اختلافی و تعبیرات متفاوت، تفسیر و توجیهپذیر است و میتوان به اندیشة مهدویّت به عنوان یک فرصت و عامل برای نزدیک شدن نگاه کرد، عاملی برای توافق و وحدت نه بهانهای برای تفرقه و نزاع، و این نوشتار تنها گزارشی کوتاه از این واقعیّت بود.
امید که با تمسّک به قرآن این سرچشمة زلال حقیقت بتوان در کسب معارف کوشا بود تعابیر بسیار بلندی از همة انبیاء از ازل تا خاتم راجع به حضرت حجّت رسیده است و تقریباً جزء اجتماعیترین موضوعات بین همة ادیان الهی و ابراهیمی بشارت موعود و وعدة منجی است و همه گفتهاند که کار نیمهتمام و ناتمام انبیا و ادیان به دست این مرد بزرگ کامل خواهد شد. گفتهاند که بزرگترین تکلیف تاریخ، کار بزرگترین مرد تاریخ است.