Document Type : علمی- ترویجی
Author
Abstract
Abstract
According to Islam, Life and prosperity of Muslim and the Muslim Ummah (Nation) depends on knowing Fryzah (obligation) Tavall'a (Friendship) and Tabarr'a (Hatred) and commitment to it.Therefore, Islamic scholars study it in dogmatic theological issues.Verses of the Qur'an and the leaders of God's character have explained with emphasis the importance of Tawallá and Tabarr'a and cases of each of the orders, including the friendship of the Ahlul Bayt (AS) and their friends and followers and aversion or hatred of the infidels, and Nawāsib and friendship or aversion to the reformers and corrupters.In addition, the pleasant interaction to non-Muslims has always been emphasized. What is regrettable, obsoleteness of Fryzah of Tavall'a and Tabarr'a among Muslims and neglect and indifference of the Muslim Ummah is about the damages and losses that it had been entered from this area on Islam and Muslims.The factors leading to this situation are different, the government of corrupt Umayyad's and Abbasid, deviant sects including Murji'ah’’, intellectual and political movements of liberalism and Freemasons in recent times, have the most important role in this field. No doubt, reform the Islamic Ummah and its promotion depends on regeneration of Faryzeh or obligation of Tavall'a and Tabarr'a through knowing and commitment to it and insight of Islamic Ummah than above factors and encounter with them.
Keywords
مقدّمه
یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئلة «دشمنشناسی و دوستشناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. اصولاً حیات و زندگی هر موجود زندهای وابسته به فرآیند جذب و دفع و مقدّمة آن، یعنی دشمنشناسی و دوستشناسی است. این فرآیند در گیاهان و حیوانات به صورت غریزی و به هدایت تکوینی الهی، همواره انجام میگیرد (ر.ک؛ طه/ 50). امّا در انسان، مسئله تا حدّ زیادی متفاوت است و با توجّه به نقش اراده، قدرت و اختیار در زندگی انسان، فرآیند شناخت، جذب و دفع دوست و دشمن، وابسته به اقدام آگاهانه و ارادی اوست. لذا باید توجّه داشت که در مرحلة نخست، شناخت دوست و دشمن و در مرحلة بعد، جذب و دفع صحیح و شایسته، امری است که انسان از آنها ناگزیر است (ر.ک؛ المنافقون/ 4 و التّغابن/ 14).
شریعت مقدّس اسلام این امر مهمّ را در فریضه و اصل «تولّی و تبرّی» نهادینه نموده است. در صورتی که افراد مؤمن و امّت اسلامی، ابعاد «تولّی و تبرّی» را به درستی بشناسند و به طرز شایسته و کامل بهکار بندند، مقتضیّات و شرایط زندگی و سعادت خویش را مهیّا نموده، موانع و آفتهای مزاحم را از راه برداشته و زدودهاند، به گونهای که میتوان گفت رسیدن به زندگی مطلوب امری حتمی است و رابطة اصل «تولّی و تبرّی» با زندگی سعادتمند و خداپسندانه، رابطة علّی و ضروری است و همین امر سبب شده تا این اصل، منزلت و جایگاه «کلامی» کسب کند و در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی مورد توجّه و تأکید خاص قرار گیرد. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایةالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئلة تولّی و تبرّی را به گونهای تأیید و اثبات نمودهاند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است (ر.ک؛ دانشنامة جهان اسلام، 1380، ج8: 604).
با این وصف، شاید هیچ مسئلهای و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئلة «تولّی و تبرّی» باشد و در عین حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بیتوجّهی قرار گرفته است و دچار مهجوریّت شده باشد. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصة تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد (ر.ک؛ مطهّری، 1372، ج 3: 215). مسئلة «تولّی و تبرّی» در حال حاضر دارای چنین سرنوشتی و دچار اینگونه وضعیّتی است. راضی نبودن به عبور از کنار مسئله، نویسنده را بر این داشت که به طرح موضوع بپردازد، هرچند این موضوع در خور تألیف کتاب یا طرحی بزرگ است، امّا ظرفیّت مقاله به مثابة گامی نخست و نمایهای الهامبخش، به عرصة فکر و اندیشة صاحبنظران تقدیم میگردد. در این مقاله سعی بر آن است که پس از تعریف «تولّی و تبرّی» با استناد به آیات قرآن کریم و بیان نورانی معصومان، ابعاد و زوایا، جایگاه حیاتی، موارد تولّی و تبرّی، آسیبشناسی و عوامل ترک تبرّی و پیامدهای منفی مهجوریّت و... تبیین و بررسی گردد.
تعریف تولّی و تبرّی
تولّی از مادّة «ولی» اشتقاق یافته که از پُر استعمالترین واژههای قرآن کریم است. حدود 124 مورد به صورت اسم و 112 مورد در قالب فعل ذکر شده است. راغب معنای اصلی این کلمه را «قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر به نحوی که فاصلهای در کار نباشد» ذکر نموده است. (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1383: 885). در این نوشتار، عنوان «تولّی» هر جا به کار میرود، معنای تقرّب، نزدیکی، دوستی و... در مراتب و ابعاد آن مراد است، چنانکه در مقابل آن، «تبرّی» قرار دارد که به معنای تولّی منفی و اعراض و دوری جستن از چیزی یا کسی و امری است. توجّه به کاربرد این دو عنوان به صورت متقابل در روایات معصومان) میتواند به فهم بهتر معنای آنها کمک نماید (ر.ک؛ مجلسی، 1403ق.، ج83: 36، 51، 235 و همان، ج 92: 232).
تبرّی به معنای اعلان جدایی و فاصله گرفتن از کسی یا چیزی بر اثر مذموم بودن آن است. راغب در مفردات اینگونه توضیح داده است: واژههای بُرء، بَراء و تبرّی در اصل به معنای دور شدن از چیزی است که مجاورت و نزدیک بودن با آن مطلوب نیست (راغب اصفهانی، 1383: 121).
تعریف اصطلاحی تولّی و تبرّی
تولّی و تبرّی در منابع کلامی اینگونه تعریف شده است: «دوستی و پیوستگی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا و گسیختگی از آنها، پیوستگی به اهل حقّ و گسیختگی از اهل باطل» (حسینی دشتی، 1363، ج1: 552). استاد مطهّری تولّی و تبرّی را چنین تعریف کرده است: «تولّی و تبرّی، یعنی پیوند دوستی با دوستان خدا برقرار کردن و پیوند بیزاری با دشمنان خدا برقرار کردن» (مطهّری، 1372، ج27: 215).
نظر به اهمیّتی که در امر تولّی و تبرّی به خصوص «تبرّی» وجود دارد، تبیینی که قرآن کریم در خصوص معنا و چگونگی تبرّی دارد و نیز سیره و دیدگاهی که انبیاء الهی در امر «تبرّی» دارند، میتواند اهمیّت و گستره و واقعیت تبرّی و برائتجویی در اسلام را روشن سازد. در اینجا به اختصار هر یک از دو مرحله را طی میکنیم.
تعریف اصطلاحی (آیات قرآن)
چنانکه گذشت مادّة «تولّی» حدود 233 بار در قرآن آمده است. بدون شک بسیاری از مفاهیم لغوی تولّی در قرآن نیز آمده است و شمار بسیاری از این مفاهیم به یک معنی مشترک بازمیگردد. امّا با توجّه به موارد مختلف کاربرد این کلمه در قرآن مجید میتوان نتیجه گرفت که اصل واحد و مفهوم مشترک مشتقّات مادّة تولّی قرب و نزدیکی یا دوستی و محبّت است که از آثار آن یاری رساندن و پشتیبانی کردن است.
مادّة تبرّی نیز، 30 بار تکرار شده و کم و بیش در همان مفاهیم لغوی استعمال شده است، امّا اصل مشترک در تبرّی، دوری جستن از نقص و عیب و از هر چیزی است که نزدیکی و مجاورت آن را دوست نداشته باشیم و در حقیقت مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکین و کفّار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است (دائرةالمعارف تشیّع، 1375 ج 5: 157).
علاّمه طباطبائی(ره)با بررسی آیات قرآن، «تبرّی» را راهکاری برای دعوت سلبی و مبارزة منفی یافته است. در توضیح این راهکار، چنین ذکر کرده است: «دعوت منفی آن بود که مؤمنان از نظر دین و رفتار از کفّار کنارهگیری کرده است و جامعة اسلامی خاصی به وجود آورند که از هر گونه عقاید شرکآمیز کفّار بر کنار باشد و اعمال زشت غیرمسلمان و گناهان و سائر رذائل اخلاقی آنان به مسلمانان سرایت نکند و آمیزش آنها با غیرمسلمان صرفاً در حدودی باشد که ضروریّات زندگی ایجاب میکند» (طباطبائی، 1393ق.، ج4: 163).
تعریف اصطلاحی (سیرة پیامبران)
یکی از راههای شناخت مسئلة «تبرّی»، بررسی سیرة پیامبران الهی در این موضوع است. قرآن کریم سیره و روش پیامبرانی همچون ابراهیم(ع) (الأنعام/ 78) هود(ع)( هود/54) و برخی دیگر را به طور خاصّ در مقابل مشرکان بازگو نموده است که دقّت و ملاحظة آن میتواند زوایای مسئلة را به خوبی روشن سازد. سیرة پیامبر اسلام(ص)نیز تبرّی جستن از مشرکان است. آیاتی که برائتجویی پیامبر اسلام را بیان میکند، به مراتب بیشتر از آیات مربوط به دیگر پیامبران است. شاید بتوان گفت لحن آیات نیز شدیدتر است: ﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مىدهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مىدهید، بیزارم﴾ (یونس/ 41).
شبیه مضمون فوق در چند مورد قرآن کریم از جمله در آیة 19سورة انعام، آیة 35 سورة هود و آیة 216 سورة شعراء قابل ملاحظه است. شایان ذکر است که سیرة برائتجویی در حدّ اعلا و کامل آن، سیرة انبیاء عظام الهی بوده است، امّا منحصر به آنان نبود، بلکه همواره عدّهای از تربیتیافتگان مکتب انبیاء نیز این سیره و مرام پاک و نجاتبخش را داشتهاند و در این راه به حدّی مصمّم و ثابت قدم زیستند که خداوند آنان را در کنار پیامبران، نماد و الگوی شایسته ذکر کرده است (ممتحنه/ 4). اصحاب پیامبر گرامی اسلام آنان که به فرمودة قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم میگوید: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...: محمّد (ص) فرستادة خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند...﴾ (الفتح/29).
چنانکه ملاحظه میگردد، پیامبران الهی با آنکه زیباترین معاشرت و بیشترین نرمش اخلاقی و بهترین رفتار انسانی را با مردم داشتند، در عین حال، از اصل «تبرّی» چشمپوشی نداشتند، مؤمنان و پیروان شایستة پیامبران نیز بر «تولّی و تبرّی» ثابت قدم و استوار بودند. این واقعیّت نشانگر جایگاه و نقشی است که امر تولّی و تبرّی در دین مبین اسلام دارد و درسی است که باید از مکتب انبیاء و آیات قرآن فراگرفت و آن را در زندگی فردی و اجتماعی نصبالعین خویش قرار داد.
موارد تولّی و تبرّی
از مباحث قبل تا حدودی روشن شد که تولّی و تبرّی به منزلة دو رویِ یک سکّهاند که از یکدیگر جدا نیستند. در اینجا برخی از مهمترین موارد تولّی و تبرّی را در حدّ ظرفیّت نوشتار تبیین میکنیم.
موارد تولّی
با تدبّر و بررسی در آیات قرآن کریم، روایات و بیانات اندیشمندان اسلامی معلوم میگردد که تولّی و به تعبیر دیگر موالاة، دارای اقسام و مواردی است که میتوان موالاة محبّة (دوستی)، موالاة حلف (اتّحاد و همپیمانی) و موالاة نصرة (یاری نمودن) را از آن جمله نام بُرد (ر.ک؛ طباطبائی، 1393ق.، ج 5: 371ـ373)، آنچه در این نوشتار و در مقابل تبرّی (= معاداة) بررسی میگردد، موالاة محبّة است که اگر تحقّق یافت، بیشترین اثر و پیامد را به همراه دارد. لذا اگر موالاة به اولیاء الهی و معصومان) باشد، فرد را به آنان پیوند میدهد و اگر موالاة به اهل کفر و فاسقان و مفسدان باشد، فرد را به آنان ملحق خواهد نمود. این واقعیّت را برخی آیات قرآن کریم بیان فرموده است (المائده/ 51) مهمترین موارد تولّی عبارتند از تولّی نسبت به اهل بیت (و نسبت به صالحان) که بررسی میگردد.
تولّی نسبت به اهل بیت
در اینجا، در مقام آن هستیم که تولّی نسبت به معصومین و اهل بیت پیامبر را تبیین کنیم. البتّه درجة بالای تولّی نسبت به معصومان است، امّا منحصر به آنان نیست، بلکه دیگر افراد از ذریّة پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است. علاّمه طباطبائی پس از بحث مستوفایی که پیرامون حدیث غدیر (مَن کُنتَ مَولاَهُ فَعَلِیّ مَولاَهُ) نموده است و آن را از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنّت شمرده، میگوید: «این ولایت (اگر حمل بر شوخی و زورگویی نشود،) مانند تولّی و تبرّی که قرآن کریم دربارة آن، در آیات زیادی نصّ صریح دارد، از جمله فرائض است» (طباطبائی، 1393ق.، ج5: 196).
بنابراین، تولّی منحصر و محدود به امامان معصوم نیست، بلکه تمام اخیار و نیکان از ذریّة پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است و با توجّه به ظرافت این امر توصیه و تأکید دربارة آن فراوان است. غالباً دربارة علی(ع)و بستگان و دوستان آن حضرت سفارش به تولّی و پیوند دوستی شده است. روایت زیر نمونة مناسبی در این مورد است. «یک روز رسول خدا(ص)به یکی از اصحاب خود فرمود: ای بندة خدا! برای خدا محبّت نما و برای خدا بُغض نما و برای خدا دوستی نما و برای خدا دشمنی نما؛ زیرا جز از این راه، به ولایت و دوستی خداوند نمیتوان رسید و کسی طعم و مزة ایمان را نمییابد، مگر از این طریق، هرچند نماز و روزهاش بسیار باشد و در این زمان، برادری و دوستی مردم بیشتر به خاطر دنیاست، به خاطر دنیا با یکدیگر دوستی میورزند و به خاطر دنیا نسبت به یکدیگر بغض و کینه پیدا میکنند و این وضعیّت برای آنان هیچ سودی در پیشگاه خداوند ندارد. آن مرد عرض کرد: چگونه من بدانم که برای خداوند دوستی و دشمنی میکنم؟ و چه کسی دوست خداست تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خداست تا او را دشمن بدارم؟ رسول خدا(ص)به جانب علی(ع)اشاره نمود و به آن مرد فرمود: این شخص را میبینی؟ گفت: آری. فرمود: کسی که او را دوست بدارد، دوست خداست. پس او را دوست بدار و دشمن او دشمن خداست. پس دشمن او را دشمن بدار. سپس فرمود: دوست او (= علی) را دوست بدار، هرچند با پدرت و فرزندت جنگ کرده باشد و با دشمن او دشمنی کن، هرچند که او پدرت یا فرزندت باشد» (ابنبابویه، 1385ق.: 114).
موارد تبرّی
موارد تبرّی کسانی و گروههایی است که بر اساس تعالیم و عقاید اسلامی، تبرّی و دوری جستن از آنان ضروری (یا حسب مورد، لازم یا مطلوب) است و هر گونه تولاّ و صمیمیّت نسبت به آنان نارواست. مهمترین موارد تبرّی عبارتند از: کفّار، نواصب، مفسدان، اهل فسق، سفیهان و... به لحاظ مراعات اختصار برخی از این موارد را تبیین میکنیم.
1ـ تبرّی نسبت به کفّار
عنوان «کفّار» بر همة افراد غیرمسلمان (همچون کمونیستها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. آیاتی که پیرامون تبرّی از کفاّر ذکر شده به لحاظ مضمون و محتوی متفاوت است. در برخی آیات، خداوند به صورت اساسی و کلّی دستور تبرّی نسبت به کفّار را بیان نموده است؛ از جمله به عنوان سیره و روش رفتاری پیامبر(ص)و مؤمنان ملازم آن حضرت فرموده است: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ...: محمّد(ص)فرستادة خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مىبینى، در حالىکه همواره فضل خدا و رضاى او را میجویند. نشانة آنها در چهرهشان از اثر سجدة نمایان است...﴾ (الفتح/ 29).
در پارهای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است: ﴿لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ: افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد (و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته مىشود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مىدارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست﴾ (آلعمران/ 28)؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیهگاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند﴾ (التّوبه/ 23).
چنانکه ملاحظه میگردد، در آیة اخیر بیان شده است که عامل کفر نزدیکترین پیوندها یعنی خویشاوندی نسبی را بیاعتبار میکند و مانع صلة رحم میگردد. البتّه قرآن کریم علاوه بر این قسم آیات عام، دربارة تبرّی از برخی اصناف کافران به طور خاص آن را تبیین نموده است و هر گونه ابهام و شبههای را برطرف نموده است. مشرکان و اهل کتاب از این صنف کفّار هستند که تبرّیجویی از آنان به طور خاص نیز بیان شده است.
تبرّی نسبت به اهل کتاب
قرآن کریم در موارد مختلف و گوناگون به تبیین حدود، کمیّت و کیفیّت تعامل ایجابی و سلبی مسلمین با اهل کتاب پرداخته است و این اهتمام، حاکی از خطیر بودن مسئلة است: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! با قومى که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده، دوستى نکنید. آنان از آخرت مأیوس هستند، همانگونه که کفّار مدفون در قبرها مأیوس مىباشند﴾ (الممتحنه/ 13)؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ: اى کسانى که ایمان آوردهاید! یهود و نصارى را ولىّ (و دوست و تکیهگاه خود،) انتخاب نکنید! آنها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند. خداوند جمعیّت ستمکار را هدایت نمىکند﴾ (المائده/ 51). آنچه بیش از هر چیز شایستة تأمّل و توجّه است، خطری است که ترک تبرّی و دوری از اهل کتاب ایجاد میکند و آن انهدام و نابودی حیات و زندگی اسلامی است (ر.ک؛ طباطبائی، 1393ق.، ج 5: 368).
تبرّی نسبت به مشرکان
هرچند آیاتی که دستور به تبرّی جستن از کفّار میدهد و نیز آیاتی که امر به تبرّی از اهل کتاب مینماید، به دلالت فحوی بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت دارند، با این وصف، بعضی از آیات به طور خاص بر لزوم تبرّی از مشرکان دلالت میکنند: ﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُواْ أُوْلِی قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ * إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ: براى پیامبر و مؤمنان شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هرچند از نزدیکانشان باشند، (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه اهل دوزخند، * مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن را در حقّ شما فروگذار نکردند و اَحَدى را بر ضدّ شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدّت ایشان محترم بشمرید؛ زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد﴾ (التّوبه/ 114ـ113).
در راستای برائت جستن و دوری گزیدن از اصناف کافران اهل کتاب و مشرکان، قرآن کریم ازدواج مردان و زنان مؤمن با آنان را حرام شمرده است (الممتحنه/ 11ـ10)، حتّی در صورت ارتداد (یعنی کفر حاصل پس از ایمان) نیز به صورت قهری، پیوند ازدواج فرد مؤمن با فرد مُرتَد قطع و بدون نیاز به اجرای طلاق از او جدا میگردد (ر.ک؛ عاملی، 1417ق.، ج 9: 611 و توضیح المسائل، 1390: 78). این مسئله شاهد خوبی است بر میزان خطر و زیانهایی که ممکن است بر اثر معاشرت و مراودت و دوستی با کافران به مسلمانان برسد. به خاطر رعایت اختصار از ذکر آیاتی که در این زمینه نازل شده، صرف نظر میکنیم (به عنوان نمونه میتوان به آیة 221 سورة بقره، آیة 3 سورة نور، آیة 11ـ10 سورة ممتحنه و... در قرآن کریم و منابع تفسیری مثل جلد 19از تفسیر المیزان و جلد 24 از تفسیر نمونهذیل آیة اخیر مراجعه نمود).
فلسفة تبرّی در اسلام
نکتهای که در پایان بحث لازم است اینکهمنظور قرآن کریم از نهی پذیرش دوستی و سرپرستی غیرمسلمانان از سوی مسلمانان و در یک کلمه نهی «تولّی» و «تبرّی» از کفّار چیست؟! این امر قرآنی از این باب نیست که دوست داشتن انسانهای دیگر را بد بداند و طرفدار بُغض و عداوت مُسلم نسبت به غیرمُسلم و در هر حال، مخالف نیکی با آنها باشد. قرآن صریحاً میگوید: ﴿لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ: خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در راه دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمىکند؛ چرا که خداوند عدالتپیشگان را دوست دارد﴾ (الممتحنه/ 8). دینی که پیغمبر آن به نصّ قرآن، «رَحمَةٌ لِلعَالَمین» است، کی میتواند چنین باشد؟ با وجود این، یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند. دیگران در باطن، جور دیگری دربارة آنان فکر میکنند و تظاهر دشمن به دوستی با مسلمانان نباید آنان را غافل کند و موجب شود که آنان دشمن را دوست بدارند و به او اطمینان کنند. پس منافاتی نیست میان آن که مسلمان به غیرمسلمان احسان و نیکی کند و در عین حال، ولاء او را نپذیرد؛ یعنی او را عضو پیکری که خود جزئی از آن است، نشمارد و بیگانهوار با او رفتار کند (ر.ک؛ مطهّری،1372، ج 3: 258).
2ـ تبرّی نسبت به ناصبیان
مورد دیگر تبرّی، ناصبیان است؛ یعنی کسانی که در ظاهر مسلمان هستند و خود را مؤمن و پیرو احکام اسلام نشان میدهند، امّا به انحاء مختلف نسبت به خاندان رسول اکرم(ص)و ذریّة آن حضرت عداوت و دشمنی میکنند (ر.ک؛ توضیح المسائل، 1390: 78). اینان به عنوان یک جریان فکری و اعتقادی، در حقیقت، با اصل اسلام و پیامبر اسلام دشمنند، امّا همواره از ابراز مخالفت و اظهار دشمنی نسبت به اسلام و پیامبر(ص)خودداری مینمایند و اهل بیت و پیروان آنان را نشانه قرار میدهند. همانگونه که قرآن کریم از تولّی با کفّار و اهل کتاب بر حذر داشته است و تبرّی از آنان را همواره تأکید نموده، پیامبر گرامی اسلام و ائمّه اطهار(ع)نیز تبرّی از دشمنان اهل بیت را ضروری دانستهاند و به آن توصیه نمودهاند. دشمنان اهل بیت، اگر بتوانند، تمام احکام اسلام را زیر پا میگذارند و از درون جامعة اسلامی و در پوشش اسلام، بر ضدّ اسلام عمل خواهند نمود. اکنون از باب نمونه یک روایت از حضرت امام رضا(ع)را ذکر میکنیم.
«مأمون خلیفة عبّاسی از امام رضا(ع)تقاضا کرد اسلام خالص را به صورت مختصر و موجز برای وی شرح دهد. حضرت پس از شرح برخی مسائل فرمود: از لوازم اسلام، برائت جستن از کسانی است که نسبت به آل محمّد(ص)ستم روا داشتند و آنها را از جایگاه خودشان خارج ساختند و ظلم را پایهگذاری نمودند و سنّت رسولالله(ص)را تغییر دادند. همچنین برائت از ناکثین، قاسطین و مارقین که هتک حرمت به پیامبر(ص)کردند و بیعت خود را شکستند و با امام خویش جنگ کردند و شیعیان آن حضرت را کشتند؛ برائت از کسانی که برگزیدگان اصحاب پیامبر(ص)را تبعید نمودند و اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم نمودند و از تمام کسانی که به نوعی در حقّ افراد صالح و مؤمن ستم روا داشتند نیز واجب است. سپس فرمود: از طرف دیگر، ولایت امیرالمؤمنین(ع)و پیروی از کسانی که به راه و روش ولایت و پیامبر(ص)وفادار ماندند، نیز از ارکان اسلام است» (مجلسی، 1403ق.، ج10: 385؛ به نقل از عیون اخبار الرّضا).
توجّه به این نکته لازم است که از نظر شیعیان چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه صرفاً افرادی مشمول این حکم هستند که به تعبیر روایات و منابع فقهی، نسبت به عترت پیامبر اکرم(ع)با علم به حقّانیّت آنان، «نَصب عداوت» کردهاند (و عَلَم دشمنی برافراشتهاند) یا همچون غُلات معتقد به الوهیّت حضرت علی یا انسانی دیگر بودهاند و یا مانند مفوّضه قایل بودهاند که امر آفرینش و روزی دادن و زندگی بخشیدن و میراندن به پیامبر اکرم و حضرت علی واگذار شده است (ر.ک؛ دانشنامة جهان اسلام، 1380، ج6: 377).
تولّی و تبرّی نسبت به مصلحان و مفسدان
مراد از مصلحان کسانی است که بر طبق موازین اسلامی درستکارند و مفسدان کسانی هستند که تبهکارند (ر.ک؛ البقره/11و220). قرآن کریم و روایات اهل بیت) تولّی نسبت به مصلحان و تبرّی نسبت به مفسدان را به صورتهای مختلف و در موارد گوناگون بیان فرمودهاند. امیرمؤمنان علی(ع)در عهد خویش به مالک اشتر به صورت مؤکّد لزوم تفکیک میان مصلحان و مفسدان را مرقوم و پیامدهای منفی تخلّف از این اصل را تبیین نموده است (ر.ک؛ نهجالبلاغه/ ن 53).
در آیاتی از قرآن کریم خداوند وظیفة مؤمنان را نسبت به مفسدان و تبهکاران بیان نموده است؛ از جمله اینکه در قبال کارها و رفتار فاسد و ناشایستة آنان بیتفاوت نباشند و متناسب با کارهای آنان موضع و عکسالعمل و برخورد خداپسندانه داشته باشند: ﴿وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ: هرگاه کسانى را دیدى که آیات ما را استهزا مىکنند، از آنها روى بگردان تا به سخن دیگرى بپردازند و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستمگر منشین﴾ (الأنعام/ 68).
در قرآن کریم همین مسئله با تأکید بیشتر یاد شده است (النّساء/ 140). شایان ذکر است که در آیة فوق مخاطب اگرچه پیامبر(ص)است، امّا مراد و مقصود (پیامبر نیست، بلکه) مسلمانان است (ر.ک؛ طباطبائی، 1393ق.، ج7: 145).
در قسم سوم از آیات، نتایج و پیامدهای زیانبار بیتفاوت بودن و ترک وظیفة تبرّی در برابر مفسدان را نیز بیان نموده است: ﴿وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا: و خداوند (این حکم را) در قرآن بر شما نازل کرده که هرگاه بشنوید افرادى آیات خدا را انکار و استهزا مىکنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگرى بپردازند وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند همة منافقان و کافران را در دوزخ جمع مىکند﴾ (النّساء/140).
مهجوریّت عینی تولّی و تبرّی
مراد از مهجور بودن اصل تولّی و تبرّی، اعراض و غفلت امّت اسلامی نسبت به این اصل، در اندیشه، تصمیم و عمل است و این یک واقعیّت است که نمیتوان از آن چشم پوشید. برای پی بُردن به میزان مهجوریّت، باید از یک سو، نسبت و جایگاهی را که قرآن کریم برای تولّی و تبرّی در ایمان و سرنوشت انسان مؤمن و امّت اسلامی تعیین نموده، لحاظ نمود و از سوی دیگر، نگرانی، داوری و خبرهایی را که افراد بصیر و بزرگان جهان اسلام دربارة وضعیّت جامعة اسلامی و امر تولّی و تبرّی دارند، مدّ نظر قرار داد؛ به عبارت دیگر، عینیّت و تأثیرگذاری تولّی و تبرّی در اندیشه، رفتار و عمل مسلمین را آنگونه که «باید» و آنگونه که «هست»، مورد نظر قرار داد تا به واقعیّت امر رسید. از آنچه در تعریف اصطلاحی تولّی و تبرّی ذکر شد، معلوم گردید که در تمام تار و پود اسلام و در سراسر زندگی افراد مسلمان، قابل جستجو و ارزیابی است. «اینکه میگویند کلمة «لاَ اِلَهَ اِلاَّ الله» جمعی است میان نفی و اثبات، سخن درستی است؛ «لاَ اِلَهَ» نفی و انکار است، کفرِ به غیر خداست و «اِلاَّ الله» اثبات ایمان به خداست که در آیةالکرسی اینگونه میخوانیم: ﴿فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ...﴾ (البقره/ 256). تنها نفرمود: «مَن یُؤمِن بِاللهِ» قبل از ایمان به الله، کفر به طاغوت را ذکر کرد. این است که هر مؤمنی شرط مؤمن بودنش کافر بودن هم هست» (مطهّری، 1372، ج27: 216).
اکنون به پاسخ این سؤال میپردازیم که امّت اسلامی تا چه حد اصل تولّی و تبرّی را میشناسد و تا چه حد بدان ملتزم است؟! شهید مطهّری بر این عقیده است که وضعیّت تولّی و تبرّی در میان امّت اسلامی، فاجعه و مصیبت است و گوید: «آیات کریمة قرآن ما را متوجّه میکنند که دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به منفی نمایند؛ یعنی همة سعی آنان این است که روابط مسلمین با غیرمسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانههای مختلف ـ از آن جمله اختلافهای فرقهای ـ روابط خصمانه باشد. در عصر خود ما به وسیلة اجانب در این راه فعالیّتهای فراوان صورت میگیرد، بودجههای کلان مصرف میگردد و متأسّفانه در میان مسلمانان عناصری به وجود آوردهاند که کاری جز این ندارند که ولاء نفیی اسلامی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی اسلامی را تبدیل به نفیی نمایند. این بزرگترین ضربت است که این نابکاران بر پیغمبر اکرم(ص)وارد میسازند. امروز اگر بر مصیبتی از مصیبتهای اسلام باید گریست و اگر بر فاجعهای از فاجعههای اسلام باید خون بارید، این مصیبت و این فاجعه است» (همان، ج3: 266). «از کلمة تولّی و تبرّی فقط پوستهاش برای ما مانده و معنایش هیچ باقی نمانده است» (همان، ج27: 216ـ215).
حضور عینی و کاربُردی «تولّی و تبرّی» در جامعه و امّت اسلامی بدین گونه است که پیروان اهل بیت(ع)از گسترة این اصل، تنها به یک بخش خاص و مهمتر آن بسنده نموده، تولّی نسبت به خاندان عترت(ع)را گرفته و تبرّی نسبت به کفّار، اهل فسق و... را آنگونه که باید و شاید توجّه ندارند. پیروان دیگر مذاهب اسلامی در تمام ابعاد و بخشها، موضع بیتفاوت دارند، خواه از نظر شناخت و التزام قلبی و خواه در عمل و زندگی عینی و بعضی به وضع اسفباری دچار شده است و جایی که باید تولّی داشته باشند، تبرّی نموده، آنجا که باید تبرّی نمایند، تولّی دارند. بیان قرآن کریم یعنی قاعدة ﴿أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾ را به صورت وارونه اجرا میکنند، با کفّار و دشمنان اسلام و مسلمین مراودت نموده، اهل اسلام را تکفیر نموده، بیرحمانه به قتل میرسانند.
آثار مهجوریّت تولّی و تبرّی
میتوان گفت: «هیچ نهی در هیچ یک از موارد و مسائل فرعی شرع به اندازة نهی از دوستی با کفّار و اهل کتاب تشدید و تأکید نشده است. در این باره، کار به جایی رسید که خدا دوستان اهل کتاب و کفّار را از ایشان دانسته است و فرمود: ﴿...وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ...: ... و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آنها هستند...﴾ (المائده/ 51) و خداوند این افراد را از خود نفی نمود و فرمود: ﴿...وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ...: و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد...﴾ (آلعمران/ 28) » (طباطبائی، 1393ق.، ج5: 391). بدیهی است که نهیها و تهدیدهای اکید قرآن، به لحاظ آثار و پیامدهای زیانباری است که در دوستی و صمیمیّت با کفّار و اهل کتاب وجود دارد. این مسئله در مورد دوستی و صمیمیّت با اهل فسق و تبهکاران نیز ـ به نسبت خودشان ـ صادق است. اکنون شایسته است برخی آثار منفی و آسیبهایی را که از ناحیة ترک تبرّی، به جامعة اسلامی رسیده بیان کنیم تا فلسفة تهدیدهای آیات کریمة قرآن بیشتر روشن گردد.
ارتداد و انحطاط جامعه
از آسیبهایی که مهجوریّت اصل «تبرّی» را نسبت به کفّار به دنبال دارد، ارتداد عینی و غیر مستقیم است؛ یعنی جامعة مسلمین هویّت ایمانی و اسلامی خود را از دست خواهد داد و عیناً به جامعهای غیرمسلمان تبدیل خواهد گردید. ارتداد به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم، واقع میگردد. ارتداد مستقیم هنگامی است که یک فرد مسلمان در عین آگاهی و آزادی و سلامت، حقانیّت دین مبین اسلام را انکار و خروج خود از اسلام را اعلان نماید. در این صورت، به صورت رسمی از جرگة مسلمانی خارج شده، احکام ارتداد دربارة او اجرا میگردد (ر.ک؛ دانشنامة کلام اسلامی، 1387، ج1: 222). امّا ارتداد غیرمستقیم از راه ارتکاب کارها و رفتارهای ضدّ اسلام و مسلمین پیش میآید. اگر فرد مسلمانی به گونهای زندگی کند که منطبق بر سبک زندگی و موازین اسلامی نباشد، چنین فردی، هرچند با زبان و به صراحت از اسلام جدا نشده، امّا در عمل و زندگی عینی از اسلام خارج شده است (ر.ک؛ المائده/ 51). اکنون اگر جامعهای از امّت اسلامی چنین سیرهای پیش گیرد و بایدها و نبایدهای اسلامی را محترم نشمرد و همسان با جامعههای غیرمسلمان زندگی کند، به صورت عینی و غیرمستقیم از اسلام خارج شده است و بر اساس سنّت الهی، خداوند برکات مادّی و معنوی را که مخصوص جامعة الهی است، از آن سَلب خواهد نمود و زندگی آنان را از مسیر سعادت و خوشبختی به سمت هلاکت و تیرهروزی تغییر خواهد داد. قرآن کریم زوال نعمتهای الهی و دگرگون شدن وضعیّت ملّتها از سعادت به انحطاط و نابودی را در طیّ آیاتی یادآوری نموده است (ر.ک؛ الأنفال/ 53 و الأعراف/ 100ـ96).
آسیب ترک تبرّی در برابر فاسقان
آثار زیانبار و پیامدهای غفلت از تبرّی نسبت به اهل فسق و مفسدان نیز کمتر از مورد کفّار نیست. ترک تبرّی در برابر اهل فسق در حقیقت، تعطیل نمودن فریضة «امر به معروف و نهی از منکر» است و با ترک این فریضه، انحطاط و آلوده شدن زندگی فردی و اجتماعی به انواع مفاسد، امری ضروری و حتمی است و جامعهای که آلوده به مفاسد شد، بیتردید دچار هلاکت و محکوم به نابود شدن است. قرآن کریم هلاکت و نابودی جامعه در اثر آلوده شدن به مفاسد و گناهان را به عنوان یک ضابطه و سنّت مستمر بیان نموده است: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا: و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى «مترفین» (و ثروتمندان مستِ شهوت) آنجا بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت در هم مىکوبیم﴾ (الإسراء/ 16).
نمونة عبرتانگیز جریان این سنّت و ضابطه، فاجعهای بود که در اسپانیای مسلمان برای مسلمانان اتّفاق افتاد. مسیحیان تا آنجا که توانستند وسائل لهو و لعب و شهوترانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و آنها را به آدمهایی زبون، ضعیف و شهوتران مبدّل نمودند و واضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی کار دشواری نیست. مسیحیان در اندلس دریای خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند. البتّه شکست مسلمانان نتیجة دونهمّتی و فساد روح خود آنان و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورهای آن بود (ر.ک؛ مطهّری، 1372، ج26: 74 با تلخیص و طنطاوی، 1412ق.، ج 9: 54ـ53).
عوامل مهجوریّت
تأکید تعالیم اسلام بر «تولّی و تبرّی» و غفلت و سستی امّت اسلامی از آن، باعث ایجاد پرسشهایی میگردد؛ از جمله اینکه چه عاملی سبب پیدایش این حالت در میان تودههای مسلمان و سران امّت اسلامی شده است و راهکار اصلاح این وضعیّت در جامعة اسلامی چیست؟ اگر تصوّر شود رهبران فکری و سیاسی و تودههای مسلمان از یک مقطع و زمان خاصّ و یکباره و منحصراً بر اثر یک عامل، حسّاسیّت اعتقادی و غیرت دینی خود را از دست دادند و دوست و دشمن را یکسان، بلکه دوست را به جای دشمن و دشمن را به جای دوست قرار دادند، قطعاً یک تصوّر اشتباه است و در چارهجویی و اصلاح نیز موفّق نخواهیم بود. حقیقت آن است که در حال حاضر، آنچه از مهجوریّت و غفلت مسلمین شاهد هستیم، نتیجة عواملی است که در طیّ قرون گذشته، باورها، فرهنگ و تربیت امّت اسلامی را متأثّر نمودهاند و (از وضعیّت فطری و مطلوب) به وضعیّت موجود رسانده است. برخی عوامل مهجوریّت از درون جامعة اسلامی باعث غفلت و بیتفاوتی شده است و بعضی عوامل از جامعههای بیگانه وارد جامعة اسلامی شده است و در پیدایش این وضعیّت مؤثّر بوده است. در اینجا بهخاطر رعایت اختصار، مهمترین عوامل را توضیح میدهیم.
فرقة مرجئه
یکی از عوامل فکری و فرهنگی مؤثّر در غفلت، اندیشة «ارجاء» یا اباحیگری دینی است. دربارة مُرجئه و هویّت نظری و عملی آنان لازم است توجّه داشت که «وقتی در این اعتقاد افراط شود، ارجاء غالی به وجود میآید؛ بدین معنی که از ارزش عمل کاسته میشود، به طوری که اگر کسی بیجهت کسی را بکشد، اموالی بدزدد، راهزنی کند، مرتکب زنا شود، شرابخواری کند، مسلّم نیست که از اهل جهنّم باشد» (جعفریان، 1371: 95). همچنین «نظریّة ارجاء خطر بزرگی است برای اخلاق بشری و نیز عاملی است برای ترویج فساد و بیبند و باری، چنانکه ابزار مناسبی در دست زمامداران مستبد و تبهکار نیز خواهد بود. به همین دلیل، هیچ یک از زمامداران اموی با مرجئه به خاطر عقیدة ارجاء مخالفت نکردند. همچنین مصلحان جامعة اسلامی ـ بهویژه ائمّة اطهار(ع)ـ با نظریّة ارجاء شدیداً مخالفت کردهاند» (ربّانی گلپایگانی، 1381: 285).
واضح است که اگر اندیشه و مرام ارجاء و اباحیگری بر فکر و فرهنگ یک جامعه سایه افکند، قُبح و زشتی بسیاری از ناهنجاریها از جمله ترک تبرّی، کمرنگ و بیاهمیّت دیده میشود. در چنین شرایطی، انحرافها و زشتیهای افراد غیرمسلمان زشت دیده نمیشود، انحراف شمرده نمیشود تا جامعة اسلامی از آنها فاصله گیرد و از آنان تبرّی جوید.
جریان فکری سیاسی لیبرالیسم
عامل دیگری که باعث غفلت و سستی نسبت به «تولّی و تبرّی» شده، مکتب فکری لیبرالیسم و جریان سیاسی فراماسونری بوده است. این عامل، ماهیّتی خارجی و بیگانه دارد که وارد جهان اسلام شد (ر.ک؛ محیط طباطبائی، بیتا: مقدمه) و به اقتضای نوع نگرش و نیز به مقتضای فلسفة وجودی حلقههای فراماسونی، به مواجهه با اصول و رفتارهایی از سنخ تولّی و تبرّی برخاست. در اینجا بر آن نیستیم که پیشینه و سیر تاریخی و اهداف لیبرالیسم و فراماسون در جهان اسلام را بازگوییم، امّا به عنوان اصلی موضوعی و مسلّم یادآور میشویم که منادیان و مروّجان آن (یعنی حلقهها و انجمنهای فراماسونر)، ایجاد غفلت، سستی، بیتفاوتی و انفعال در ملّتها، نسبت به بیگانه و نسبت به اهداف و اقدامات استعمارگران غربی را سرلوحة کار خویش داشتند. بدیهی است وقتی به این هدف میرسند که ملّتها به خصوص ملّتهای مسلمان از اصل و فریضة مهمّ «تولّی و تبرّی» دست بکشند و آن را کنار گذارند و به تبع آن، عزّت و شوکت و تمام هستی خود را ـ چنانکه میرزا عسکرخان ارومی نشان داد، ذلیلانه و با دست خویش ـ تقدیم بیگانه کنند (ر.ک؛ رائین،1357، ج1: 306).
نتیجهگیری
از آنچه در مراحل مختلف مقاله ذکر شد، به چند نتیجة زیر میرسیم:
1ـ امر «تولّی و تبرّی» امری حیاتی است و عزّت و سعادت الهی و انسانی امّت اسلامی در گرو پایبندی همگان به این فریضه است.
2ـ فریضة «تولّی و تبرّی» نسبت به تمام شئون دین اسلام، فراگیر است و بدین لحاظ دارای جایگاه کلامی، اخلاقی، فقهی و... است.
3ـ با این وصف، امّت اسلامی در زمینة تولّی و تبرّی دچار غفلت شدید و درازمدّتی شده است و این وضعیّت در حدّ زیادی باقی است.
4ـ نجات و رهایی امّت اسلامی از طریق ارتقاء بصیرت همگانی، و دفع حکیمانة عوامل غفلت، امکانپذیر است.