Document Type : علمی- ترویجی
Authors
Abstract
The Cry (weep) is one of the human conditions that it has the appearance and reality. Its appearance is physiological and its reality is internal and emotional factors related to the human spirit. Thecry like a laugh is one of the great gifts of God to man and it has different functions in the life and growth of individuals. The purpose of this paper is to identify and express the position of commendable cry (or weep) in the Quran and hadith.Islam has a special significance for commendable cry (or weep) and it is considered a special place for it.This research shows that the commendable cry (or weep) is three main types including: crying out of fear of retribution, crying for reward and crying for greatness and glory to God and his humiliation.
Keywords
مقدّمه
شناخت انسان و روحیّات او از جمله مباحثی است که همواره ذهن بشر را متوجّه خود کرده است و در طول تاریخ، به تفکّر و اندیشه واداشته است. از آنجا که اسلام، دین حیات و زندگی، پیشرفت، ترقّی و تکامل است، برنامههایی که وضع کرده، تمام جهات زندگی انسانی را در نظر گرفته است و به همة زوایای زیست انسان کاملاً توجّه کرده است. غم و شادی از جمله حالات نفسانی و صفات روحی و هیجانات حاکم بر ابعاد وجود آدمی است که در قالب خنده و گریه نمودار میشود و هر انسانی از این دست هیجانهای اوّلیه برخوردار است. مهم آن است که این حالات، بر تعامل اجتماعی مطلوب و بندگی خداوند تأثیر منفی نداشته باشد، بلکه تأثیر مثبت بر آنها بگذارد.
«تا نگرید ابر، کی خندد چمن؟ |
|
تا نگرید طفل کی نوشد لبن؟» |
با توجّه به اینکه در جامعة کنونی، برخی از محقّقان بر شادی صِرف (حتّی در فقدان عزیزان) پای میفشارند و برخی بر غم تمام (حتّی در جشنها)، حال آنکه هم غم و هم شادی در اسلام آمده است و هر یک به دو قسم ممدوح و مذموم قابل تقسیم است، این پژوهش در صدد پاسخ به این پرسش است که بکاء ممدوح (گریة پسندیده) چگونه است؟
1ـ واژهشناسی بکاء
واژة «بکاء» به دو صورت میآید: قصر و مد (ر.ک؛ فراهیدی، 1414ق.، ج 5: 417). فرّاء و دیگران در چرایی مدّ و قصر تلفّظ شدن این واژه بیان داشتهاند که هرگاه بکاء به قصر خوانده شود، به معنی گریه و اشک ریختن است و اگر به مدّ باشد، به معنی صدایی است که توأم با گریه است (ر.ک؛ ابنمنظور، بیتا، ج 14: 83).
در واقع، فعل «بَکَی، یَبْکِی، بُکاً و بکَاءً» یعنی ریزش اشک در اثر حزن و مصیبت و نیز وقتی که در اندوهی و غمی صدا و ناله بلندتر باشد و اگر حزن و اندوه بیشتر از نالیدن باشد، بر وزن «بُکی» گفته میشود، نه «بکاء» با حرف مَد. جمعِ «بَاکِی»، «بَاکُون» و «بُکِیّ» است. خدای تعالی میفرماید: P...خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا: ... به خاک مىافتادند، در حالى که سجده مىکردند و گریان بودندO (مریم/ 58) که اصل «بُکّی» بر وزن فعول است که حرف «و» به حرف «ی» تبدیل شده است. البتّه این واژه هم در حزن و ریزش اشک توأم گفته میشود و هم به صورت مجزّا که در حزن و گریه به کار میرود، چنانکه خدای تعالی میفرماید: Pفَلْیَضْحَکُواْ قَلِیلاً وَلْیَبْکُواْ کَثِیرًا...: از اینرو آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند!... O (التّوبه/82) که اشاره به فرح و تَرَح به معنی شادی و غم است. هرچند که با اندوه، ریزش اشک همراه نباشد، چنانکه خدای تعالی گوید: Pفَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ...: نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین...O (الدّخان/29) که گفتند این تعبیر بر حقیقت استوار است و این سخن کسی است که برای آسمان و زمین «بَکَت» را به طریق مجاز میداند و تقدیرش این است که اهل آسمان بر آنها گریه نکردند و اندوهگین نشدند (ر.ک؛ راغب اصفهانی، 1412ق.: 141). البتّه اصل مشترک میان این دو حالت (قصر و مد) در این است که نقطة مقابل «ضحک» هستند (ر.ک؛ مصطفوی، 1360، ج 1: 32).
بکاء در اصطلاح، حالت نشاندهندة حزن (ر.ک؛ سبزواری نجفی، 1419ق.، ج 1: 206؛ طیّب، 1378، ج6: 292)، شوق، خوف، محبّت، عظمت (ر.ک؛ طبرسی، بیتا، ج6: 689)، فرح، بهجت و خضوع (ر.ک؛ حسینی شیرازی، 1424ق.، ج 1: 305) است که در ریزش اشک تصنّعی (ر.ک؛ نجفی خمینی، 1398ق.، ج10: 202) نیز به کار رفته است. بکاء در تصوّف، به انتباه دل از فقدان مقاصد حقیقی در زمان گذشته (ر.ک؛ گوهرین، 1388: 347) و در عرفان اسلامی، بکاء به جریان اشک از چشم در حال حزن گفته شده است (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج6: 110).
امّا به نظر میرسد با توجّه به آنچه در بررسیهای لغوی که از بکاء بیان شد، بکاء لزوماً به گریة همراه با اشک گفته نمیشود، بلکه ممکن است به حالتی از گریه نیز اطلاق شود که ریزش اشکی همراه آن نباشد و در جایی نیز آمده است که هرگاه این حالت به آسانی و به دلیل رقّت قلب باشد، بکاء نامیده میشود، ولی اگر با تکلّف جریان پیدا کند، تباکی نامیده میشود (ر.ک؛ حرّ عاملی، بیتا، ج ۱: ۲۲۸) و تباکی در لغت به معنی «خود را به گریه وادار کردن» میباشد (ر.ک؛ طریحی، 1375، ج 6: 231)، چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «إِن لَم یَجِئکَ البُکاءُ فَتَبَاکِ فَإِن خَرَجَ مِنکَ مِثل رَأسِ الذَّبَابِ فَبَخٍّ بَخٍّ: اگر گریه به تو پاسخ مثبت نمیدهد و اشکی نمیآید، تباکی داشته باش که اگر به اندازة سَرِ مگسی هم اشک از تو خارج شد، خوشا به حالت!» (کلینی، 1365، ج 2: 484). البتّه در روایات بسیاری از تباکی سخن به میان آمده است که به نظر میرسد در این گونه از روایات، تباکی همردیف با بکاء در نظر گرفته شده است.
2ـ فلسفه و حُکم بکاء
گریه همچون خنده یکی از نعمتهای بزرگ الهی به انسان است و در زندگی و رشد افراد کارکردهای متفاوتی دارد. پزشکان از آثار دلنشین جسمانی، روانشناسان از تأثیر مثبت آن بر روح و روان و علمای اخلاق از جلوههای تأثیرگذار اشک دیدگان بر نورانیّت دل و گیرندگی قلب، سخنان بسیار گفتهاند. «گریه موهبتی الهی است که توسّط آن رطوبت مغز انسان ـ که موجب دردهای بسیاری خواهد شد ـ جدا میشود و افراد را از کوری ایمن میسازد، سلامتی و تندرستی بدن را به همراه میآورد و سرانجام، حالت نشاط، سبکبالی و طراوت روح به آدمی میبخشد» (الجُعفی، بیتا: 62). به نظر میرسد ریزش قطرات اشک که جوهرة آن همان مایع و مایة حیات است، به عنوان بارزترین تجلّی غم و اندوه شمرده میشود. گریة واقعی میتواند حامل پیامهایی درونی باشد که از ناآرامی و اشتیاق فرد به موضوع از دسترفته حکایت میکند. معمولاً میزان اندوه بستگی به عواملی مانند جنسیّت فرد، اهمیّت موضوع و یا حتّی فرهنگ خاص دارد. لذا هر اندوهی به اندازة موضوع آن قابل اهمیّت، شدّت و ضعف خواهد بود. سرچشمة گریه عاطفه و احساس است که به دنبال شوق و عشق، شکست و تنگدلی، محرومیّت و یأس، پیروزی و شادکامی و یا حزن و اندوه از چشمان انسان جاری میشود (ر.ک؛ طوسی، بیتا، ج 9: 436). در واقع، آنجا که آثار اجتماعی گریه را مییابیم، تلطّف و مهربانی، همدلی و همسویی و شکلگیری حالات روحی به چشم میخورد و چون به آثار سیاسی گریه مینگریم، ادامه دادن راه و حرکت محبوب و یا شرکت در حماسة شهید یا عزیز از دسترفته، تصمیم به تقویت هدف و آرمان وی و همدلی با افکار و خواستههای او را میبینیم؛ زیرا گریه مظهر شدیدترین حالات احساسی انسان است، از ژرفای وجود سرچشمه میگیرد (ر.ک؛ مطهّری، 1374، ج3: 51). در واقع، این گریه نیست، بلکه یک مسئلة سیاسی، روانی و اجتماعی است؛ زیرا اگر گریه به معنای ساده بود، پس این مسئلة تباکی چیست؟ (ر.ک؛ الخمینی، بیتا، ج 11: 98). امام علی(ع) میفرماید: «إِذَا تَنَاهَی الغَمُّ اِنقَطَعَ الدَّمعُ: هر گاه غم به اوج رسد، اشک قطع میشود» (ابن أبیالحدید،2007م.، ج ۲۰: ۲۹۵).
بر این اساس، پیش از اینکه آن اندوه به این مرحلة خطرناک برسد، باید با گریهدرمانی از شدّت آن کاسته گردد. کلینی از منصور صیقل نقل میکند که از اندوه شدیدی که بر اثر مرگ فرزندم به من دست داد و میترسیدم در اثر آن، عقلم را از دست بدهم، به امام صادق(ع) شکایت بردم که در جواب فرمود: «إِذَا أَصَابَکَ مِن هَذَا شَیءٌ فَأَفِض مِن دُمُوعِکَ فَإِنَّهُ یَسکُنُ عَنکَ: هرگاه چنین حالتی به تو دست داد، اشک بریز؛ زیرا این کار تو را آرام میکند» (همان: ۱۲۸).
علاّمه طباطبائی(ره) بکاء در آیة Pوَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَأَبْکَى: و اینکه اوست که خنداند و گریاندO (النّجم/43) را سیاق در انحصار دانستهاند که ربوبیّت منحصر در خدای تعالی است و برای او شریکی در ربوبیّت نیست و این انحصار منافات با وساطت اسباب طبیعی و یا غیرطبیعی در آن امور ندارد؛ مانند واسطه بودن مسرّت و اندوه درونی و اعضایی که این مسرت و اندوه را نشان میدهد. در تحقّق خنده و گریه و یا واسطه شدن اسباب طبیعی و غیرطبیعی متناسب در احیاء و اماته، در خلقت نر و مادّه، و پدید آمدن غنی و فقر، یا نابود کردن امّتهای هالک، چون وقتی این اسباب هم همه مسخّر امر خدا باشند و هیچ استقلالی از خود نداشته باشند و از مافوق خود منقطع نباشند، قهراً وجود آنها و آثار وجودی خود و آنچه که بر آنها مترتّب میشود، ملک خدای تعالی خواهد بود و کسی و چیزی شریک خدا در این ملک نیست (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.، ج 19: 48).
برخی از احکام بکاء را به قرار زیر میتوان فهرست کرد:
1ـ اسراف نکردن در بکاء و حزن؛ چنانکه در سورة اعراف آمده است: P... وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ: ... ولى اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمىداردO (الأعراف/31). 2ـ نداشتن بکاء و حزن به خاطر أقوال کفّار یا أفعال ماکرة آنان. خداوند رسول(ص) را از این عمل در سورة نحل نهی فرموده است: Pوَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلَا تَکُن فِی ضَیْقٍ مِّمَّا یَمْکُرُونَ: از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینهات از توطئة آنان تنگ نشودO (النّمل/70) و Pوَلاَ یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ...: سخن آنها تو را غمگین نسازد...O (یونس/65). 3ـ صبر و اطاعت خداوند هنگام نزول أسباب حزن و مصائب. درسورة بقره آمده است: P... وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ * الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ * أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: و بشارت ده به استقامتکنندگان! * آنها که هرگاه مصیبتى به ایشان مىرسد، مىگویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او بازمىگردیم. *اینها همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده است؛ و آنها هدایتیافتگان هستندO (البقره/ 157ـ155). 4ـ افراط در بکاء مجاز نیست. کثرت بکاء یا حزن موجب ضرر و ضعف قدرت بینایی میشود. در باب سفید شدن دیدة یعقوب در سوره یوسف آمده است: Pوَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ: و از آنها روى برگرداند و گفت: وااسفا بر یوسف!؛ و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا خشم خود را فرومىبرد (و هرگز کفران نمىکرد)!O (یوسف/84).
3ـ اقسام بکاء ممدوح
بکاء ممدوح، بکایی است که در قرآن و روایات بدان تصریح شده است و در سیرة معصومین نیز وجود داشته است که در اینجا به اختصار به اقسام آن اشاره میشود.
1ـ3) بکاء معرفت
منظور از بکاء معرفت، گریهای است که از روی علاقه، شوق، محبّت و شناخت برای امری جاری شود. چنانکه در قرآن مجید آمده است: Pوَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ: و هرگاه آیاتى را که بر پیامبر (اسلام) نازل شده، بشنوند، چشمهاى آنها را مىبینى که (از شوق،) اشک مىریزد، بهخاطر حقیقتى که دریافتهاند؛ آنها مىگویند: پروردگارا! ایمان آوردیم. پس ما را با گواهان (و شاهدان حق، در زمرة یاران محمّد) بنویس!O (المائده/83).
گرچه به نظر میرسد در ظاهر علّت گریه، آیات قرآن بوده است، امّا در نهایت معرفت و شناخت به آیات قرآن، سبب ریزش اشک و بکاء شده است. البتّه با توجّه به این آیه، در روایات بر قرائت قرآن همراه با گریه سفارش شده است، چنانکه رسول خدا(ص) میفرماید: «فَإِذَا قَرَأْتُمُوهُ بَکُّوا [فَابْکُوا] فَإِنْ لَمْ تَبْکُوا فَتَبَاکَوْا: قرآن را بخوانید و گریه کنید و اگر گریه ندارید، تباکی کنید» (مجلسی، بیتا، ج 89: 190). در آیات دیگر میخوانیم: Pوَیَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا: آنها (بىاختیار) به زمین مىافتند و گریه مىکنند و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوع آنان مىافزایدO (الإسراء/ 109)؛ Pأُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا: آنها پیامبرانى از فرزندان آدم بودند که خداوند آنها را مشمول نعمت خود قرار داده بود و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانى که هدایت کردیم و برگزیدیم. آنها کسانى بودند که وقتى آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مىشد، به خاک مىافتادند، در حالىکه سجده مىکردند و گریان بودندO (مریم/58).
به نظر میرسد این دسته از آیات نیز در بکاء معرفت جای میگیرند و شناخت حق سبب چنین بکایی میشود؛ زیرا تا انسان از چیزی شناخت کامل نداشته باشد، چگونه چنین بکایی سر میدهد (ر.ک؛ خطیب، بیتا، ج 8: 572 ؛ قرطبی، 1364، ج 11: 341 و آلوسی، 1415ق.، ج 8: 180). البتّه عوامل دیگری همچون شوق، خوف، محبّت، عظمت، فرح و بهجت و خضوع نیز پیشزمینة چنین بکایی میباشد، امّا سرآمد همة آنها را باید معرفت دانست. روایات فراوانی در باب این نوع از بکاء آمده است که به تعدادی از این روایات اشاره خواهد شد، چنانکه امام علی(ع) میفرماید: «البُکاءُ مِن خَشیَةِ اللّه مِفتَاحُ الرَّحمةِ: گریستن از ترس خدا، کلید رحمت است» (تمیمی آمدی، 1366: 388). از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند: «کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَا الْقِیَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَ أَعْیُنٍ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَةً فِی سَبِیلِ اللَّه: هر چشمی روز قیامت گریان است، مگر سه چشم: چشمی که از ترس خدا گریسته، چشمی که از محرّمات خدا پوشیده شده است و چشمی که در راه خدا شب را به بیداری به سر برده است» (ابنبابویه، 1362، ج 1: 98).
امام سجّاد(ع) ارزش قطرات اشک برای خدا را چنین توصیف میکند: «مَا مِن قَطرةٍ أحَبَّ إِلَی اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِن قَطْرَتَینِ: قَطرَةُ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللّهِ، وَقَطرَةُ دَمعَةٍ فِی سَوَادِ اللّیلِ، لاَ یُرِیدُ بِهَا عَبدٌ إِلاَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ: هیچ قطرهای نزد خدا دوستداشتنیتر از این دو قطره نیست: قطرة خونی که در راه خدا ریخته شود و قطرة اشکی که برای خدا در دل شب فرو افتد» (مجلسی، بیتا، ج 69: 378). چه زیباست آنجا که پیامبر خدا(ص) میفرماید: «طُوبَی لِصُورةٍ نَظَرَ اللّهُ إِلَیهَا تَبکِی عَلَی ذَنبٍ مِن خَشیَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لَم یَطّلِعْ عَلَی ذَلکَ الذَّنْبِ غَیْرُهُ: خوشا چهرهای که خداوند به آن مینگرد، در حالیکه از ترس خدا بر گناهی که کرده، میگرید و جز او کسی از آن گناه آگاه نیست» (همان، ج 93: 331).
این گونه حالات بهترین آداب و اوج حال دعاست. اوّلاً به این خاطر که گریه دلالت بر رقّت قلب دارد و خود دلیل بر اخلاص است و با اخلاص دعا اجابت میگردد. امام علی(ع) میفرماید: «بُکاءُ العُیونِ وخَشْیَةُ القُلُوبِ مِن رَحْمَةِ اللّهِ تَعَالَی ذِکرُهُ، فَإِذَا وَجَدتُموهَا فَاغتَنِمُوا الدُّعَاءَ: گریة چشمها و ترس دلها نشانة رحمت خدای متعال است. هرگاه این دو را در خود یافتید، دعا کردن را غنیمت شمرید» (طبرسی، 1370، ج 2: 111).
2ـ3) بکاء خوف از عذاب
در قرآن کریم آمده است: Pأَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ * وَتَضْحَکُونَ وَلَا تَبْکُونَ * وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ: آیا از این سخن تعجّب مىکنید؛ *و مىخندید و نمىگریید؛ *و پیوسته در غفلت و هوسرانى به سر مىبرید؟!O (النّجم/ 61ـ59). در آیات قبل میخوانیم Pأَزِفَتْ الْآزِفَةُO یعنی قیامت نزدیک شد، چون کلمة «آزفة» یکی از اسمای قیامت است. پس معنایش این است که «هیچ کسی نیست که بتواند شداید و هراسهای آن روز را بردارد، مگر آنکه خدای سبحان بردارد. وقتی خدای تعالی پروردگار شماست که همة امور به او منتهی میشود و به غیر از خدا کسی نیست که عذاب و گرفتاریهایش را از شما برطرف سازد، آیا با چنین وضعی که دارید، هنوز میخندید، و از کوتاهیهایی که نسبت به خدای تعالی کرده است و خود را در معرض شقاوت دائمی قرار دادید، نمیگریید؟ آیا از این بیانها که شما را به نجات میخواند، تعجّب و انکار میکنید؟ و از دَرِ استهزاء به آن میخندید و گریه نمیکنید؟» (طباطبائی، 1417ق.، ج 19: 48). البتّه لازم به ذکر است در این آیه که بیشتر تفاسیر «بکاء» را برای خوف از وعدههای قیامت دانستهاند (ر.ک؛ ابنجوزی، 1422ق.، ج 4: 195؛ نخجوانی، 1999م.، ج 2: 367؛ بغوی،1420ق.، ج 4: 319؛ بغدادی، 1415ق.، ج 4: 216). امّا میتوان بکاء بر نفس (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 7 : 187)، بر گناهان (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1421ق.، ج17: 281) و عِقاب دنیا و آخرت (ر.ک؛ حسینی شیرازی، 1424ق.، ج 5: 277) را نیز در نظر گرفت. با وجود این، به نظر میرسد خوف از عذاب همة این مصادیق را شامل میشود؛ زیرا کسی که از عذاب الهی و عالم آخرت میترسد، همواره مواظب نفس خویش است و با گناه بر نفس، از عذاب خداوند هراسان میشود و میگرید، چنانکه بزرگان الهی، همچون پیامبر اکرم(ص)، از سرای آخرت هراس داشتند، چنانکه از براء بن عازب نقل است که گوید: «با پیامبر خدا(ص) نشسته بودیم که چشم آن حضرت به جماعتی افتاد. فرمود: اینان بر چه گرد آمدهاند؟ گفتتند: بر گوری که میکَنَند. پیامبر خدا(ص) هراسان شد و به نزد یارانش شتافت تا به قبر رسید و زانو زد. من رو بهروی او ایستادم تا ببینم چه میکُند. دیدم چندان گریست که زمین از اشکهایش تر شد. آنگاه رو به ما کرد و فرمود: ای برادران من! خود را برای چنین روزی آماده کنید» (ابنماجه قزوینی، بیتا، ج 6: 427). امام سجّاد(ع) نیز آنگاه که از تهیدست بودن به هنگام حضور در محضر الهی سخن میگوید و از قبر و فرجام نامعلوم خویش با اعمال ناچیز خود یاد میکند، از گریستن به پیشگاه معبود و محبوب میفرماید: «وَ مَا لِی لاَ أَبکِی وَلاَ أَدرِی إِلَی مَایَکوُنُ مَصِیرِی... أَبکِی لِخُرُوجِ نَفسِی، أَبکِی لِظُلمَةِ قَبرِی، أَبکِی لِضِیقِ لَحَدِی، أَبکِی لِسُؤَالِ مُنکَرِ وَنَکِیرِ إِیَّایَّ، أَبکِی لِخُرُوجِی مِن قَبرِی عُریَاناً ذَلِیلاً حَامِلاً ثِقلِی عَلَی ظَهرِی: چرا نگریم در صورتی که نمیدانم فرجام من چگونه است؟!... میگریم بر آن حالتی که روح و روانم از بدنم خارج میشود. میگریم برای تاریکی قبرم. میگریم برای تنگی لَحَدم. میگریم برای پرسش دو مَلِک الهی؛ نکیر و منکر. میگریم برای آن هنگامی که عریان، ذلیل و با باری از گناه از قبر خارج میشوم» (قمی، بیتا: 348).
3ـ3) بکاء خشیت
احادیث مربوط به تحسین و تصحیح گریة خشیت، فراوان است. نمونة آن روایتی است که در آن پیامبر(ص) فرمودهاند: «طُوبَی لِصُورةٍ نَظَرَ اللّهُ إِلَیهَا تَبکِی عَلَی ذَنبٍ مِن خَشیَةِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، لَم یَطّلِعْ عَلَی ذَلِکَ الذَّنْبِ غَیْرُهُ: خوشا چهرهای که خداوند به آن مینگرد، در حالیکه از ترس خدا بر گناهی که کرده، میگرید و جز او کسی از آن گناه آگاه نیست» (مجلسی، بیتا، ج 93: 331). از رسول اکرم(ص) روایتی که فرمودند: «لاَیلِجُ النَّارَ رَجُلٌ مِن خَشیَةِ اللهِ، حَتَّی یَعُودَ اللَّبَنُ فِی الضَّرعِ: مردی که از ترس خدا بگرید، به آتش نمیرود، مگر آنکه شیر دوشیده به پستان بازگردد» (نسائی، 1414ق.، ج6: 12). پیامبرخدا(ص) به ابوذر فرمود: «یَا أباذَرٍّ! مَن اُوتِیَ مِنَ العِلمِ مَا لاَ یُبکِیهِ، لَحَقِیقٌ أَن یَکُونَ قَد اُوتِیَ عِلماً لاَ یَنفَعُهُ؛ لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَمَاءَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ: Pقُلْ آمِنُواْ بِهِ أَوْ لاَ تُؤْمِنُواْ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً * وَیَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًاO یَا أباذَرٍّ! مَنِ استَطَاعَ أَن یَبکِی َفَلیَبکِ، وَ مَن لَم یَستَطِع فَلیُشعِر قَلبَهُا لِحُزنَ وَ لیَتَبَاک: ای ابوذر! به هر کس علمی داده شده که او را نمیگریاند، بیگمان، به او علمی ناسودمند دادهاند، چراکه خداوند ـ عزّ و جلّ ـ در وصف عالمان فرموده است: «کسانی که پیش از (نزول) آن، دانش یافتهاند، چون (این کتاب) بر آنان خوانده شود، سجدهکنان به روی، درمیافتند و میگویند: منزّه است پروردگار ما که وعده پروردگار ما قطعاً انجامشدنی است و بر روی زمین میافتند و میگریند و بر فروتنی آنها میافزاید» (طبرسی، بیتا، ج ۲: ۳۶۷ و مجلسی، بیتا، ج ۷۷: ۷۹).
پیامبر خدا(ص)در دعایی که به سلمان آموخت، فرمود: «فَیَا حَسرَتَی، وَ یَا ندامتا، عَلَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ رَبّی، وکَیفَ أَذکُرُ هَذَا الأَمرَ ثُمَّ لا تَدمَعُ لَهُ عَینِی، وَلاَ یَفزَعُ لِذِکرِهِ قَلبِی، وَلاَ تَرعُدُ لَهُ فَرَائِصِی، وَلاَ أَحمِلُ عَلَی ثِقَلِهِ نَفسِی، وَلاَ أَقصُرُ عَلَی هَوَایَ وَ شَهَوَاتِی؟!: دریغا و افسوسا بر کوتاهی که در حقّ پروردگارم کردم! و چگونه از این کار یاد کنم و دیدهام آن اشک نریزد و دلم از یاد آن هراسان نشود و بدنم به لرزه نیفتد و خودم را بر سنگینی آن تحمّل نکنم و جلوی هوس و خواهشهای نفسانی مرا نگیرم؟!» (مجلسی، بیتا، ج ۹۵: ۱۷۸).
4ـ3) بکاء حزن
بکاء حزن آن است که بهخاطر از دست دادن چیز دوستداشتنی و یا فرصتی مهم اتّفاق میافتد. همانگونه که آمده است: Pوَلاَ عَلَى الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ یَجِدُواْ مَا یُنفِقُونَ: و (نیز) ایرادى نیست بر آنها که وقتى نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبى (براى جهاد) سوار کنى، گفتى: مرکبى که شما را بر آن سوار کنم، ندارم! (از نزد تو) بازگشتند، در حالىکه چشمانشان از اندوه اشکبار بود؛ زیرا چیزى نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند)O (التّوبه/92). در واقع، کلمة «فیض» به معنی لبریز شدن بر اثر پری است (ر.ک؛ خانی و ریاضی، 1372، ج 6: 222) و به نظر میرسد از آنجا که این اشک از حزنی که در دل این افراد در همراهی کردن رسول خدا به وجود آمد، سرازیر شده است، میتوان آن را بکاء حزن نامید. البتّه به نظر میرسدمنشأ این حزن همان ایمان قلبی آنها است، چنانکه مولای متّقیان علی(ع) در وصف مؤمنان این گونه بیان میکند که «جَرَحَ طُولُ الأسَی قُلُوبُهُم، وَطُولُ البُکَاءِ عُیُونِهِم: اندوه بسیار دلهای آنان را ریش کرده است و گریه بسیار دیدگانشان را» (نهجالبلاغه/ خ 222).
فرق بین بکاءِ خوف و بکاءِ حزن آن است که بکاءِ خوف بر آنچه میآید، واقع میشود و بکاءِ حزن بر آنچه گذشت، واقع میشود.
5ـ3) بکاء فراق
بکاء حضرت یعقوب در فراق فرزندش یوسف بکاء فراق است: Pوَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ *... * قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ...: و از آنها روى برگرداند و گفت: وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران نمىکرد)! * گفت: من غم و اندوهم را تنها به خدا مىگویم (و شکایت نزد او مىبرم)!...O (یوسف/84). در جواب اینکه چگونه چشمان یعقوب(ع) از حزن و اندوه سفید گردید، در حالیکه از نظر پزشکی و نیز از نظر عرفی حزن و اندوه موجب سفیدی چشم کسی نمیشود. از ابنعبّاس آمده است: «مراد از حزن در اینجا گریه است، چراکه حزن سبب گریه میشود که خداوند در این آیه سبب را نام برده است و ارادة مسبّب نموده است و زیادی گریه، سفیدی در چشم به وجود میآورد که سیاهی آن را میپوشاند و چنین حالتی برای یعقوب(ع) پیش آمده بود و برخی گفتهاند: وقتی که گریه زیاد شود سیاهی چشم کمرنگ شده و به رنگ سفید تیرهای مبدّل میشود» (رازی، 1380: 288). البتّه حزن و بکاء یعقوب و شکایت وی نزد خداوند متعال بوده است که منعی برای آن نیست و در حیطة بکاء ممدوح قرار میگیرد (کلینی، 1365، ج2: 227).
6ـ3) بکاء پیوند و عهد
گریة پیوند و عهد، اعلان آمادگی درونی برای فرمانبری و اطاعت از دیگری است. ریختن اشک، اعلان وفاداری نسبت به اهداف مقدّس و اعلان پیوند جان با پیام مکتب است. گریه برای شهدا، ائمّه ـ علیهمالسّلام ـ و بزرگان، از این قبیل است. گریه برای آنها، اعلان تعهّد به پیام آنهاست. لازمة این نوع از گریه شناخت هدف، مکتب است. در واقع، گریه ارزشی نیز دارای مراتب و درجاتی است که بهترین آنها گریهای است که در رسای سیّد و سالار شهیدان عالم حضرت اباعبدالله(ع) میباشد که در بر گیرندة تمام خصوصیّات گریه، رشد و تقوای روحانی به وجه احسن میباشد تا جایی که امام صادق(ع) فرمودند: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ: نَفَس کسی که برای مظلومیّت ما اندوهگین شود، تسبیح و اندوه او به خاطر ما عبادت است». چنانکه در فرازی از دعای ندبه میخوانیم: «فَعَلَی الأَطَایِبِ مِنْ أَهلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِمَا وَ آلِهِمَا فَلیَبکِ البَاکُونَ، وَاِیَّاهُم فَلیَندُبِ النَّادِبُونَ، وَلِمِثلِهِم فَلتَذرِفِ الدُّمُوعِ، وَلیَصرُخِ الصَّارِخُونَ، وَیَضِجَّ الضَّاجُّونَ، وَیَعِجَّ العَاجُّون...: پس شیعیان آل محمّد (ص) باید بر پاکان اهل بیت پیامبر و علی ـ که درود الهی بر آنان و دودمانشان باد ـ اشک از دیدگان ببارند و ناله و زاری و ضجه و شیون از دل برکشند» (قمی، بیتا: 980). البتّه در بکاء بر امام حسین(ع) روایات فراوانی نقل شده است. تا جایی که طبق این روایات مشخّص میشود که جن وانس قبل و بعد شهادت او گریستند. همچنانکه امام صادق(ع) فرمودند: «بَکَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ وَ الطَّیْرُ وَ الْوَحْشُ عَلَی الْحُسَیْن ِبْنِ عَلِیٍّ(ع) حَتَّی ذَرَفَت ْدُمُوعُهَا» (همان).
7ـ3) بکاء روشنگرانه
این نوع از گریه و حزن را میتوان در خطبههای حضرت زینب(ع) در صحنة عاشورا مشاهده کرد، آنجا که حضرت در شروع خطبه با صراحتی تمام فرمودند: «چشمها اشک میریزد و سینهها از آتش غم میسوزد. آه! چه شگفتکاری است که سپاهیان خداوند به دست لشکریان شیطان کشته میشوند» (آقاجانی، 1385: 357). همچنین است بکاء امام سجّاد(ع) که در این مورد ابوحمزة ثمالی آورده است: «روزی از دلیل گریة بسیار امام سجّاد در سوگ پدر گرانمایهاش پرسیدم که فرمود: اباحمزه! پیامبر خدا، یعقوب، دوازده پسر داشت که یکی از آنان از برابر دیدگانش ناپدید شد و سرنوشتش بر او نامعلوم گردید و او به گونهای بر فرزندش گریست که دیدگانش سپید و نابینا گردید و این در حالی بود که فرزندش زنده بود و هرگز باور نمیداشت که او جهان را بدرود گفته است، امّا من چه کنم که این گروه تاریکاندیش و خشونتپیشه، در برابر دیدگانم، پدر گرانقدر و هفده تن از قهرمانان خاندانم را در یک ساعت، تنها به جرم عدالتخواهی، اصلاحطلبی و نفی استبداد هراسانگیز مذهبی، با نواختن آهنگ شورشگری و خروج از دین خدا، سر بریدند و قتل عام کردند! به باور شما، آیا اندوه این فاجعة سهمگین از یاد رفتنی است؟» (کرمی، 1380: 374).
آری امام سجاد(ع) نیز به خاطر این میگرید و بکاء سر میدهد که عدّهای به خاطر عدالتخواهی به دست ظالمان به شهادت رسیدند و این را در سخنان خویش به صراحت بیان میدارد که اینگونه روایات هدف از گریه بر امام حسین(ع) را مشخّص میکند.
8ـ3) بکاء عاطفی
در مرگ عزیزان، ناشی از احساس انسان دوستی و نوعگرایی انسانهاست. انبیاء و اوصیای الهی برای مرگ عزیزان خود گریه میکردند و آن را رحمت الهی میدانستند که خداوند در قلب مخلوقات خاصّ خود قرار داده است. همچنانکه پیامبر اکرم(ص) در مرگ نزدیکان خود گریه میکرد. خصوصاً اینکه در فوت فرزندش، ابراهیم، گریست، چنانکه نقل شده است: «لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بَکَی النَّبِیُّ(ص)حَتَّی جَرَتْ دُمُوعُهُ عَلَی لِحْیَتِهِ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَنْهَی عَنِ الْبُکَاءِ وَ أَنْتَ تَبْکِی فَقَالَ لَیْسَ هَذَا بُکَاءً إِنَّمَا هَذَا رَحْمَةٌ وَ مَنْ لَایَرْحَمْ لَایُرْحَمْ» (مجلسی، بیتا، ج 22: 151). در روایت دیگری نیز امام علی(ع) در باب جواز گریه بر میّت فرمودهاند: «إِنَّ رَسولَ اللّهِ(ص)رَخَّصَ فِی البُکاءِ عِندَ المُصیبَةِ، و قالَ: النَّفسُ مُصابَةٌ، وَ العَینُ دامِعَةٌ، وَالعَهدُ قَریبٌ، وَقُولُوا مَا أَرضَی اللّهَ وَ لاَ تَقُولُوا الهُجرَ: جان، مصیبتزده میشود و چشم اشک میریزد و داغ، تازه است. چیزی بگویید که موجب رضایت خدا باشد و سخن زشت و ناپسند نگویید» (همان، ج ۸۲: ۱۰۱).
طبق اینگونه روایات، صرف گریه کردن منافاتی با مقام صبر و رضا ندارد؛ زیرا گریه کردن بر فرزند و خویشان جزء طبیعت و سرشت انسان است و رحیمیّت بشر چنین اقتضایی دارد. بنابراین، تا آنگاه که گریه کردن مشتمل بر اعتراض به کار خدا، مانند جزع و فزع، پاره کردن لباس، لطمه زدن به صورت، ضربت زدن بر زانو و امثال اینها نباشد، عیبی ندارد (ر.ک؛ جنّاتی شاهرودی، 1380: 236).
9ـ3) بکاء ندامت و توبه
کسی که روان پاکش را با گناه آلوده کرده، گاهی با گریه، غبار گناه را از جان خویش میشوید. امام صادق(ع) از قول حضرت عیسی(ع) میفرماید: «خوشا به حال کسی که برای گناهی که مرتکب شده گریه کند» (مجلسی، بیتا، ج 14: 320).در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: «تَوْبَةُ الْعَامِّ فَأَنْ یَغْسِلَ بَاطِنَهُ بِمَاءِ الْحَسْرَةِ وَ الإِعْتِرَافِ بِالْجِنَایَةِ دَائِماً وَ اعْتِقَادِ النَّدَمِ عَلَی مَا مَضَی وَ الْخَوْفِ عَلَی مَا بَقِیَ مِنْ عُمُرِهِ وَ... و َیُدِیمَ الْبُکَاءَ وَ الْأَسَفَ عَلَی مَا فَاتَهُ مِنْ طَاعَةِ: توبة عام آن است که باطن خود را با آب حسرت بشوید و همیشه اعتراف به جنایت کند و از گذشتهاش پشیمان باشد و از باقی عمرش خائف باشد... و گریه و تأسّف را بر آن چیزهایی که از طاعت خداوند از او فوت شده است، ادامه دهد» (همان، ج 6: 31).
10ـ3) بکاء هنگام غم و اندوه
در بعضی از روایات، از بکاء با عنوان تسکین غم و اندوه یاد شده است، چنانکه از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: «مَن خَافَ عَلَی نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصیبَةٍ فَلیُفِض مِن دُمُوعِهِ، فَإِنَّهُ یَسکُنُ عَنهُ: هر کس از غم و اندوه مصیبتی بر جان خویش ترسید، اشک بریزد، همانا که آن تسکین غمش میباشد» (ابنبابویه، بیتا، الف، ج 1: 187).
11ـ3) بکاء در وقت تلاوت قرآن
دربارة تلاوت قرآن و گریستن، از رسول اکرم(ص) روایت شده است که فرمودند: «إِنِّی قَارِیءً عَلَیکُم سُورَةً فَمَن بَکَی فَلَهُ الجَنَةُ فَإِن لَم تَبکُوا فَتَبَاکُوا: من سورهای برایتان میخوانم. هر کس گریست، بهشتی است. پس اگر گریهتان نیامد، خود را به گریه وادار کنید» (نقیپور فر، 1381: 413).
12ـ3) بکاء در وقت نماز
در باب بکاء در نماز روایت شده است: «کَمَا وَرَدَ فِی الْخَبَرِ حَیْثُ قَالَ سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ(ع) عَنِ الْبُکَاءِ فِی الصَّلاَةِ أَیَقْطَعُ الصَّلاَةَ قَالَ إِنْ بَکَی لِذِکْرِ جَنَّةٍ أَوْ نَارٍ فَذَلِکَ هُوَ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی الصَّلاَةِ وَ إِنْ کَانَ لِذِکْرِ مَیِّتٍ لَهُ فَصَلاَتُهُ فَاسِدَةٌ: از امام صادق(ع) دربارة گریستن در نماز سؤال شد که آیا نماز را باطل میکند؟ فرمود: اگر برای یاد بهشت یا جهنّم گریه کند، پس آن از بهترین اعمال در نماز است و اگر مردة خود را یاد کند (و بگرید)، نمازش فاسد است» (مجلسی، بیتا، ج 81: 313 ).
13ـ3) بکاء در وقت زیارت معصومین(ع)
در آداب زیارت چنین وارد شده است: «وَاخْشَعْ لِرَبِّکَ وَ ابْکِ فَإِنْ خَشَعَ قَلْبُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنَاکَ فَهُوَ عَلاَمَةُ الْقَبُولِ وَ الْإِذْنِ وَ أَدْخِل: برای پروردگارت خشوع و گریه کن. پس اگر قلبت خاشع و چشمانت اشکبار گردید، پس آن علامت قبول، اِذن و دخول است» (همان، ج 97: 211). در واقع، طبق این روایت، در زمان اذن دخول برای زیارت معصومین، به گریه سفارش شده است که میتوان آن را از جمله اوقات بکاء ممدوح یاد کرد.
14ـ3) آثار جسمی و روحی بکاء ممدوح
در روایات فراوانی از فواید جسمی و روحی بکاء سخن گفته شده که این خود بیانگر اهمیّت بکاء ممدوح است، چنانکه در بعضی روایات، از بکاء با عنوان تسکین غم و اندوه یاد شده است؛ به عنوان نمونه از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: «مَن خَافَ عَلَی نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصِیبَةٍ فَلیُفِض مِن دُمُوعِهِ، فَإِنَّهُ یَسکُنُ عَنهُ: هر کس از غم و اندوه مصیبتی بر جان خویش ترسید، اشک بریزد، چراکه آن تسکین غم اوست» (ابنبابویه، بیتا، الف، ج 1: 187).
همانگونه که گریه برای بزرگسالان، نعمت است و در جسم و روح آنها مؤثّر میباشد، برای کودکان نیز چنین است. از این رو، معصومین(ع) از اینکه جلوی گریه کودکان را بگیرند، منع کردهاند؛ مثلاً رسول خدا(ص) میفرماید: «عَوذَةٌ لِلصَّبِی إِذَا کَثُرَ بُکَاؤُهُ: هر وقت بچّه زیاد گریه کند، برای او (مایة) محافظت است» (مجلسی، بیتا، ج 101: 106).
امام صادق(ع) در باب فواید جسمی گریة کودکان به مفضّل میفرماید: «یَا مُفَضَّلُ مَا لِلْأَطْفَالِ فِی الْبُکَاءِ مِنَ الْمَنْفَعَةِ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی أَدْمِغَةِ الْأَطْفَالِ رُطُوبَةً إِنْبَقِیَتْ فِیهَا أَحْدَثَتْ عَلَیْهِمْ أَحْدَاثاً جَلِیلَةً وَعِلَلاً عَظِیمَةً مِنْ ذَهَابِ الْبَصَرِ وَ غَیْرِهِ فَالْبُکَاءُ یُسِیلُ تِلْکَ الرُّطُوبَةَ مِنْ رُؤُوسِهِمْ فَیُعْقِبُهُمْ ذَلِکَ الصِّحَّةَ فِی أَبْدَانِهِمْ وَ السَّلاَمَةَ فِی أَبْصَارِهِمْ أَفَلَیْسَ قَدْ جَازَ أَنْ یَکُونَ الطِّفْلُ یَنْتَفِعُ بِالْبُکَاءِ وَ وَالِدَاهُ لاَ یَعْرِفَانِ ذَلِکَ فَهُمَا دَائِبَانِ لِیَسْکُتَانِهِ وَیَتَوَخَّیَانِ فِی الْأُمُورِ مَرْضَاتِهِ لِئَلاَّ یَبْکِیَ وَهُمَا لاَیَعْلَمَانِ أَنَّ الْبُکَاءَ أَصْلَحُ لَهُ وَ أَجْمَلُ عَاقِبَةً: ای مفضّل! از منافع گریة کودکان نیز آگاه باش. بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند، بیماریها و نارساییهای سخت و ناگوار به او رساند؛ مانند نابینایی و جز آن. گریه آن رطوبت را از سَرِ کودکان سرازیر و بیرون میکند و بدین گونه، سلامتی تن و درستی دیدة ایشان را فراهم میآورد. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن میشوند که کودک از گریهاش سود ببرد. اینان همواره در سختی میافتند و میکوشند که او را ساکت کنند و با فراهم کردن خواستههایش، از گریه بازش دارند، ولی نمیدانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا میکند» (همان، ج 57: 380). در روایات اسلامی، فراوان از آثار روحی بکاء و اشک ریختن اشاره شده است.
15ـ3) قرب به خداوند
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «کَانَ فِیمَا نَاجَی بِهِ اللّهُ مُوسَی(ع) عَلَی الطُّورِ أَن: یَا مُوسَی! أبلِغْ قَومَکَ أنَّهُ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ المُتَقرِّبُونَ بِمِثلِ البُکَاءِ مِن خَشیَتِی، وَمَا تَعَبَّدَ لِیَ المُتَعبِّدُونَ بِمِثلِ الوَرَعِ مِن مَحَارِمِی، وَلاَ تَزَیَّنَ لِیَ المُتَزیِّنونَ بِمِثلِ الزُّهدِ فِی الدُّنیَا عَمَّا بِهِمُ الغِنَی عَنهُ. فَقَالَ مُوسَی(ع): یَا أَکرَمَ الأَکرَمِینَ! فَمَاذَا أَثبَتَهُم عَلَی ذَلِکَ؟ فَقَالَ: یَا مُوسَی! أَمَّا المُتَقرِّبُونَ إِلَیَّ بِالبُکَاءِ مِن خَشیَتِی فَهُم فِی الرَّفِیقِ الأَعلَی لاَ یُشرِکُهُم فِیهِ أَحَدٌ: از نجواهای خداوند متعال با موسی(ع) در کوه طور این بود: ای موسی! به قوم خود برسان که تقرّبجویان با چیزی مانند گریستن از ترس من، به من نزدیک نشدند و متعبّدان به چیزی مانند پرهیز از حرامهای من مرا عبادت نکردند و آراستگان به چیزی مانند بیاعتنایی به چیزهایی از دنیا که بدان نیاز ندارند، خویشتن را نیاراستند. موسی عرض کرد: ای گرامیترین گرامیان! چه چیز آنان را در این راه، استوار و ثابت قدم گرداند؟ فرمود: ای موسی! امّا آنان که با گریستن از ترس من جویای تقرّب به من هستند، در اعلی علیّین هستند و هیچ کس در آن (مرتبه) با آنان شریک نیست» (ابن بابویه، بیتا، ب، ج 1: 205). آری، خداوند متعال برای بندگان راهی برای تقرّب به سوی خویشتن به موسی(ع) آموخته است که میتوان گفت این نیز از فضل و رحمت الهی است که همه را به سوی خود فرامیخواند و راه نزدیکی به درگاه خویش را بیان میفرماید و این از فواید بکاء است که سبب نزدیکی به حرم الهی معرّفی شده است.
16ـ3) جلب رحمت بر امّت
در برخی روایات، از بکاء با عنوان عاملی برای جلب رحمت خداوند یاد شده است؛ مثلاً از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «مَا مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ وَ لَهُ کَیْلاً وْ وَزْنٌ إِلاَّ الدُّمُوعَ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ مِنْهَا تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ وَ إِذَا اغْرَوْرَقَتِ الْعَیْنُ بِمَائِهَا لَمْ یَرْهَقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لاَ ذِلَّةٌ فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَی النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ بَاکِیاً بَکَی فِی أُمَّةٍ لَرُحِمُوا: اگر در میان امّت یک نفر گریان باشد، همة آنها مورد رحمت قرار میگیرند» (مجلسی، بیتا، ج90: 331).
در روایت دیگری از حضرت علی(ع) روایت شده است که فرمود: «بُکَاءُ الْعُیُونِ وَ خَشْیَةُ الْقُلُوبِ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ فَإِذَا وَجَدْتُمُوهَا فَاغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً بَکَی فِی أُمَّةٍ لَرَحِمَ اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ تِلْکَ الْأُمَّةَ لِبُکَاءِ ذَلِکَ الْعَبْدِ» (همان: 336). طبق این روایت، حتّی اگر یک بنده در میان امّت خود گریه کند، خداوند متعال بر همة آن امّت، بهخاطر گریة آن عبد، رحم میکند.
17ـ3) جلب محبّت خداوند
در برخی روایات، بکاء عاملی برای جلب محبّت خداوند معرّفی شده است. امام باقر(ع) میفرماید: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ قَطْرَةٍ مِنْ دُمُوعِ عَیْنٍ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ مَا مِنْ قَدَمٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ: نزد خداوند متعال، هیچ قطرهای دوستداشتنیتر از قطرة اشکی که در تاریکی شب از ترس خدا بریزد و جز خداوند چیز دیگری در آن منظور نباشد، نیست» (همان، ج 97: 319).
18ـ3) نورانیّت قلب
نورانیّت قلب از دیگر فوایدی است که از بکاء ممدوح حاصل میشود. حضرت علی(ع) میفرماید: «الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ یُنِیرُ الْقَلْبَ وَ یَعْصِمُ مِنْ مُعَاوَدَةِ الذَّنْبِ: گریه از ترس خدا دل را روشن میکند و (آدمی را) از بازگشت به گناه نگاه میدارد» (تمیمی آمدی، 1366: 192).
19ـ3) پاک شدن از گناهان
از فواید دیگر گریه که در روایات بدان تصریح شده، پاک شدن از گناهان است. به عنوان نمونه حضرت علی(ع) میفرماید: «بِالْبُکَاءِ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ تُمَحَّصُ الذُّنُوبُ: با گریه از ترس خدا، گناهان پاک میگردند» (همان: 192). در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده است که میفرماید: «مَن بَکَی مِن ذَنبٍ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ مَن بَکَی خَوفَ النَّارِ أَعَاذَهُ اللهُ مِنهَا: هر کس از گناهی گریه کند، خداوند او را میآمرزد و هر کس از ترس آتش دوزخ بگرید، خداوند او را از آن در پناه خود میدارد» (دیلمی، 1412ق.: 97).
20ـ3) رفع عذاب از دیگر اجزای بدن
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَا اغْرَوْرَقَتْ عَیْنٌ بِمَائِهَا مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِلاَّ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهَا عَلَی النَّارِ: هیچ چشمی از خوف خداوند به اشکِ خود تَر نشد، مگر آنکه خداوند، دیگر اجزای بدن او را بر آتش حرام میکند» (مفید، 1413ق.: 144). طبق این روایت، بکاء ممدوح سبب رفع عذاب از دیگر اجزای بدن میشود.
21ـ3) سربلند بودن در روز قیامت
در روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده که میفرماید: «آکُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلاَّ ثَلاَثَةَ أَعْیُنٍ؛ عَیْنٌ بَکَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ بَاتَتْ سَاهِرَةً فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ(ص) طُوبَی لِصُورَةٍ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهَا تَبْکِی عَلَی ذَنْبٍ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ لَمْ یَطَّلِعْ عَلَی ذَلِکَ الذَّنْبِ غَیْرُه: هر چشمی در روز قیامت گریان است، جز سه چشم: چشمی که در دل شب از ترس خدا گریسته است، چشمی که در راه طاعت خداوند بیداری کشیده است و چشمی که از دیدن آنچه خداوند حرام فرموده، بر هم نهاده شده باشد. همچنین فرمود: خوشا به صورتی که نگاه خداوند را به خود جلب میکند، در صورتی که بر گناهی که کرده، از ترس خداوند میگرید، در حالیکه کسی از گناه او آگاه نیست» (ابنبابویه، بیتا، ب: 177).
22ـ3) امنیّت در قیامت
از امام باقر(ع) روایت شده است که فرمود: «لَمَا کَلَّمَ اللهُ مُوسَی بنَ عِمرانَ، قَالَ مُوسَی: ... اِلَهِی مَا جَزَاءُ مَن دَمَعَت عَینَاهُ مِن خَشیَتِکَ؟ قَالَ: یَا مُوسَیً آمَنُ وَجهَهُ مِن حَرِّ النَّارِ، و اَومِنُهُ یَومَ الفَزَعِ الأَکبَرِ: چون خدا با موسی بن عمران سخن گفت، موسی گفت: .. ای معبود من! پاداش کسی که چشمانش از ترس تو اشک بریزد، چیست؟ فرمود: ای موسی! چهرة او را از گرمای آتش نگه میدارم و در روزِ وحشت بزرگ، او را در امان میدارم» (مجلسی، بیتا، ج 13: 328).
23ـ3) خاموش کردن غضب خداوند
در حدیثی از رسول اکرم(ص) آمده است که میفرماید: «البُکَاءُ مِن خَشیَةِ اللهِ یُطفِئُ بِحَاراً مِن غَضَبِ اللهِ: گریستن از ترس خدا، دریاهای خشم خدا را خاموش میکند» (همان، ج 78: 201).
24ـ3) اجابت دعا
در حدیثی از رسول خدا(ص) آمده است که فرمود: «البُکاءُ مِن خشیَةِ اللهِ مِفتَاحُ الرَّحمَةِ وَ علاَمَةُ القَبُولِ وَ بَابُ الإِجَابَةِ: گریستن از ترس خدا، کلید رحمت، نشانة پذیرش و دَرِ اجابت است» (دیلمی، 1412ق.: 98). از امام باقر(ع) نیز روایت شده است که فرمود: «اُطلُبِ الإِجَابَةَ عِندَ اقشِعرَارِ الجِلدِ، وَعِندَ إِفاضَةِ العَبرَةِ وَعِندَ قَطرِ المَطَرِ وَإِذَا کَانَتِ الشَّمسُ فِی کَبَدِ السَّمَاءِ أَو قَد زَاغَت: اجابت را به هنگام لرزیدن پوست، در هنگام سرازیر شدن اشک، در هنگام باران و هنگامی که خورشید به وسط آسمان میرسد یا زوال مییابد، بجوی» (مجلسی، بیتا، ج 93: 346).
25ـ3) دوری از جهنّم
از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: «مَا مِن شَیءٍ إِلاَّ وَلَهُ کَیْلٌ أَو وَزنٌ إِلاّ الدُّمُوعَ، فَإِنَّ القَطرَةَ مِنهَا تُطْفِئُ بِحَاراً مِن نَارٍ، وَإِذَا اغْرَوْرَقَتِ العَینُ بِمَائِهَا لَم یَرْهَقْ وَجهَهُ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ، فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللّهُُ عَلَى النَّارِ: هر چیز پیمانه و وزنی دارد، مگر گریه که یک قطرهاش دریاهای آتش را خاموش میسازد و چون چشم از اشک خود پُر شود، آن چهره پریشانی و خواری نبیند و چون اشک بریزد، خداوند آن را بر آتش دوزخ حرام میفرماید» (ابنبابویه،1400ق.: 433).
26ـ3) بهشت
پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «مَنْ ذَرَفَتْ عَیْنَاهُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ کَانَ لَهُ بِکُلِّ قَطْرَةٍ قَطَرَتْ مِنْ دُمُوعِهِ قَصْرٌ فِی الْجَنَّةِ مُکَلَّلٌ بِالدُّرِّ وَ الْجَوْهَرِ فِیهِ مَا لاَ عَیْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ: هر کس چشمهایش از ترس خداوند اشک بریزد، به اندازة هر قطره از آن، کاخی در بهشت برای او مهیّا میشود؛ کاخی که به مروارید و گوهر آراسته است. در آن کاخ، چیزهایی است که هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است» (مجلسی، بیتا، ج 90: 334). در روایت دیگری نیز آمده است: «أَنَّ إِبْرَاهِیمَ النَّبِیَّ قَالَ إِلَهِی! مَا لِعَبْدٍ بَلَّ وَجْهَهُ بِالدُّمُوعِ مِنْ مَخَافَتِکَ قَالَ جَزَاؤُهُ مَغْفِرَتِی وَ رِضْوَانِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ: ابراهیم نبی عرض کرد: خداوندا! جزای بندهای که صورت خود را با اشکش از ترس تو تَر کند، چیست؟ فرمود: جزای او مغفرت و رضوان من در روز قیامت است» (ابنبابویه، بیتا، ب: 431).
4ـ عوامل زمینهساز بکاء ممدوح
علاوه بر اینکه در روایات از فواید بکاء ممدوح سخن به میان آمده، عوامل ایجادکنندة بکاء نیز بیان شده است. برخی از این عوامل عبارتند از:
1ـ4) یاد از مردگان
یاد مردگان از عواملی است که میتواند سبب ایجاد بکاء ممدوح شود، همچنانکه در روایات از اسحاقبن عمّار آمده است: «به امام صادق(ع) عرض کردم: من دعا میکنم و (در آن حال) دوست دارم گریه کنم، ولی گریهام نمیآید و چه بسا بعضی از کسانی را که از اهل من هستند و مردهاند، به یاد میآورم. در این حال، دلم رقّت پیدا میکند و گریه میکنم. آیا این کار جایز است؟ فرمود: بله. آنها را به یاد آور و هر وقت رقّت دل پیدا کردی، گریه کن و پروردگارت را بخوان» (مجلسی، بیتا، ج 90: 334).
2ـ4) تباکی
یکی دیگر از عواملی که میتوان بهوسیلة آن به بکاء ممدوح دست یافت، تباکی است، چنانکه در روایت آمده است: «إِن لَم یَجِئکَ البُکَاءُ فَتَبَاکِ، فَإِن خَرَجَ مِنکَ مِثلَ رَأسِ الذَّبَابِ فَبَخٍّ بَخٍّ: اگر گریهات نمیآید، پس تباکی کن (یعنی وانمود به گریه کن) که اگر مثل سَرِ پشهای از تو ( اشک) خارج شد، بهبه ( و خوشا به حال تو) » (کلینی، 1365، ج 2: 484).
3ـ4) خوردن بعضی از غذاها
خوردن بعضی از غذاها نیز زمینهساز افزایش گریة ممدوح است، چنانکه در روایات آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «عَلَیکُم بِالعَدَسِ فَإِنَّهُ مُبَارَکٌ مُقَدَّسٌ یُرقِقُ القَلبَ وَ یُکثِرٌ الدَّمعَةَ: بر شما باد (خوردن) عدس، چراکه عدس مبارک و مقدّس است (و) قلب را رقّت میدهد و اشک را زیاد میکند» (مجلسی، بیتا، ج 14: 254).
نتیجهگیری
با توجّه به آنچه که از بکاء ممدوح در قرآن و روایات بیان شد، به نظر میرسد اصل بکاء ممدوح سه قِسم است: یکی بکاء از خوف عذاب، دیگری بکاء به شوق ثواب و سهدیگر، بکاء در مقابل عظمت و کبریایی الهی، حقارت و صغارت خود که بکاء انبیاء و ائمّه از این باب بوده است. در واقع، با بررسیهایی که در این باب انجام شد، مشخّص شد که اینگونه گریهها مورد تأیید خداوند و ائمّة معصومین بودهاند و عوامل بروز آنهاست که به آن ارزش بخشیده است و در یک حالت کلّی، میتوان گفت عوامل بروز بکاء ممدوح در قرآن و روایات معرفت، عشق، ایمان، آیات قرآن، خوف، شوق، حزن، فراق، گناه و ادامه دادن راه میباشد.