Document Type : علمی- ترویجی

Authors

Abstract

Ali ibn Mohammad Kazzaz Razi(Qummi) is one of the famousnarrators, prominentscholars andrenownedShiascholarsin the second half of the fourth century and early fifth century. He has many works in the fields of different religious sciences. Among these works, the book ofKifayat al-athar fi al-nass 'ala al-A'immah al-ithnay 'ashar’’hasa special place, because ofhisattachment to AhlulBayt and in this book which is written according to Shi'ism about Caliphate and Imamate’’, many texts and hadithes are expresed which are related to Imamate and the issue of infallibility.According tothe author, the purpose of writing this book is elimination of public consternation and Shia specialpeople and doubt of Mu'tazilagroupofSunniaboutimamatand caliphate of Imamsafterthe Prophet. Therfore, in this study, we tried to reviewthe content ofthese hadithes. For this purpose, we review and study the content and texts of hadithes with an emphasis on infallibility opinion’’aftermentioning thehadiths that suggests the idea of infallibility and after mentioning common hadithes like these hadithes from Sunni and Shia authentic hadith books.In thispaper, we will study and review eighthadithesof the book of Kifayat al-athar fi al-nass 'ala al-A'immah al-ithnay 'ashar’’ and we will explain them with hadithes in Sunni and Shiabooks that are aligned with them and by studyingthese hadithes, we canrealize that Imams who have been introduced heir of the Prophet and faith, light and etc can not be innocent and also thesehadithes havenoted on this with the words of Motahharon’’(Awayfromsin)and Masomin’’ (Innocent people).

Keywords

مقدّمه

از دیرباز تاکنون، جهان اسلام مذاهب فکری، اعتقادی با گرایش‌های خاص داشته است. پاره‌ای از این مذاهب و گرایش‌ها، در زمانی کوتاه یا در میانة تاریخ حیات خود، طرفداران و هواداران بسیاری یافته است و شهرتی به هم رسانده است، ولی امروزه چیزی جز نام از آنها باقی نمانده است. تاریخ کهن هزار و چهارصدسالة اسلامی با میراثی از آثار مکتوب، از سه بنیان فکری به نام‌های شیعه، معتزله و اشاعره نام می‌‌برد، امّا آنچه نگاه دانشوران مسلمان و نیز غیرمسلمان را به آثار مذاهب مذکور جلب و جذب نموده، آن است که این مذاهب، نقش برجسته و عمده‌ای در سازگاری و ناسازگاری باورهای مسلمانان با داده‌ها و یافته‌های کلامی وحیانی قرآن کریم و سنّت نبوی نشان می‌‌دهند. این است که اختلاف دیدگاه دانشمندان به طور عموم، و مفسّران مسلمان (شیعه، معتزله و اشاعره) به صورت خاص، و جدال سخت، دامنه‌دار و بی‌پایان آنان قصّه‌ای شنیدنی و طولانی دارد. امّا پنهان نیست که ریشه‌دارترین، باسابقه‌ترین و پردامنه‌ترین اختلاف دیدگاه نزد عموم عالمان مذاهب یاد شده، موضوع «امامت اهل بیت(ع)» بعد از عصر رسالت محمّدی(ص) است. عالمان شیعه، معتزله و اشاعره دریافت‌ها و برداشت‌های متفاوتی از موضوع امامت و ویژگی‌ها و شرایط امام دارند.

عالمان امامیّه هم‌رأی و هم‌داستان بر این باورند که امامان اهل بیت(ع) که از خاندان پیامبر بزرگوار اسلام(ص) برگزیده شده‌اند، تداوم‌بخش خطّ نبوّت و رسالت هستند. بر این پایه، امام معصوم همة وظایف و مسئولیّت‌های نبوی، جز موارد مخصوص مقام نبوّت و رسالت را بر عهده دارد. از این رو، همانند مقام نبوّت، دارا بودن امتیاز «عصمت» از شرایط اصلی و اوّلی مقام امامت است. بدین معنا که لازم است امام از هر گونه گناه، خطا و اشتباه مصون و معصوم باشد و این در روایات رسیده از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) به روشنی بیان شده است که یکی از این منابع، کتاب ارزشمند کفایة الأثر فی النّص علی ائمّة الإثنی عشر می‌باشد که روایات متعدّد و قابل اعتمادی را در زمینة «اعتقاد به عصمت امامان معصوم(ع)» از پیامبر اسلام(ص) و دیگر ائمّه(ع) بیان کرده است. مؤلّف این کتاب، در مقام گردآوری روایات و نصوص دالّ بر خلافت و امامت ائمّه(ع) است (ر.ک؛ خزّاز رازی، 1401ق.: 62ـ61). وی روایات را در دو بخش و ۳۹ باب سامان داده است. بخش نخست شامل تصریح‌هایی است که ۲۷ تن از صحابة پیامبر(ص) بر امامت علی(ع) و فرزندانش نقل کرده‌اند. او روایات هر صحابی را در یک باب خاص گرد آورده است. در بخش دوم، نصوص نقل‌شده از ائمّه(ع) در امامت امامان دوازده‌گانه یا معرّفی امام بعدی، هر یک در یک باب خاص گرد آمده است. در پایان این بخش، روایاتی دالّ بر امامت امامان دوازده‌گانه آمده است (ر.ک؛ همان: 293ـ 10). این کتاب ارزشمند مورد استناد و ارجاع عالمانی همچون شیخ‌الإسلام طبرسی در مشکاة‌الأنوار فی غرر الأخبار (ر.ک؛ طبرسی، 1418ق.، ج 1: 90)، ابن‌طاووس در فرحة‌الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام (ر.ک؛ ابن‌طاووس، 1419ق.، ج 1: 157) و از منابع علاّمه مجلسی در بحار الأنوار بوده است (مجلسی، 1403ق.، ج 1: 10).

در این مقاله، پس از بیان هشت روایت از کتاب کفایةالأثر، مؤیّدها و شواهدی برای تبیین مطلب مذکور و نیز از آیات و روایات دیگر در این راستا بهره برده شده است که پرداختن به این موضوع، روشنگر تواتر روایات عصمت در میان کتاب‌های حدیثی شیعه و اهل سنّت و دلالت روشن آن به جایگاه ویژة ‌ایشان می‌باشد.

1ـ بررسی شخصیّت رجالی خزّاز رازی

علیّ بن محمّد خزّاز رازی قمی، یکی از دانشوران فرزانه و محدّثان و فقیهان قرن پنجم است. این دانشمند نامدار، در حدود نیمة دوم سدة چهارم و اوائل سدة پنجم هجری می‌‌زیست. به هنگام تولّد، نامش را علی نهادند؛ نامی که بیانگر دلبستگی خاندان او، به ولایت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. کنیه‌اش ابوالقاسم می‌باشد و لقب معروف او خزّاز و منسوب به قم و ری می‌باشد. بر همین اساس، برخی او را قمی رازی نامیده‌اند. البتّه بیشتر ترجمان‌نویسان، او را تنها قمی خوانده‌اند. وی آثاری چون الإیضاح فی اصول‌الدّین، الأحکام الشّرعیّة علی مذهب الإمامیّة و کفایة الأثر فی النّص علی ائمّة الإثنی عشر دارد. رجالیّون دربارة وی می‌گویند: «ثقه، جلیل‌القدر، فقیه و دارای وجه» می‌باشد (ر.ک؛ طوسی، 1420ق.: 290 و نجّاشی، 1365: 377).

حال به بررسی متنی روایات دال بر «عقیدة عصمت» می‌‌پردازیم:

«حَدَّثَنِی... أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ(ص) الْوَفَاة دَعَا بِعَلِیٍّ(ع) فَسَارَّهُ طَوِیلاً ثُمَّ قَالَ: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی قَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی فَإِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَکَ ضَغَائِنُ فِی صُدُورِ قَوْمٍ وَ غصب (غُصِبْتَ) عَلَی حِقْدٍ (حَقِّکَ) فَبَکَتْ فَاطِمَة(ع) وَ بَکَی الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالَ لِفَاطِمَة یَا سَیِّدَة النِّسْوَانِ مِمَّ بُکَاؤُکِ قَالَتْ یَا أَبَتِ أَخْشَی الضَّیْعَة بَعْدَکَ قَالَ أَبْشِرِی یَا فَاطِمَة فَإِنَّکِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُنِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ لَا تَبْکِی وَ لَا تَحْزَنِی فَإِنَّکِ سَیِّدَة نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّة وَ أَبَاکِ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ ابْنُ عَمِّکِ خَیْرُ الْأَوْصِیَاءِ وَ ابْنَاکِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْائمّة التِّسْعَة مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِی: أبی‌الطّفیل و او از عمار روایت کرد که گفت: چون وفات رسول خدا(ص) فرارسید، علی(ع) را طلبید و مطالب زیادی در گوش او گفت، سپس فرمود: ای علی تو وصی و وارث منی، خداوند علم و فهم مرا به تو عنایت فرموده است. چون بمیرم، کینه‌های نهفته در سینه‌های مردم برای تو ظاهر شود و حقّ تو را غصب کنند. پس حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) گریان شدند. حضرت به فاطمه فرمود: ای سیّدة زنان! گریه‌ات برای چیست؟ عرض کرد: از ضایع شدن حقّم می‌‌ترسم. فرمود: شاد باش ای فاطمه؛ زیرا نخستین کسی که از اهل بیتم به من ملحق می‌شود، تویی. گریان و محزون مباش؛ زیرا تو بزرگترین زنان اهل بهشتی و پدرت سیّد انبیاء و عموزاده‌ات (علی) سیّد اوصیاء و دو فرزندت (حسن و حسین) سیّد جوانان اهل بهشتند و خدای تعالی از صلب حسین، امامان(ع) نه‌گانة پاکیزه و معصوم را بیرون آورد و مهدی این امّت از ماست» (خزّاز رازی، 1401ق.: 132ـ124ـ 100ـ 75ـ 69 ـ62).

1ـ1) امامان معصوم(ع) اوصیای به حقّ پیامبر(ص)

ـ «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی».

سیرة عملی پیامبر(ص) بیانگر این حقیقت است که او نسبت به سرنوشت امّت اسلامی اهتمام فوق‌العاده‌ای داشت، چنان‌که قرآن کریم نیز پیامبر(ص) را با این ویژگی معرّفی کرده است: Pلَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌO (التّوبه/128)، او که جز به امر الهی سخنی نمی‌‌گفت و کاری انجام نمی‌‌داد، از یک سو، نسبت به ساده‌ترین مسائل مربوط به سعادت دنیوی و اُخروی بشر رهنمودهای دقیق داده است و از سوی دیگر، در باب رهبری جامعه تا آنجا اهتمام می‌‌ورزد که در سفرهای کوتاهی که داشت، برای رهبری مردم در مدینه جانشین تعیین می‌کرد. حال با توجّه به چنین سیره‌ای که پیامبر(ص) در مسائل مربوط به سعادت مردم به صورت عام و در مسئلة رهبری به صورت خاص داشت، آیا معقول است که در مسئلة مهمّ رهبری امّت اسلامی پس از خود، تدبیری نیندیشیده باشد و فرد یا افراد شایسته‌ای را برای این مسئولیّت مهمّ و سرنوشت‌ساز تعیین نکرده باشد (ر.ک؛ حلّی، 1378: 496).

اهمیّت امامت تا حدّی است که علمای اهل سنّت در پاسخ این اعتراض که چرا جمعی از صحابه، قبل از آنکه بدن پیامبر(ص) را به خاک بسپارند، در سقیفة بنی‌ساعده گرد آمدند و دربارة جانشین پیامبر به گفتگو پرداختند، می‌‌گویند: «فلسفة این کار، اهتمام آنان به مسئلة امامت بود. از نظر آنان، روا نبود که جامعة اسلامی حتّی برای مدّت کوتاهی نسبت به این امر خطیر اهمال کند. هرگاه اهمیّت امامت تا این حدّ است و صحابة پیامبر(ص) نسبت به آن احساس نگرانی می‌کردند، آیا سزاوار نبود که پیامبر(ص) که دلسوزترین و داناترین افراد نسبت به سرنوشت مسلمانان بود، چنین احساس نگرانی داشته باشد و پیشاپیش دربارة این مسئلة بسیار مهم، تدبیرهای مناسب اتّخاذ کند تا از تصمیم‌گیری شتاب‌زدة مسلمانان در این باره جلوگیری کند؟ تصمیمی که از سوی برخی از رجال برجستة سقیفه به عنوان کاری حساب‌نشده معرّفی شده است» (شهرستانی، 1976م.، ج 1: 24). به همین خاطر، پیامبر(ص) در حدیثی معروف در این رابطه فرموده‌اند: «اگر کسی امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلیّت مرده است» (ابن‌حجّاج نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 1478 و مجلسی، 1403ق.، ج 23: 76).

امّا در باب امامت علی(ع) و وصیّ به حق پیامبر(ص)، دلایل نقلی و عقلی محکمی ارائه شده است که در کتب معتبر حدیثی شیعه در این باره احادیث زیادی منقول است و بدین دلیل، به چند حدیث از کتب معتبر اهل سنّت بسنده می‌شود:

الف) پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول آیة شریفة Pوَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَO و وقوع آن قصّة معروف، خطاب به علی(ع) در محضر گروهی از قریش فرمود: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِیکُم فَاسمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوهُ: همانا این علی برادر من و وصیّ و خلیفة من در میان شماست. پس گوش به دستورهای او دهید و از او اطاعت کنید» (طبری، 1412ق.، ج 2: 319).

ب) ابوأیّوب انصاری می‌‌گوید: «رسول خدا(ص) به دختر خود فاطمه(س) فرمود: «أَمَا عَلِمتِ أَنَّ اللهَ عَزّ وَ جَلَّ أَطَّلِعَ عَلَی أَهلِ الأَرضِ فَاختَارَ مِنهُم أَبَاکَ فَبَعَثَهُ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلِعَ الثَّانِیَةَ فَاختَارَ بَعلَکَ فَأَوحَی إِلَیَّ فَأنکَحتُهُ وَ اتَّخَذتُهُ وَصِیّاً: آیا می‌‌دانی که خداوند ـ عزّوجلّ ـ توجّهی بر اهل زمین کرد و از میان آنها پدرت را اختیار نمود و به رسالت مبعوث فرمود. آنگاه توجّه دیگری بر زمین کرد و شوهرت را انتخاب فرمود. سپس به من وحی فرستاد که او را به همسری تو درآورم و وصی خود گردانم» (هیثمی، 1967م.، ج 8: 253).

ج) ابوسعید خدری گوید: «رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّ وَصِیِّی وَ مَوضِعَ سِرِّی وَ خَیرَ مَن أَترَکُ بَعدِی وَ یَنجِزُ عُدَّتِی وَ یَقضِی دِینِی عَلِیّ بن أَبِی طَالِبٍ: همانا وصیّ و موضع سرّ من و نیز بهترین کسی که بعد از خود می‌‌گذارم که به وعدة من عمل کند و دین مرا پیاده خواهد نمود، علیّ بن أبی‌طالب است» (متّقی الهندی، 1409ق.، ج 22: 209).

د) بریده از پیامبر(ص) نقل می‌کند که فرمود: «لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیٌّ وَ وَارِثٌ وَ اِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ وَارِثِی: برای هر پیامبری وصیّ و وارث است و همانا علی وصیّ و وارث من است» (ابن‌عساکر، 1417ق.، ج 3: 5). بنا بر آنچه گفته شد، علی(ع) به عنوان وصی به حقّ پیامبر(ص) می‌باشد.

2ـ1) دلیل عقلی

از جمله دلایل عقلی سخن علاّمه حلّی است که در این باره می‌‌فرماید: «امام پس از رسول خدا(ص)، علیّ بن أبی‌طالب(ع) است. به دلیل صریح روایات متواتر از سوی پیامبر (ص) و به سبب آنکه او برترین فرد زمانة خود بود. همچنین به دلیل این سخن خداوند متعال: Pوَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْO (النّساء/61) که مراد از «أَنفُسَنَا»، «علی(ع)» است و مساوی با افضل (پیامبر(ص))، افضل (علی(ع)) است. نیز به دلیل نیاز پیامبر به او در قضیّة مباهله، و به دلیل آنکه لازم است امام، معصوم باشد و حال آنکه به اتّفاق همه، هیچ یک غیر او، از میان کسانی که بر ایشان ادّعای امامت شده، معصوم نیست! پس اوست که امام است. همچنین به دلیل آنکه او از همه داناتر بود، چراکه صحابه در وقایع و مشکلات خود به او مراجعه می‌کردند، ولی او به هیچ یک از آنها مراجعه نکرد. نیز به دلیل سخن پیامبر(ص) که فرمود: «داورترین شما، علی است» و قضاوت، علم و دانش می‌‌طلبد. و به دلیل آنکه او زاهدتر از غیر خود بود، تا آنجا که دنیا را سه‌طلاقه کرد» (حلّی، 1386: 167).

3ـ1) امام معصوم(ع) وارث علم و فهم پیامبر(ص) است

«یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی قَدْ أَعْطَاکَ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی».

باید به این حقیقت اعتراف کرد که پس از پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) افضل و اعلم امّت است و در میان صحابه و غیر ایشان، کسی در علم و فضیلت به پای او نمی‌‌رسد و همة علوم اسلامی به او بازمی‌گردد، چنان‌که بسیاری از دانشمندان اهل سنّت و شیعه بر این امر اعتراف دارند. از آن جمله حدیث معروف پیامبر(ص) است که در منابع روایی شیعه و اهل تسنّن نقل گردیده که فرمودند: «یَا عَلِیُّ أَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ أَنتَ بَابُهَا هَل تُؤتِی المَدِینَةَ إِلاَّ مِن بَابِهَا...: یا علی من شهر دانشم و تو دربان آن، آیا جز از در به شهر وارد می‌شوند؟» (ابن‌بابویه، 1400ق.: 561). در روایت دیگر آمده است: «أَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَن أَرَادَ العِلمَ فَلیَأتِ المَدِینَةَ مِن بَابِهَا کَمَا َأَمَرَاللهُ فَقَالَ: Pوَأَتُوا البُیُوتَ مِن أَبوَابِهَا...O (البقره/189): من شهر دانشم و علی درب آن. پس هر کس که دانش بخواهد، باید از دَرِ آن وارد شهر شود، چنان‌که خداوند متعال فرمان داد و فرمود: از درها وارد خانه‌ها شوید...» (طوسی، 1414ق.: 558 و قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 205). همچنین در حدیث دیگری، پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «أَعلَمُ أُمَّتِی عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ: داناترین امّت من، علیّ بن أبی‌طالب است» (حرّ عاملی، 1425ق.، ج 2: 268).

ابن أبی‌الحدید نیز در شرح عبارت حضرت امیر(ع) که می‌فرماید: «نَحنُ مَعَادِنُ العِلمِ وَ یَنَابِیعُ الحِکَمِ» نوشته است: «آن جناب در این عبارت، خود و خاندانش را قصد کرده است. البتّه این معنا دربارة آنان بسیار آشکار است؛ زیرا رسول خدا(ص) فرموده است: «أَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَن أَرَادَ المَدِینَةَ فَلیَأتِ البَابَ». همچنین فرموده است: «أَقضَاکُم عَلِیٌّ» و داوری میان مردم لازمه‌اش دارا بودن علوم بسیار است» (ابن أبی‌الحدید، 1387ق.، ج 7: 219).

همچنین حضرت(ع) در رابطه با اعلم بودن خود می‌‌فرماید: «از من بپرسید تا در میان شما هستم» (نهج‌البلاغه/ خ 189 و نیز، ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 224). در حدیث دیگری می‌‌فرماید: «سؤال کنید از من دربارة اسرار امور غیبی؛ زیرا من وارث علوم پیامبران و رسولان می‌باشم» (حسینی مرعشی، بی‌تا، ج 7: 620).نیز در جای دیگر می‌‌فرماید: «أَنَا الَّذِی عِندِی مَفَاتِیحُ الغَیبِ لاَ یَعلَمُهَا بَعدِ مُحَمَّدٍ غَیرِی: من آنم که کلیدهای غیب نزد من است و پس از پیامبر(ص)، کسی جز من بر آن واقف نیست» (همان: 608).

امام باقر(ع) دربارة اعطای این فهم و علم به امامان(ع) بعد حضرت علی(ع) می‌‌فرماید: «همانا رسول‌الله، باب‌الله بود که تنها از طریق او می‌‌توان به خدا راه یافت و طریق خداوند بود که هر کس آن را می‌‌پیمود، به خدا می‌‌رسید و پس از ایشان نیز امیرالمؤمنین(ع) چنین مقامی را داشت و برای امامان نیز یکی پس از دیگری همین حکم جاری بوده است» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 197).

بنابراین، راز و رمز علوم الهی در اختیار معصومین(ع) است و پیامبر(ص) همة رازهای نهفته را برای آنان آشکار نموده است و تعالیم الهی را به آنها سپرده است و تنها امام معصوم ظرفیّت پذیرش این امانت بزرگ خداوندی را دارد.

1) معصوم بودن امام منحصر در صلب امام حسین(ع) است

«وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ یُخْرِجُ اللَّهُ الْأئِمَّةَ التِّسْعَةِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»

از دیدگاه قرآن کریم، کسانی شایستگی پیشوایی بشر را دارند که به مقام خلیفةاللّهی برسند؛ یعنیمقام پیشوایی بشر، ریشه در مقام خلافت الهی دارد. خلافت الهی در زمین و رهبری بشر به زمان خاصّی اختصاص ندارد. تا زمین باقی است و بشر در حیات دنیوی به سر می‌‌برد، خلافت و امامت الهی به مقتضای حکمت و هدایتالهی ضرورت دارد.

این مطلب که امامت به عنوان منصب الهی، پیوسته در میان بشر ادامه خواهد داشت، از قرآن کریم نیز به روشنی استفاده می‌شود. یکی از آن آیات، آیة مربوط به امامت حضرت ابراهیم(ع) است؛ زیرا در این آیه پس از آنکه خداوند، مقام امامت را به آن حضرت اعطا می‌کند، حضرت ابراهیم(ع) آن را برای برخی از فرزندانش درخواست می‌کند، ولی خداوند در پاسخ او می‌‌فرماید: Pلاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَO (البقره/ 124)؛ یعنی امامت که عهدی است الهی، نصیب ظالمان از ذرّیة ابراهیم نخواهد شد و تنها به آن دسته از فرزندان او اختصاص دارد که از هر گونه ظلم پیراسته باشند. بنابراین، تا هنگامی که ذرّیة حضرت ابراهیم(ع) در دنیا باقی است، منصب امامت در بین امامان معصوم(ع) از ذرّیة او ادامه خواهد یافت.

امام صادق (ع) در این باره فرموده‌اند: «مَازَالَتِ الأَرضُ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِیهَا الحُجَّةُ یُعَرِّفُ الحَلاَلَ وَ الحَرَامَ وَ یَدعُو النَّاسَ إِلَی سَبِیلِ الله: زمین از حالی به حالی نگردد، جز آنکه برای خدا در آن حجّتی باشد که حلال و حرام را به مردم بفهماند و ایشان را به راه خدا خواند». و در حدیث دیگری فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَتْرُکَ الْأَرْضَ بِغَیْرِ إِمَامٍ عَادِل: خدا برتر و بزرگتر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 433).در رابطه با منحصر بودن امامت در صُلب امام حسین(ع) نیز روایات زیادی وارد شده است، از جمله رسول خدا(ص) در حدیثی فرمودند: «همانا خداوند تبارک و تعالی مرا و ایشان را حجّت‌ بر بندگانش قرار داده است و از فرزندان حسین امامانی را قرار داده که به امر من قیام کنند و وصیّت مرا نگهدارند و نهمین آنها قائم اهل بیتم و مهدی امّتم است» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 257). همچنین در حدیث دیگری می‌فرمایند: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَ التَّاسِعُ مَهْدِیُّهُم» (ابن شهرآشوب، 1379ق.، ج 1: 295).

بنا بر آنچه دربارة این حدیث گفته شد، مبنی بر اینکه فهم و علم پیامبر(ص) به اعتراف دانشمندان اهل سنّت و امامیّه در اختیار ائمّه(ع) نهاده شده است و اینکه پیامبر(ص) علی(ع) و اهل بیت طهارت را وصیّ خود معرّفی فرموده است، جانشینان پیامبر(ص) نمی‌‌توانند غیرمعصوم باشند، چراکه در این صورت، امکان انحراف در اجرای اهداف پیامبر(ص) به خاطر وجود هوای نفس در غیرمعصوم فراهم است و پیامبر(ص) کسی را که امکان دارد اهداف پیامبر(ص) را به انحراف بکشاند، جانشین خود نمی‌‌سازد و این، استدلال عقلی است که مبتنی بر ادلّة نقلی است.

«حَدَّثَنَا... أَبِی هَارُونَ الْعَبْدِیِّ عَنْ سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَالْأئِمَّةُ بَعْدَکَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ مِنَّا مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَلاَ إِنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتِی وَ عِتْرَتِی مِنْ لَحْمِی وَ دَمِی مَا بَالُ أَقْوَامٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لاَ أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی: أبو‌هارون عبدی از أبی‌سعید خُدری نقل می‌کند که گفت: شنیدم از رسول خدا(ص) که می‌‌فرمود: اهل بیت من امان هستند برای اهل زمین، چنان‌چه ستارگان امان هستند برای اهل آسمان. به آن حضرت عرض شد: ای رسول خدا! امامان بعد از تو نیز از اهل بیت تو هستند؟! فرمود: بلی، امامان بعد از من دوازده نفرند؛ نُه نفر از صلب حسین(ع) که امین و معصوم‌اَند و مهدی این امّت از ماست. هرآینه ایشان اهل بیت و عترت من هستند، و از گوشت و خون من هستند. چه شده مردمانی را که مرا دربارة آنها اذیّت می‌کنند؟ خداوند شفاعت مرا به آنها نرساند» (خزّاز رازی، 1401ق.: 29).

1ـ2) امامان معصوم(ع)، امان برای اهل زمین

«أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»

از جمله احادیث دالّ بر امامت و مرجعیّت دینی و عصمت اهل بیت(ع)، حدیث معروف به «أمان» است. احادیثی که در آن، پیامبر اکرم (ص) اهل بیت خود را منشاء امان امّت از اختلاف معرّفی فرموده است؛ به این معنا که اگر امّت اسلامی بر محور اهل بیت(ع) بعد از رسول خدا(ص) قرار گیرند و به آنها اقتدا کنند، از اختلاف در امان خواهد بود و هدایت خواهند شد.

محدّثان اهل سنّت نیز این حدیث را با مضمون‌های دیگری در کتب خود آورده‌اند؛ از جمله آنها حاکم نیشابوری است که به سند صحیح از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرقِ، وَ أَهلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی مِنَ الإِختِلاَفِ، فَإِذَا خَالَفَتهَا قَبِیلَةٌ مِنَ العَرَبِ اِختَلَفُوا فَصَارُوا حِزبَ اِبلِیس: ستارگان وسیلة ایمنی برای اهل زمین از غرق شدن هستند و اهل بیت من وسیلة ایمنی برای امّت من از اختلاف ‌هستند. پس هرگاه قبیله‌ای از عرب با آنها مخالفت کند، بین خود آنها اختلاف افتاده است و حزب شیطان خواهند بود» (حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 149). وی بعد از نقل این حدیث در ادامه گوید: «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الإِسنَادِ وَ لَم یُخرِجَاهُ» (همان، ج 3: 149). همچنین ابویعلی موصلی در مسند خود به سند حسن از رسول خدا(ص) نقل کرده که فرمود: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهلِ السَّمَاءِ وَ أَهلُ بَیتِی أَمَانٌ لِأُمَّتِی: ستارگان وسیلة ایمنی برای اهل آسمان و اهل بیت من وسیلة ایمنی برای امّت من می‌باشند» (متّقی الهندی، 1409ق.، ج 5: 92). از جمله کسانی که از اهل سنّت در این باره حدیث نقل کرده‌اند، می‌‌توان از احمد بن حنبل، طبرانی، حاکم، و دیگران نام برد (ر.ک؛ ابن‌حنبل، 1424ق.، ج 2: 671؛ طبرانی، 1404ق.، ج 7: 22 و حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 2: 448).

از جمله روایات شیعه که در باب «أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ» وارد شده، می‌‌توان به حدیث رسول خدا(ص) اشاره کرد که می‌فرماید: «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِامّتی: ستارگان وسیلة ایمنی برای اهل آسمان و اهل بیت من وسیلة ایمنی برای امّت من می‌باشند» (ابن‌بابویه، 1378ق.، ج 2: 27 و طوسی، 1414ق.: 259)، و حدیث «النُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَإِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ ذَهَبَ أَهْلُ السَّمَاءِ وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ فَإِذَا ذَهَبَ أَهْلُ بَیْتِی ذَهَبَ أَهْلُ الْأَرْض: ستارگان وسیلة ایمنی برای اهل آسمان هستند. پس هنگامی که ستارگان محو شوند، اهل آسمان نیز محو می‌شوند و اهل بیت من وسیلة ایمنی برای امّت من می‌باشند و هنگامی که اهل بیت من نیز از دنیا بروند، اهل زمین نیز از بین می‌روند» (صدوق، 1395ق.، ج 1: 205).

2ـ2) مقصود از «أهل بیت» در این روایات

مقصود از اهل بیت در این حدیث، جز دوازده امام معصوم(ع) از ذرّیة پیامبر(ص) نیستند. این مطلب را از دو راه می‌‌توان به اثبات رسانید:

الف) قرینة داخلی

علما قاعده‌ای با عنوان «تناسب حکم و موضوع» دارند؛ به این معنا که باید بین حکم و موضوع تناسب باشد. در این حدیث، حکم عبارت است از امان بودن از اختلاف که این عنوان فقط برای اشخاص معصوم می‌باشد و بر آنها قابل انطباق است. در نتیجه، مقصود از اهل بیت کسانی جز امامان معصوم(ع) از ذرّیة پیامبر(ص) نیست.

ب) قرینه‌های خارجی

با رجوع به روایات دیگر که در کتب اهل سنّت نقل شده، می‌‌توان پی به مصداق «اهل بیت» در این حدیث برد. از باب نمونه مشاهده می‌کنیم که در حدیث ثقلین، اهل بیت به عترت پیامبر(ص) تفسیر شده است و در حدیث کسا که در ذیل آیة تطهیر وارد شده، کلمة «اهل بیت» بر پنج تن اصحاب کسا؛ یعنی پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‌السّلام) تطبیق شده است (ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 1: 320). همچنین در ذیل آیة مباهله، مطابق احادیث صحیح السّند، پیامبر(ص) با اشاره به این پنج تن به خداوند متعال عرض می‌کند: «اَللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهلِی» (مکارم شیرازی، 1389، ج 9: 245؛ ابن‌الحجّاج النّیشابوری، بی‌تا، ج 4: 1871 و ترمذی، بی‌تا، ج 5 : 638 و...). گرچه اهل بیت معصوم پیامبر(ص) اختصاص به این پنج تن ندارد؛ زیرا مطابق احادیث دوازده خلیفه، مقصود از اهل بیتی که معصوم و وسیلة ایمنی امّت اسلامی از ضلالت و گمراهی و اختلاف، دوازده نفر هستند (ر.ک؛ قندوزی حنفی،1430ق.، ج 2: 314 و رضوانی، 1389، ج 2: 416).

بنا بر اینکه مضمون این حدیث در کتب حدیثی معتبر شیعه و اهل سنّت، ذکر شده است و اعتبار دارد و مورد اعتماد می‌باشد و از آنجا که این حدیث با آیة مباهله و دو حدیث کساء و ثقلین که از احادیث متواتر می‌باشند، مطابقت دارد و نیز اینکه غیرمعصوم نمی‌‌تواند موجبات امنیّت را برای دیگران فراهم سازد، چراکه خود در معرض خطا و آسیب است، می‌‌توان به این حدیث به عنوان یکی از احادیث صحیح در اثبات عصمت معصومین(ع) استدلال کرد.

«حَدَّثَنَا... أَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ عَلِیٍّ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَنْتَ الْوَصِیُّ عَلَی الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ الْخَلِیفَةُ عَلَی الْأَحْیَاءِ مِنْ أُمَّتِی حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ الْإِحْدَی عَشْرَةِ مِنْ صُلْبِکَ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا فَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِکُمْ یَا عَلِیُّ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ فِی اللَّهِ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ وَ إِنْ مُحِبِّیکَ وَ شِیعَتَکَ وَ مُحِبِّی أَوْلَادِکَ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ یُحْشَرُونَ مَعَکَ وَ أَنْتَ مَعِی فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی وَ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ: ابوطفیل از علی(ع) روایت کند که رسول خدا(ص) فرمود: تو وصی بر مردگان از اهل بیت منی و جانشین بر زندگان از امّت من هستی. جنگ با تو، جنگ با من، و تسلیم بودن برای تو، تسلیم بودن برای من است. تو امام و پدر امامان هستی. یازده تن از صلب تو پیشوایانی هستند پاکیزه و معصوم، و از ایشان است مهدی؛ آن کسی که زمین را پر از عدل و داد کند، همچنان‌که پر از ظلم و ستم شده باشد. پس وای به حال کسی که شما را دشمن دارد. ای علی! اگر مردی برای خدا سنگی را دوست داشت، خدای تعالی او را با آن سنگ محشور فرماید و دوستان و شیعیان تو، و دوستان فرزندان، و امام بعد از تو با تو محشور شوند؛ و تو در درجات بلند با من هستی، و تویی قسمت‌کنندة بهشت و دوزخ. شیعیانت را در بهشت و دشمنانت را در دوزخ جای دهی» (خزّاز رازی، 1401ق.: 151).

1ـ3) جنگ با امامان معصوم(ع) مساوی جنگ با پیامبر(ص)

«حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی...»

یکی از ویژگی‌های اهل بیت(ع) که در روایات بیان شده، این است که رسول خدا(ص) هر نوع اذیّت و آزار و جنگ با آنان را جنگ با خود می‌‌داند؛ به عنوان نمونه: «ابوبکر می‌‌گوید: رسول خدا(ص) را دیدم که خیمه‌ای را برافراشته بود و بر کمان عربی تکیه کرده بود و در حالی که در خیمه، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) بودند، می‌‌فرمود: «مَعشَرَ المُسلِمِینَ أَنَا سِلمٌ لِمَن سَالَمَ أَهلَ الخَیمَةِ حَربٌ لِمَن حَارَبَهُم وَلِیٌّ لِمَن وَالاَهُم: ای مسلمانان! هر کس با اهل این خیمه صلح کند، با او صلح خواهم کرد و هر کس با آنان جنگ کند، با او خواهم جنگید و هر کس آنان را دوست داشته باشد، او را دوست دارم» (ابن‌ماجه، 1395ق.، ج 1: 97؛ حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 161 و هیثمی، 1967م.، ج 9: 268). در روایت دیگری، آن حضرت می‌‌فرماید: «...یَا عَلِیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ وَ مَنْ سَالَمَکَ فَقَدْ سَالَمَنِی وَ مَنْ سَالَمَنِی فَقَدْ سَالَمَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل...» (صدوق، 1400ق.: 562).

بدین سان، رسول خدا(ص) به صراحت جنگ با ائمّه(ع) را جنگ با خود اعلام می‌کند. این موضع‌گیری رسول خدا(ص) اختصاص به این روایات ندارد، بلکه آن حضرت به شیوه‌های گوناگون این مسئله را ابراز داشته است؛ به عنوان نمونه، عمرو بن شاس اسلمی می‌‌گوید: «همراه علی(ع) به یمن رفتیم. در سفر، علی(ع) نسبت به من رفتار خوبی نداشت (حضرت جلوی تخلّف او را گرفته بود). این رفتار علی(ع) را به دل گرفتم. وقتی به مدینه آمدیم، در مسجد این قضیّه را گفتم و غیبت علی(ع) را کردم. این خبر به رسول خدا(ص) رسید. فردا صبح که به مسجد آمدم، دیدم رسول خدا در جمع عدّه‌ای از یارانش نشسته است. همین که چشمش به من افتاد، نظرش را به من دوخت تا اینکه در جایی نشستیم. پس رسول خدا(ص) به من فرمود: ای عمرو! به خدا قسم تو مرا اذیّت کردی! گفتم: به خدا پناه می‌‌برم که شما را اذیّت کنم، ای رسول خدا! پیامبر(ص) فرمود: ای عمرو، هر کس علی را اذیّت کند، مرا اذیّت کرده است» (حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 132 و متّقی الهندی، 1409ق.، ج 11: 601). این مسئله به قدری در بین مسلمانان صدر اسلام روشن و مسلّم بوده است که صحابه هر نوع اذیّت و آزار اهل بیت(ع)، به‌ویژه علی(ع) را اذیّت و آزار رسول خدا(ص) می‌‌دانستند، حتّی بعد از ارتحال رسول خدا(ص) نیز چنین ارتباطی را بین علی(ع) و رسول خدا(ص) باور داشتند؛ به عنوان نمونه: «عروة بن زبیر می‌‌گوید: شخصی در حضور عمر از علی(ع) بدگویی کرد. عمر با دستش به قبر رسول خدا(ص) اشاره کرد و پرسید: آیا صاحب این قبر را می‌‌شناسی؟ این محمّد بن عبدالله بن عبدالمطّلب(ص) است. هرگز از علی(ع) بد گویی نکن؛ زیرا وقتی از علی بد گویی می‌کنی، «أُذِّیَّت صَاحِبُ هَذَا فِی قَبرِهِ: رفیقش در قبر اذیّت می‌شود» (همان). همان‌گونه که از این حدیث مشخّص می‌شود، عمر ارتباط تنگاتنگ امام علی(ع) و نبیّ اکرم(ص) را به اندازه‌ای می‌‌بیند که توهین به علی(ع) در این جهان موجب آزرده شدن رسول خدا در آن جهان می‌شود.

2ـ3) لازمة ورود به بهشت، اطاعت از امام معصوم(ع)

«وَ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ»

در روایات بسیاری آمده  است که «عَلِیٌّ قَسِیمُ الجَنَّةِ وَ النَّّارِ: علی(ع) تقسیم‌کنندة بهشت و جهنّم است» (ابن‌شهرآشوب، 1379ق.، ج 1: 374 و قندوزی حنفی، 1418ق.: 83). این روایات نه تنها از طریق اهل بیت(ع) وارد شده، بلکه از طریق عامّه نیز روایاتی در این باره به دست ما رسیده است؛ از جمله روایات شیعه، حدیث پیامبر(ص) است که می‌فرماید: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ بِمحبّتکَ یُعْرَفُ الْأَبْرَارُ مِنَ الْفُجَّارِ وَ یُمَیَّزُ بَیْنَ الْأَشْرَارِ وَ الْأَخْیَارِ وَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْکُفَّار: ای علی! تو قسمت‌کنندة بهشت و دوزخ هستی. به دوستی تو ابرار از فجّار شناخته شوند و بدان از نیکان تمیز یابند و مؤمنان از کافران جدا گردند» (صدوق، 1400ق.: 46). در روایت دیگری نیز می‌فرماید: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ قَسِیمُ الْجَنَّةِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تَقُولُ لِلنَّارِ هَذَا لِی وَ هَذَا لَک: یا علی تویی قسیم جهنّم و بهشت در روز قیامت که به آتش فرمایی این بنده از آنِ توست و این بنده از آنِ من است» (همان، 1378ق.، ج 2: 319).

این روایت در بسیاری از منابع اهل سنّت نیز نقل شده است و اگرچه برخی از متعصّبین سعی در تضعیف این روایت کرده‌اند، امّا جایی که این روایت در کتب لغت نیز راه پیدا می‌کند و به اسناد متعدّد در کتب معتبر اهل سنّت نقل می‌شود، دیگر اشکال بهانه‌جویان جایی ندارد. اکنون به برخی از نقل‌ها در منابع اهل سنّت اشاره می‌شود.

زمخشری از علی(ع)نقل کرده است که می‌فرماید: «من تقسیم‌کنندة دوزخ هستم» (زمخشری، 1390، ج 3: 97). ابن أبی‌الحدید از أعمش، از موسی بن طریف، از عبایة نقل کرده است که از علی(ع) شنیدم که می‌‌فرمود: «أَنَا قَسِیمُ النَّارِ: من تقسیم‌کنندة دوزخ هستم» (ابن ‌أبی‌الحدید، 1387ق.، ج 2: 260)، و ابن‌کثیر از عبایة از علی(ع) نقل می‌کند که: «أَنَا قَسِیمُ النَّارِ، إِذَا کَانَ یَومَ القِیَامَةِ قُلتُ هَذَا لَکَ وَهَذَا لِی: من قسمت‌کننده دوزخ هستم، زمانی که روز قیامت فرارسد، (به آتش) می‌‌گویم که این (شخص) برای تو و این (شخص) برای من» (ابن‌کثیر، بی‌تا، ج 7: 392).

بنابراین، از روایاتی که در این باره وارد شده، سه گونه تفسیر می‌‌توان به دست آورد: 1) از نقطه‌نظر عمل، و آن اینکه علی(ع) که از طرف خداوند صاحب مقام ولایت و امامت بوده، فعل و گفتارش حجّت است، لذا هر کس از آن حضرت پیروی کند، مسلّما اهل صدق، صفا، عبادت، تسلیم، جهاد، جود و ایثار خواهد بود و معلوم است که چنین شخصی اهل بهشت است. 2) از نقطه‌نظر حُبّ و بغض، چون نتیجه و روح عمل، محبّت است، لذا افرادی که دارای حُبّ و محبّت نباشند، بلکه بغض آن حضرت را در دل بپرورانند، آنها از حقیقت و واقع بسیار دورند. کسی که چیزی را دوست داشته باشد، مسلّما آثار آن را دوست دارد. پس کسانی که علی(ع) را دوست دارند، از افعال، گفتار و سیرة آن حضرت نیز مسرور و محبّت این آثار را دارند. در نتیجه، کسانی که حُبّ حضرت(ع) را در دل دارند، اهل بهشت و سعادت می‌باشند. 3) از نقطه‌نظر تابش شعاع ولایت، ظهور و بروز حقایق و مخفیّات و نیز بروز استعدادات. خورشید ولایت قبل از آنکه طلوع کند و بر قلوب بتابد و امر و نهی پیدا شود، همة افراد در یک ردیف و به طور ساده می‌‌زیستند. همین که آفتاب ولایت طلوع کرد و بر جان‌های فرسوده تابید و بر ضمائر و غرائز هر یک از افراد طلوع نمود، با اختیار راه سعادت را طی کرده، آن استعدادهای روشن و نورانی را به مرحلة فعلیّت می‌‌رسانند که چنین کسانی اهل بهشت و سعادت می‌باشند وگرنه جهنّم را به ارث خواهند برد (طهرانی، 1416ق.: 148).

ذکر این نکته نیز برای فهم مطلب ضروری است که اگر در برخی روایات اهل سنّت، علی(ع) تقسیم‌کنندة جهنّم معرّفی شده است و سخنی از تقسیم بهشت مطرح نشده، به اصل مطلب ضرری نمی‌‌رساند، چراکه کسانی را که علی(ع) جهنّمی نسازد، خودبخود بهشتی خواهند بود و به عبارت دیگر، تقسیم جهنّم در ورای خود، تقسیم بهشت را نیز در پی دارد.

مطابق این حدیث می‌‌توان نتیجه گرفت که جنگ با اهل بیت(ع) جنگ با پیامبر(ص) و خداوند می‌باشد و از آنجا که در روایات امامیّه و اهل سنّت، علی(ع) تقسیم‌کنندة بهشت و جهنّم می‌باشد و اطاعت از ائمّه(ع) مساوی با اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند می‌باشد، پیامبر(ص) علی(ع) و فرزندان مطهّر او را جانشین خود معرّفی فرموده است و پیامبر(ص) نمی‌‌تواند گناهکار را جانشین خود سازد و بدان روی که پیامبر(ص) علی(ع) را در درجات عالی بهشت دانسته است و کسی می‌‌تواند در درجات عالی بهشت قرار گیرد که گناه نکرده باشد، می‌‌توان به این نتیجه رسید که علی(ع) و اولاد مطهّر او، همگی معصوم هستند.

«محمّد بْنُ عَامِرِ بْنِ السَّائِبِ الثَّقَفِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ عِنْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یَتَغَدَّیَانِ وَ النَّبِیُّ(ص) یَضَعُ اللُّقْمَةَ تَارَةً فِی فَمِ الْحَسَنِ وَ تَارَةً فِی فَمِ الْحُسَیْنِ فَلَمَّا فَرَغَ مِنَ الطَّعَامِ أَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْحَسَنَ عَلَی عَاتِقِهِ وَ الْحُسَیْنَ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ قَالَ یَا سَلْمَانُ أَتُحِبُّهُمْ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ لاَ أُحِبُّهُمْ وَ مَکَانُهُمْ مِنْکَ مَکَانُهُمْ قَالَ یَا سَلْمَانُ مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی کَتِفِ الْحُسَیْنِ(ع) فَقَالَ إِنَّهُ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِهُ أئمّةٌ أَبْرَارٌ أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ قَائمُهُم: عامر بن سائب بن أبی أوفی از سلمان فارسی حدیث کند که گفت: وارد شدم بر رسول خدا(ص)، و حسن(ع) و حسین(ع) نزد آن حضرت غذا می‌‌خوردند و رسول خدا(ص) گاهی لقمه در دهان حسن و گاهی در دهان حسین می‌‌گذاشت. چون از غذا فارغ شد، حسن را بر شانه‌اش و حسین را بر زانو نشاند. سپس فرمود: ای سلمان! ایشان را دوست داری؟ عرض کردم: ای رسول خدا چگونه دوستشان نداشته‌ باشم و منزلت ایشان نزد تو این چنین منزلتی است؟ سپس به من فرمود: ای سلمان! هر که ایشان را دوست دارد، مرا دوست داشته است و هر که مرا دوست دارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را روی کتف حسین گذاشت و فرمود: این، امام فرزند امام است. نُه نفر از صلب او، امامان نیکوکار امین و معصوم‌اَند، و نُهمین آنها قائم ایشان است» (خزّاز رازی، 1401ق.: 45).

1ـ4) حُبّ امامان معصوم(ع) مساوی با حُبّ خدای تعالی و پیامیر(ص)

«مَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ»

در قرآن و روایات اسلامی، اعمّ از شیعی و سنّی، بر مودّت و محبّت اهل بیت پیامبر(ص) تأکید فراوان شده است و این تنها بدین دلیل نیست که آنان ذرّیة پیامبر(ص) و از نسل اویند، بلکه از آن روی است که آنان صاحب فضائل و کمالات، و به عبارت دیگر، جامع همة صفات کمال و جمال هستند؛ به تعبیر دقیق‌تر، مظهر صفات جمال و جلال الهی می‌باشند. پس در حقیقت، محبّت و اظهار عشق و ارادت قلبی به اهل بیت(ع)، محبّت و اظهار ارادت به خداوند و پیامبر(ص) می‌باشد.

1ـ1ـ4) دوستی اهل بیت(ع) در قرآن کریم

خداوند متعال در قرآن کریم می‌‌فرماید: P...قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى...: ای رسول خدا! بگو من از شما اجر رسالت نمی‌‌خواهم، جز مودّت و محبّت به خویشاوندانمO (الشّوری/23).

این آیه معروف به «آیة مودّت» است که اغلب کتاب‌های تفسیر، حدیث و تاریخ نزول، آن را در حقّ اهل بیت(ع) می‌‌دانند. سیوطی در تفسیر این آیه به اسناد خود از ابن‌عبّاس نقل می‌کند: «هنگامی که این آیه بر پیامبر(ص) نازل شد، صحابه عرض کردند: ای رسول خدا! خویشاوندان تو کیستند که مودّت آنان بر ما واجب است؟ حضرت فرمود: علی، فاطمه و دو فرزند او» (سیوطی، 1421ق.، ج 6: 7؛ هیثمی، 1967م.، ج 9: 168 و زمخشری، 1388، ج 4: 219).

امام صادق(ع) به أبی‌جعفر اَحول فرمود: «چه می‌‌گویند اهل بصره دربارة این آیه؟ عرض کرد: فدایت گردم، آنان می‌‌گویند: این آیه در شأن خویشاوندان رسول خدا(ص) است. حضرت فرمود: دروغ می‌‌گویند! تنها در حقّ ما اهل بیت نازل شده است» (کلینی، 1407ق.، ج 8: 79). می‌‌دانیم که حصر این روایات، اضافی است، نه حقیقی، لذا شامل بقیّة امامان(ع) نیز می‌شود.

2ـ1ـ4) دوستی اهل بیت(ع) در روایات

همانند قرآن کریم، در روایات فریقین به صراحت بر محبّت اهل بیت(ع) تأکید شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف) رسول خدا(ص) می‌فرماید: «أَسَاسُ الإِسلاَمِ حُبِّی وَ حُبُّ أَهلِ بَیتِی: اساس اسلام، دوستی من و اهل بیت من است» (سیوطی، 1421ق.، ج 6: 7 و متّقی الهندی، 1409ق.، ج 12: 105).

ب) در روایت دیگری می‌فرماید: «أحبّوا الله لِمَا یَغذُوکُم مِن نِعَمِهِ، وَ أَحِبُّونِی لِحُبِّ اللهِ، وَ أَحِبُّوا أَهلَ بَیتِی لِحُبِّی: خدا را دوست بدارید به خاطر آنکه از نعمت‌هایش به شما روزی می‌‌دهد و مرا نیز به خاطر دوستی خدا دوست بدارید و اهل بیت مرا به خاطر دوستی من دوست بدارید» (حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 150 و ترمذی، بی‌تا، ج 5: 664).

ج) در حدیث دیگری آن حضرت می‌فرماید: «حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ یَوماً خَیرٌ مِن عِبَادِهِ سَنَةٍ، وَ مَن مَاتَ عَلَیهِ دَخَلَ الجَنَّةَ: یک روز دوستی آل محمّد، بهتر از یک سال عبادت است و کسی که بر آن دوستی بمیرد، داخل بهشت می‌شود» (ابن‌بابویه، 1400ق.: 274).

د) علی(ع) در روایتی می‌فرماید: «أَحسَنُ الحَسَنَات حُبُّنَا، وَ أَسوَأُ السَّیِّئَات بُغضُنَا: بهترین نیکی‌ها حبّ ما و بدترین بدی‌ها بغض ما اهل بیت(ع) است» (تمیمی آمدی، 1366، ج 1: 211)1.

از این حدیث می‌‌توان چنین نتیجه گرفت که اوّلاً) مطابق متن این حدیث و آیات قرآن، دوستی با اهل بیت(ع) دوستی با خداوند و پیامبر اسلام(ص) خوانده شده است. ثانیاً) از آنجا که بنا بر گفتة پیامبر(ص)، دوستی اهل بیت(ع) اساس اسلام می‌باشد و اینکه لازمة این استواری، مصون بودن دارندة آن از لغزش و خطااها می‌باشد و خدا و پیامبر(ص) نمی‌‌توانند گناهکار را دوست داشته باشند، می‌‌توان از این حدیث و احادیث هم‌مضمون آن بر عصمت امامان(ع) استدلال کرد. علاوه بر اینکه در انتهای حدیث، به معصوم بودن اهل بیت(ع) تصریح شده است.

«حَدَّثَنَا... هِشَامِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَال:...قَالَ رسول الله(ص) لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ بَلَغَتُ سِدْرَةَ الْمُنْتَهَی وَدَّعَنِی جَبْرَئِیلُ(ع) فَقُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ أَ فِی هَذَا الْمَقَامِ تُفَارِقُنِی فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی لَا أَجُوزُ هَذَا الْمَوْضِعَ فَتَحْتَرِقَ أَجْنِحَتِی ثُمَّ زُجَّ (زُخَّ) بِی فِی النُّورِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ یَا مُحَمَّدُ إِنِّی اطَّلَعْتُ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُکَ مِنْهَا فَجَعلّتکَ نَبِیّاً ثُمَّ اطَّلَعْتُ ثَانِیاً فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِیّاً فَجَعلتُهُ وَصِیَّکَ وَ وَارِثَ عِلْمِکَ وَ الْإِمَامَ بَعْدَکَ وَ أُخْرِجُ مِنْ أَصْلَابِکُمَا الذُّرِّیَّةَ الطَّاهِرَةَ وَ الْأئِمَّةَ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لَا الْآخِرَةَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ یَا محمّد أَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ فَنُودِیَتُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْحُجَّةِ یَتَلَأْلَأُ مِنْ بَیْنِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ...:هشام بن زید از انس بن مالک حدیث کند که گفت: پیامبر(ص) فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان بردند و به سدرةالمنتهی رسیدم و جبرئیل مرا وداع کرد، گفتم: حبیب من، جبرئیل! در چنین جایی از من مفارقت می‌کنی؟ (و مرا تنها می‌‌گذاری؟) گفت: ای محمّد! من از اینجا عبور نکنم وگرنه بالهایم بسوزد، پس مرا آنچه خدا خواست، در نور بردند تا اینکه خداوند به من وحی فرمود: ای محمّد بر زمین توجّهی کردم و ترا برگزیدم و پیغمبر قرار دادم. باز توجّهی کردم و علی را برگزیدم و او را وصیّ تو، وارث علم و امام پس از تو کردم و از صلب شما دو نفر، ذرّیة پاکیزه و امامان معصومی که خزانه‌های علم من هستند، بیرون آوردم و اگر شما نبودید، دنیا و آخرت و نیز بهشت و دوزخ را نمی‌‌آفریدم. ای محمّد! می‌‌خواهی آنها را ببینی؟ عرض کردم: آری، پروردگارا. پس به من ندا شد: ای محمّد سرت را بلند کن. سر بلند کردم و انوار علی، حسن، حسین، علیّ بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علیّ بن موسی، محمّد بن علی، علیّ بن محمّد، حسن بن علی و حجّت را دیدم و او در میان آنها مانند ستارة درخشانی فروزان بود...» (خزّاز رازی، 1401ق.: 69)2.

1ـ5) امامت و فلسفة خلقت

«وَ الْأئِمَّةُ الْمَعْصُومِینَ خُزَّانَ عِلْمِی فَلَوْلَاکُمْ مَا خَلَقْتُ الدُّنْیَا وَ لاَ الْآخِرَةَ».

برای روشن شدن موضوع، از دو نظر زیر این بحث را بررسی می‌کنیم.

1ـ1ـ5) امامت و فلسفة خلقت از منظر آیات

از نظر قرآن، هر مسافری نیازمند اموری است؛ راه، برنامه، مبدأ، مقصد و از همه مهم‌تر راهنما. از همین جا، نقش وجودی امام در روند خلقت از دید قرآن آشکار می‌شود.

نقش راهنما و روشنایی فرا راه انسان از نظر قرآن چنان اهمیّتی دارد که انسان بدون آن مرده خوانده می‌شود: Pأَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا...: آیا کسى که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسى است که در ظلمت‌ها باشد و از آن خارج نگردد؟!...O (الأنعام/122). کار حجّت و پیشوایی الهی، رسانیدن انسان به هدف خلقت اوست: Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ...: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مى‏خواند که شما را حیات مى‏بخشد...O (الأنفال/24).

از نظر قرآن، نهایت و غایت حرکت انسانی، رسیدن به خدا است، همان‌گونه که ابتدا و آغاز حرکت او خداوند بوده است: Pإِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَO (البقره/156)، و این امام و راهنمای الهی است که چنین رسالتی را عهده‌دار است و با نقش هدایتی خود، آفرینش را از لغو بودن بازمی‌‌دارد: Pوَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَاO (الأنبیاء/72). طبق احادیث متواتر، رسول اکرم(ص) رسالت هدایت را به عهدة امام و جانشین پس از خود گذاشته است (ر.ک؛ کلینی، 1372، ج 1: 119). در نتیجه، باید گفت امام و خلیفه در رأس هِرَم هستی قرار دارد و بر همین اساس، در روند خلقت و هدایت به اذنِ خداوند دخالت دارد و از آنجا که هدف از خلقت عالم، خدمت‌رسانی به آدم و هدف خلقت آدم، رسیدن به مقام عبودیّت است، این فقط از طریق وجود امام معصوم(ع) تحقّق می‌‌یابد.

2ـ1ـ5) امامت و فلسفة خلقت از منظر روایات

جایگاه وجودی امام معصوم(ع)، نقش او در جهان آفرینش و معرّفی شخصیّت او در روایات کاملاًتبیین شده است، چنان‌که از فلسفة خلقت، کیفیّت صدور عالم و مراتب هستی در روایات چنان سخن گفته شده که می‌‌توان ادّعا کرد یافته‌ها و اندیشه‌های فلسفه چیزی جدیدتر از آن نیست.

در روایات زیادی آمده است که امام موجودی است که پیش از هر آفریده، آفریده شده بود. امام صادق(ع) در این باره می‌‌فرماید:«الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْق»(مجلسی، 1403ق.، ج 23: 37). همچنین اگر امام لحظه‌ای در این عالم نباشد، جهان فرو می‌‌ریزد. آن حضرت(ع) در حدیث دیگری می‌‌فرماید: «لَوْ بَقِیَتِ الْأَرْضُ یَوْماً بِلاَ إِمَامٍ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا وَ لَعَذَّبَهُمُ اللَّهُ بِأَشَدِّ عَذَابِهِ» (همان) و در حدیث دیگری، امام موجودی است که شناختنش موجب رهایی از مرگ جاهلیّت است و اگر کسی او را نشناسد و از دنیا برود، به مرگ جاهلی مرده است: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِاللَّهِ(ع) مَنْ عَرَفَ الْأَئِمَّةَ وَ لَمْ یَعْرِفِ الْإِمَامَ الَّذِی فِی زَمَانِهِ أَ مُؤْمِنٌ هُوَ قَالَ لاَ، قُلْتُ أَ مُسْلِمٌ هُوَ قَالَ نَعَم» (همان: 95). امام بر همة حوادث جهان و رفتار انسان‌ها نظارت دارد. امام صادق(ع) در این باره می‌‌فرماید: «نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَی مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضّ»(کلینی، 1372، ج 1: 270) و پیامبر(ص) نیز در حدیثی می‌فرماید: «یَا عَلِیُّ! لَولاَ نَحنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَ لاَ حَوَّاءَ وَ لاَ الجَنَّةَ وَ لاَ النَّارَ وَ لاَ السَّمَاءَ وَ لاَ الأَرضَ» (صدوق، 1395ق.: 23).

در نتیجه، باید گفت که امام، غایت و هدف خلقت بوده است، آن هم به این معنا که مخلوقات برای آنها و به خاطر آنها خلق شده‌اند و همین مضمون، مدلول دیگر روایات نیز می‌باشد؛ مانند این روایت که می‌فرماید: «لَولاَکَ لَمَا خَلَقتُ الأَفلاَکَ» (مجلسی، 1403ق.، ج 74: 116). پس وجود امام معصوم(ع) همواره در هستی است و بقا و استمرار هستی ماسوی الله به وجود او بستگی دارد. لذا بنا بر آنچه دربارة این روایت و آیات بیان شد، هدف خلقت، رسیدن به قرب خدا می‌باشد و این هدف بدون وجود امام معصوم(ع) تحقّق نمی‌‌یابد که مضمون این روایت با آیاتی همچون آیة Pوَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَاO (الأنبیاء/72) تطابق دارد. با توجّه به اینکه انتخاب علی(ع) از سوی خداوند دلیل بر عصمت اوست و معرّفی ائمّه(ع) به «کَوکَبٌ دُرِّی» و «نور» که در طول نور بودن خداست (Pاللهُ نُورُ السَّمَوَاتِ وَالأَرضِO (النّور/ 35))، می‌‌توان از این حدیث دلالت بر مصون بودن از خطا و اشتباه می‌کند. علاوه بر اینکه در خود حدیث نیز به واژة «معصومون» تصریح شده است.

«حَدَّثَنَا... یَزِیدَ بْنِ مَکْحُولٍ عَنْ وَاثِلَةِ بْنِ الأَسفَعِ (الْأَسْقَعِ) یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ لَمَّا عُرِجَ بِی إِلَی السَّمَاءِ وَ بَلَغْتُ سِدْرَةَالْمُنْتَهَی نَادَانِی رَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ لَبَّیْکَ سَیِّدِی قَالَ إِنِّی مَا أَرْسَلْتُ نَبِیّاً فَانْقَضَتْ أَیَّامُهُ إِلَّا أَقَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ وَصِیَّهُ فَاجْعَلْ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ الْإِمَامَ وَ الْوَصِیَّ مِنْ بَعْدِکَ فَإِنِّی خَلَقْتُکُمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأَئِمَّةَ الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکُمَا أَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ یَا مُحَمَّدُ قُلْتُ نَعَمْ یَا رَبِّ قَالَ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ الْأَئِمَّةِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ نُوراً قُلْتُ یَا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هِیَ قَالَ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ بَعْدَکَ أُمَنَاءُ مَعْصُومُون: مکحول از واثلة بن اَسفع (اسقع) حدیث کند که گفت: شنیدم از رسول خدا(ص) که می‌‌فرمود: هنگامی که مرا به آسمان بردند و به درخت سدرةالمنتهی رسیدم، پروردگار من ـ جلّ جلاله ـ مرا ندا فرمود: ای محمّد! عرض کردم: لبّیک ای سیّد من! فرمود: من هیچ پیغمبری را نفرستادم که روزگارش سپری شود، مگر اینکه پس از او وصیّ وی به امر امامت قیام کرده است و تو پس از خود علیّ بن ابی‌طالب را امام و وصیّ خود قرار دِه؛ زیرا من تو و او را از نور واحدی آفریدم و امامان راهنما را از نور شما دو نفر آفریدم. ای محمّد! آیا می‌‌خواهی آنها را ببینی؟ عرض کردم: آری، پروردگارا! فرمود: سر بلند کن (و ببین). پس سرم را بلند کردم. ناگاه انوار امامان دوازده‌گانة بعد از خود را دیدم، عرض کردم: بارپروردگارا! اینها انوار کیست؟ فرمود: انوار امامان امین و معصوم پس از تو است» (خزّاز رازی، 1401ق.: 110)3.

آفریده شدن پیامبر(ص) و امامان (ع) از نور واحد

«خَلَقْتُکُمَا مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ وَ خَلَقْتُ الْأَئِمَّةَ الرَّاشِدِینَ مِنْ أَنْوَارِکُمَا».

از جمله احادیثی که دلالت بر فضیلت عظیم و عصمت حضرت علی(ع) دارد، احادیث «نور» می‌باشد. در این احادیث، پیامبر(ص) خود و علی(ع) را از یک نور می‌‌داند که اینجا به برخی از این احادیث اشاره می‌شود.

الف) سبط بن جوزی از احمد بن حنبل در کتاب فضائل نقل کرده که او از عبدالرّزاق، از معمّر، از زهری، از خالد بن معدان، از زاذان، از سلمان روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: «کُنتُ أَنَا وَ عَلِیَّ بنَ أبِی طَالِبٍ نُوراً بَینَ یَدَی اللهِ تَعَالَی قَبلَ أَن یُخلَقَ آدَمُ بِأَربَعَةِ آلاَفِ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ آدَمَ قَسَّمَ ذَلِکَ النُّورَ جُزئَینَ: فَجُزءٌ أَنَا وَ جُزءٌ عَلِیٌّ: من و علی نوری نزد خداوند متعال بودیم، چهار هزار سال قبل از آنکه خداوند آدم را خلق کند. هنگامی که آدم را آفرید، آن نور را دو جزء نمود: یک جزء من و جزء دیگر علی است» (ابن‌جوزی، 1425ق.: 46). ب) ابن‌مغازی شافعی به سند خود از سلمان نقل کرده که گفت: از حبیبم، محمّد(ص)، شنیدم که می‌‌فرمود: «من و علی نوری بودیم نزد خداوند ـ عزّ و جلّ ـ آن نور، خدا را تسبیح و تقدیس می‌‌نمود هزار سال قبل از آنکه خدا آدم را بیافریند» (همان). ج) همچنین به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده که فرمود: روزی رسول خدا(ص) در عرفات بود و علی(ع) در مقابل او. حضرت به او فرمود: «ای علی! نزدیک من بیا. ای علی! من و تو از یک درخت آفریده شدیم. جسم تو از جسم من آفریده شده است» (همان). د) حاکم نیشابوری نیز به سند خود از جابر بن عبدالله نقل کرده که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) فرمود: «یَا عَلِیُّ! النَّاسُ مِن شَجَرٍ شَتَّی وَ أَنَا وَ أَنتَ مِن شَجَرةٍ وَاحِدَةٍ: ای علی! مردم از درختان پراکنده‌اند و من و تو از یک درختیم» (حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 2: 241).

بنا بر آنچه گفته شد، در این روایت و روایات هم‌مضمون آن، علی(ع) امام و وصیّ پیامبر(ص) و نور معرّفی شده‌ است و تصریح بر «معصومون» نیز شده است که پیامبر(ص) غیرمعصوم را امام و وصی بعد از خود قرار نمی‌‌دهد که در این صورت، ممکن است رسالت پیامبر(ص) را با خطاها و گناهان خود آسیب بزند. و «نور» بودن امامان نیز مثل احادیث قبلی بیانگر عصمت آنهاست که در طول نور بودن خدای متعال قرار دارند.

«حَدَّثَنَا... سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیَّبِ عَن سَعْدِ بْنِ مَالِکٍ أَنَّ النَّبِیَّ(ص) قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعْدِی تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ تُقَاتِلُ بَعْدِی عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ یَا عَلِیُّ حُبُّکَ إِیمَانٌ وَ بُغْضُکَ نِفَاقٌ وَ لَقَدْ نَبَّأَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِی یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ کَمَا قُمْتُ فِی أَوَّلِه: سعید بن مسیّب از سعد بن مالک حدیث کند که رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: یا علی! مقام و منزلت تو نسبت به من، منزلت هارون به موسی است، جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست، قرض مرا ادا می‌کنی، به وعده‌های من وفا می‌کنی و پس از من بر تأویل (قرآن) جنگ کنی، چنان‌چه من بر تنزیل آن جنگ کردم. یا علی! دوستی تو (نشانة) ایمان و دشمنی با تو (علامت) نفاق است و خداوند لطیف و خبیر مرا آگاه فرموده که از صلب حسین(ع) نه تن امامان معصوم و پاکیزه بیرون آورد و از ایشان است مهدی(عج) این امّت که در آخرالزّمان، دین و آیین را به پا می‌‌دارد، چنان‌چه من در ابتدای آن به پا داشتم» (خزّاز رازی، 1401ق.: 134)4.

1ـ7) حدیث منزلت و عصمت علی(ع)

«یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»

از جمله احادیثی که فریقین شیعه و اهل سنّت در مصادر حدیثی و تاریخی خود نقل کرده‌اند، حدیث منزلت است. این حدیث شریف از درجة اعتبار خاصّی برخوردار است، به حدی که بخاری و مسلم آن را در صحیحین نقل کرده‌اند: زمانی که پیامبر(ص) در عزیمت به جنگ، علی(ع) را به عنوان خلیفة خود در مدینه گذاشت. علی(ع) گفت: یا رسول‌الله! آیا مرا بر زنان و کودکان خلیفه قرار می‌‌دهی؟ پس پیامبر(ص) فرمود: «أَلاَ تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لَیسَ نَبِیٌّ بَعْدِی: آیا راضی نیستی به اینکه نسبت به من، مثل هارون باشی نسبت به موسی، غیر از اینکه بعد از من پیامبری نیست؟!». در صحیح مسلم نیز بدین صورت نقل شده است: «پیغمبر اکرم فرمود: أَمَا تَرْضَی أَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نُبُوَّةَ بَعْدِی» (بخاری، بی‌تا، ج 4: 209 و ابن‌الحجّاج النیشابوری، بی‌تا، ج 7: 120). دربارة صحّت این حدیث، کسانی چون حاکم نیشابوری، ابوعیسی ترمذی، بغوی، ابونعیم اصفهانی، ذهبی و ابن‌تیمیه، تصریح به صحیح بودن حدیثِ «منزلت» کرده‌اند (ر.ک؛ ابن‌تیمیه، 1406ق.، ج 7: 320 و حاکم نیشابوری، بی‌تا، ج 3: 109).

در این باب، ابن‌تیمیه بعد از نقل حدیث می‌گوید: «إِنَّ هَذَا الحَدِیثَ صَحِیحٌ بِلاَ رَیبٍ ثُبِتَ فِی الصَّحِیحَینِ وَ غَیرِهُمَا: این حدیث بدون شک صحیح و در صحیحین و دیگر کتب ثبت است» (همان). قرآن نیز دربارة منزلت هارون(ع) نزد حضرت موسی(ع)، از زبان حضرت موسی(ع) نقل می‌کند که به خداوند عرض کرد: Pوَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی: و وزیرى از خاندانم براى من قرار ده * برادرم هارون را. * با او پشتم را استوار فرما * و او را در کارم شریک سازO (طه/32ـ29). خداوند درخواست حضرت موسی(ع) را برآورده کرد و در جواب درخواست او فرمود: Pقَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى: فرمود: اى موسى! آنچه را خواستى به تو داده شد!O (طه/36).

مطابق این آیات، منزلت هارون(ع) نزد حضرت موسی(ع) همان وزارت، خلافت و جانشینی حضرت موسی(ع) و مشارکت در امر اوست. پیامبر اسلام(ص) با گفتار خویش (حدیث منزلت)، جمیع منزلت‌های هارون(ع) نزد موسی(ع)، از جمله خلافت را به امام علی(ع) از جانب خداوند عطا فرمود به جز نبوّت، و این استثناء خود دلیل بر عموم منزلت‌ها برای علی(ع) است. از این حدیث نکاتی را می‌‌توان استفاده کرد:

دلالت حدیث بر امامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع).

دلالت حدیث بر لزوم اطاعت از علی(ع).

دلالت حدیث بر افضل بودن علی(ع) بر دیگر صحابه.

دلالت حدیث بر عصمت علی(ع).

در نتیجه، طبق این حدیث شریف، علی(ع) تمام مزایای حضرت هارون(ع) را دارد، مگر نبوّت او را، و از جمله مزایای او عصمت بود، چراکه حضرت هارون(ع) جزء انبیاء می‌باشد و انبیاء همگی نیز معصوم هستند.

2ـ7) امام معصوم(ع) متصدّی تأویل و تبیین قرآن و شریعت

«تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ تُقَاتِلُ بَعْدِی عَلَی التَّأْوِیلِ...».

هر دینی در دنیا نیاز به مبیّن و مفسّر دارد که «ایدئولوگ»های مکتب نامیده می‌شود. آیین اسلام نیز با آن همه جامعیّت و کمال، به طریق اَولی نیازمند تبیین‌کننده است وگرنه مردم گرفتار تفرقه در دین می‌شوند و به تدریج از اصول، ارکان و معالم آن فاصله می‌‌گیرند و در نتیجه، دین خدا دستخوش تحریف خواهد شد و در معرض زوال قرار می‌‌گیرد. برای روشن شدن این برهان به چهار مقدّمة زیر نیازمندیم.

1) حضرت محمّد(ص) خاتم پیامبران و شریعت او پایان‌بخش تمام ادیان و مذاهب وحیانی است. به همین دلیل، برای همیشه ماندگار است و هرگز نسخ و فسخی در حریم مقرّرات و احکام آن راه ندارد، بلکه به فرمودة صاحب شریعت: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَی یَومَ القِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَی یَومَ القِیَامَةِ» (مجلسی، 1403ق.، ج 26: 35).

2) قرآن مجید معجزة گویا، ابدی و زندة رسول اکرم(ص) است و در بر دارندة حقایق بسیار و مشعل‌دار هدایت بشری در تمام قرون و اعصار می‌باشد و احدی نمی‌‌تواند به مصاف آن بیاید و آیاتی همانند آن بیاورد.

3) جامعیّت اسلام از آیات قرآن کریم و سنّت نبوی(ص) کاملاً مشهود است و حضرت علی(ع) هم در خطبة اوّل نهج‌البلاغه فرموده است که این کتاب در بر دارندة آیات متنوّعی همچون محکمات، متشابهات، بیان حلال و حرام و مستحبّات، واجبات ناسخ و منسوخ، واجب، مستحب و مباح، خاصّ و عام، حامل پندها، مثل‌ها، مبیّنات و مجملات و ... می‌باشد (نهج‌البلاغه/ خ 1). با این همه توصیف، چگونه ممکن است برای تبیین آنها مفسّری عمیق و آگاه به رموز و اسرار ضرورت نداشته باشد؟! بلکه همان‌گونه که مقام رسالت مسئول روشن ساختن مفاهیم و غوامض این کتاب آسمانی بود، بی‌شک پس از رحلت رسول اکرم(ص) نیز امّت نیازمند رهبری پیامبرگونه هستند؛ رهبری که علم و عصمت او همانند پیغمبر باشد، اگرچه فرشتة وحی بر وی نازل نشود، ولی دارای علم لدنّی و عصمت از خطا و گناه باشد. 4) بی‌تردید در عصر پیامبر(ص) با وجود جنگ‌های بی‌شمار و درگیری‌های بسیار و فقدان آمادگی اکثر مسلمانان برای ادراک مفاهیم عمیق دین، تبیین همة آیات و اعلام تمام احکام و معارف اسلامی و تفسیر کلّیّة آیات قرآنی و مفاهیم عرفانی دین، امکان‌پذیر نشد. به همین دلیل، بر خدای حکیم لازم است برای جلوگیری از این گونه درگیری‌ها و فقدان‌ها و نیز برداشت‌های انحرافی از دین، امام مطاع و آگاه و خطاناپذیری را به‌وسیلة پیامبرش(ص) نصب و معرّفی نماید تا مبانی اسلام و معالم دین را، چنان که شایسته و بایسته است، با محوریّت قرآن برای امّت آشکار نماید و جلوی هر گونه بدعت و انحراف را بگیرد و تاریخ نشان می‌‌دهد که تبیین تأویل‌ها و مجملات دین و مشکلات قرآن و احکام و چگونگی آن، همگی به دست امامان معصوم(ع) انجام گرفته است (ر.ک؛ شریعتی، 1389: 76).

از آنجا که امامان معصوم(ع) بارها برای معرّفی خود در مقام متصدّیان منصب امامت، از تعبیرهای مختلفی همچون «خُزَّانُ عِلمِ الله، تراجِمَةُ أَمرِ الله» یاد کرده‌اند، باید دانست که این مفاهیم که امامان(ع) بیش از چندین بار برای تبیین امامت آن به کار برده‌اند، بیشتر به علم آن بزرگواران اشاره دارد. امام صادق(ع) در حدیثی می‌‌فرمایند: «نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ، نَحْنُ تَرَاجِمَةُ أَمْرِ اللَّهِ، نَحْنُ قَوْمٌ مَعْصُومُونَ: ما خزانه‌دار علم خداییم، ما مترجم امر خداییم، ما مردمی معصوم هستیم» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 269). همچنین باید اشاره کرد که خُزّان علم‌الله دارای ویژگی‌هایی هستند که از جملة آن ویژگی‌ها می‌‌توان به این موارد اشاره کرد: الف) «برخورداری از علم ویژه» که امام صادق(ع) در این باره می‌‌فرماید: «ما حجّت‌های خدا میان بندگان او و خازنان او بر علم اوییم» (همان: 192). ب) «عصمت»؛ از آنجا که بر اساس مفهوم «خُزّان علم‌الله»، امام(ع) نگهدارندة علم الهی است. این مفهوم به نوعی یادآور و بیانگر مفهوم امین‌الله و نیز صفت عصمت است؛ بدین بیان که خداوند حکیم متعال، علوم خود را به کسی واگذار می‌کند که معتمد اوست، نسبت به آن علوم خیانت نمی‌کند. در غیر این صورت، او دیگر نگهدارنده و خازن به شمار نمی‌رود، در این باره در روایتی صحیح از امام باقر(ع) نقل شده است که در ضمن تفسیر آیة شریفة Pصِرَاطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ...: راه خداوندى که تمام آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست...O (الشّوری/53)، به ابوحمزة ثمالی فرمودند: «مقصود از آن صراط، علی(ع) است. همانا خداوند متعال علی(ع) را خازن علم خود قرار داده است بر آنچه در آسمان‌ها و زمین است و چیزی در زمین نیست، مگر آنکه علی(ع) را امین بر آن قرار داده است» (صفّار، 1404ق.: 106). این روایت به این معناست که امام علی(ع) از آنجا که امین و معتمد خداوند بوده، خازن قرار داده شده بر آنچه در آسمان و زمین است.

نتیجه اینکه اوّلا با توجّه به آیة وزارت حضرت هارون، ایشان وزیر موسی(ع) بود، شریک امر رسالت او که به واسطة او پشت حضرت موسی(ع) محکم شد، لذا می‌‌توان گفت کسی که وزیر باشد و وزارت او تأیید شود و به واسطة وزارت خود پشت امیر را محکم سازد و شریک امر او باشد، حتماً باید معصوم از خطا باشد وگرنه چه بسا پشت‌گرم وکمک‌کار نباشد که موجبات فضاحت و ضعف شخص و رسالت وی را هم فراهم سازد. همچنین از آنجا که مطابق روایات متواتر اهل سنّت و شیعه، «حدیث منزلت» دربارة علی (ع) یاد شده است و علی(ع) از هر نظر، جز نبوّت، به هارون تشبیه شده، باید مثل او معصوم باشد. ثانیاً) فردی که تبیین و تأویل آیات قرآن و شریعت را به عهده دارد، باید معصوم باشد وگرنه بنا بر فرمودة پیغمبر(ص)، حاصل آن، 73 فرقه شدن جامعة اسلامی می‌شود. ثالثاً از آنجا که در حدیث، امام معصوم بودن منحصر در صُلب امام حسین(ع) ذکر شده، در نتیجه، باید متصدّی تبیین و تأویل قرآن و شریعت، فرد معصوم باشد و این افراد جز امامان معصوم(ع) نمی‌‌توانند باشند.

«حَدَّثَنَا... عِیسَی بْنُ مُوسَی الْهَاشِمِیُّ بِسُرَّ مَنْ رَأَی قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیٍّ(ع) قَالَ دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَه وَ قَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةِ Pإِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراًO (الأحزاب/33)، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) یَا عَلِیُّ هَذِهِ الْآیَةُ نَزَلَتْ فِیکَ وَ فِی سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَمِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَکَ قَالَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ ثُمَّ ابْنَاکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَی ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَینِ هَکَذَا وَجَدْتُ أَسَامِیَهُمْ مَکْتُوبَةٌ عَلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ یَا مُحَمَّدٌ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَ أَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُون: عیسی بن موسی هاشمی از پدرانش، از حسین بن علی(ع)، از امیرالمؤمنین علی(ع) حدیث می‌کند که فرمود: بر رسول خدا(ص) در خانة امّ سلمه وارد شدم و این آیه بر آن حضرت نازل شده بود: «جز این نیست که خداوند می‌‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را به خوبی پاکیزه گرداند» (الأحزاب/ 33). پس رسول خدا(ص) فرمود: ای علی! این آیه دربارة تو و دو سبط من و امامان از فرزندانت نازل شده است. عرض کردم: ای رسول خدا! امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: تو ای علی! سپس پسرانت حسن و حسین، و بعد از حسین، فرزندش علی، و پس از علی، فرزندش محمّد، و پس از محمّد، فرزندش جعفر، و بعد از جعفر، فرزندش موسی، و پس از موسی، فرزندش علی، و پس از علی، فرزندش محمّد، و پس از محمّد، فرزندش علی، و بعد از علی، فرزندش حسن، و حجّت فرزند حسن. این‌گونه نام‌های ایشان را بر ساق عرش نوشته دیدم. پس از خدای تعالی دربارة آنها پرسیدم؟ فرمود: ای محمّد! ایشان امامان بعد از تو هستند که پاکیزه و معصوم‌اَند، و دشمنانشان ملعون (و از رحمت من دورند)» (خزّاز رازی، 1401ق.: 155).

1ـ8) انحصار «اراده» در آیة تطهیر به افراد معیّن

دانشوران امامیّه به اتّفاق بر این باورند که مراد از اراده در جملة «یُرِیدُ اللهُ» اراده و خواست خداوند متعال در مقام و مرحلة تکوین بوده است و این بدان معنی است که آفریدگار جهان چنان خواسته که برگزیدگان خاندان رسالت از پلیدی و زشتی و بدی به دور باشند و آلوده به گناه و نافرمانی از دستورهای خدای متعال نگردند و با طهارت و قداست باشند؛ زیرا آیة تطهیر با واژة «إِنَّمَا» آغاز گردیده است و این انحصار و اختصاص معنایی از لفظِ «إِنَّمَا» نشانگر آن است که خدای متعال اراده فرموده تا «رِجس» را از افراد معیّن و خاصّی بردارد و آنان را پاک گرداند. پس این اراده و امتیاز، همة امّت را در بر نمی‌‌گیرد و اگر مراد از عبارت «یُرِیدُ الله»، ارادة تشریعی می‌بود، لازمه‌اش آن است که این اراده و امتیاز به فرد یا گروه خاصّی اختصاص پیدا نکند، بلکه باید همة مردم از آن برخوردار شوند.

2ـ8) تأکید بر طهارت؛ نشانة قداست و عصمت

در بیان آیة کریمة تطهیر، جملة «یطهّرکم» به همراه تأکید «تطهیراً» نشانگر تصریح و تأکید بر عبارت پیشین «لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» است و این تأکید گویای عظمت و شگفتی پاکی و عصمت است که از ناحیة آفریدگار هستی به «اهل بیت» نبوی(ص) اختصاص پیدا کرده است. این برداشت و دریافت از ظاهر معنا و محتوای واژگان آیة کریمه با ارادة تکوینی در بر داشتن «رِجس» و اثبات طهارت و عصمت خاندان رسالت(ع) سازگار است و اگر چنین ظهوری از بیان کلام وحی، ناصواب تلقّی و گفته شود، مراد ارادة تشریعی است، نه تکوینی، و نتیجة آن بی‌ثمر و بی‌فایده بودن تأکید یاد شده است و رتبة بلند و والای سخن خداوند متعال به دور از بی‌ثمرگی و لغوگویی است.

3ـ8) مفسّران و مصداق «اهل بیت»

عالمان و مفسّران امامیّه، بلکه عموم مفسّران به اتّفاق معتقدند که واژة «اهل بیت» یک معنا و مصداق ویژه در آیة کریمه تطهیر دارد و آن، برگزیدگان از خانوادة آخرین فرستادة الهی حضرت محمّد(ص) هستند و آنان همان کسانی هستند که در وقت نزول آیة شریفه، به دستور رسول بزرگوار اسلام(ص) در زیر عبای آن جناب جمع شدند. سمهودی در این باره گوید: «أَجمَعَ أَکثرُ أَهلِ التَّفسِیرِ أَنَّهَا نُزِلَت فِی عَلِیٍّ وَ فَاطَمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ(ع): بسیاری از مفسّران اتّفاق دارند بر اینکه آیة کریمه دربارة علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل گردیده است». وی در ادامه گوید: «وَ لَقَد أَجمَعَ أَصحَابُ الرَّسُولِ وَ التَّابِعُونَ وَ أَتبَاعِهِم وَ أَئِمَّةِ الحَدِیثِ وَ المُفَسِّرُونَ فِی تَوَاتُرِ صَارِمٍ لاَ قَبلَ لَهُ وَ لاَ تَمثِیلَ بَینَ مُتَوَاتِرِ الحَدِیثِ، أَجمَعُوا عَلَی نُزُولِ آیَةِ التَّطهِیرِ فِی أَهلِ بَیتِ النُّبُوَّةِ: بی هیچ تردیدی صحابة پیامبر گرامی، تابعین، تابعان تابعین و پیشوایانِ محدّثان و مفسّران اتّفاق دارند در خبر متواتری که نه پیش از آن چنین خبری بوده است و نه همانندی میان اخبار متواتر برای آن وجود دارد، اینان متّفق هستند بر اینکه آیة تطهیر دربارة اهل بیت نبوّت(ع) نازل شده است» (سمهودی، 1415ق.: 198).

در روایات امامیّه نیز مقصود از آیة تطهیر، امامان معصوم(ع) می‌باشند؛ از جمله محمّد بن علیّ حلبی از امام صادق(ع) دربارة آیة کریمة تطهیر پرسید که امام(ع) فرمودند: «مقصود، ائمّه(ع) و ولایت آنان است. کسی که در ولایت ائمّه(ع) درآید، گویا در خانة نبیّ اکرم(ص) وارد شده است» (کلینی، 1407ق.، ج 1: 423؛ ابن‌بابویه، 1385ق.، ج 1: 205 و طوسی، 1414ق.: 559). در روایت دیگری نیز، أبی جارود از امام باقر(ع) گزارش داده که حضرت دربارة این آیه فرمودند: «این آیه دربارة رسول خدا(ص) و علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل گردیده است...» (قمی، 1404ق.، ج 2: 193). فخر رازی در این باره گوید: «دیدگاه‌ها دربارة معنا و مصداق اهل بیت مختلف است و بهتر و مناسب‌تر آن است که گفته شود مقصود از اهل بیت، فرزندان، همسران و حسن و حسین(ع) از آنانند و نیز علی(ع) از اهل بیت است؛ زیرا با دختر پیامبر زندگی نموده است و همراه و در کنار آن جناب بوده است» (فخر رازی،1420ق.، ج 25: 168).

نتیجه اینکه بنا بر اتّفاق امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت، مصداق واقعی «اهل بیت» خاندان پاک پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) هستند و از آنجا که امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت سبب نزول آیة تطهیر را، اهل بیت پیامبر(ع) می‌‌دانند. بنابراین، می‌‌توان از این روایت بر عصمت اهل بیت(ع) استدلال کرد. علاوه بر اینکه در روایت، تصریح به واژه‌های «مُطَهَّرُون» و «مَعصُومُون» شده است.

نتیجه‌گیری

با توجّه به آنچه در باب عصمت امامان معصوم(ع) گفته شد، می‌‌توان نتیجه گرفت:

با توجّه به فرمودة صریح پیامبر(ص) در منابع معتبر اهل سنّت و امامیّه، علی(ع) وصیّ پیامبر(ص) است و جانشینان به حقّ پیامبر(ص)، امامان معصوم(ع) می‌باشند، فهم و علم پیامبر(ص) به اعتراف دانشمندان اهل سنّت و امامیّه در اختیار ائمّه(ع) نهادینه شده است و آنان وارثان و خزّان علم پیامبر(ص) هستند.

برخی از احادیث که در کفایةالأثر ذکر شده، با آیة مباهله و دو حدیث کساء و ثقلین که از احادیث متواتر می‌باشند، مطابقت دارد و در آنها، علی(ع) جان پیامبر(ص) معرّفی شده است و اهل بیت عِدل قرآن معرّفی شده‌اند، دلیل اعتقاد بر «عصمت امامان معصوم(ع)» می‌باشد.

3) مطابق احادیث ذکر شده، جنگ با اهل بیت(ع) جنگ با پیامبر(ص) و خداوند می‌باشد و از آنجا که در روایات امامیّه و اهل سنّت، تقسیم‌کنندة بهشت، علی(ع) می‌باشد و اطاعت از ائمّه(ع) مساوی اطاعت از پیامبر(ص) و خداوند می‌باشد و نیز محبّت به اهل بیت(ع) و مسالمت با آنها به صورت مطلق، محبّت و مسالمت با پیامبر(ص) معرّفی شده، جز دلیل بر «عصمت» امامان معصوم(ع) نمی‌باشد.

4) مطابق متن این احادیث و آیات قرآن، دوستی با اهل بیت(ع) دوستی با خداوند و پیامبر اسلام(ص) خوانده شده است و از آنجا که بنا بر گفتة پیامبر(ص)، دوستی اهل بیت(ع) اساس اسلام می‌باشد و اینکه لازمة این استواری، مصون بودن دارندة آن از لغزش و خطاها می‌باشد، دلیل بر معصوم بودن امامان(ع) می‌باشد.

5) مطابق این روایات و آیات، هدف خلقت، رسیدن به قرب خدا می‌باشد و این هدف بدون وجود امام معصوم(ع) تحقّق نمی‌‌یابد.

6) آنچه دلالت بر فضیلت عظیم و عصمت حضرت علی(ع) و سایر ائمّه(ع) دارد، احادیثی است که پیامبر(ص) خود و علی(ع) و سایر ائمّه(ع) را از یک نور می‌‌داند و یا آنها را ستارگان درخشان معرّفی می‌فرماید و این احادیث به احادیث «نور» معروف است که در منابع معتبر اهل سنّت و شیعه آمده است و نشان از موثّق بودن این احادیث دارد و موجودی که «نور» معرّفی شود، تاریکی، انحراف و گناه در او معنا ندارد و این همان عصمت مورد بحث ماست.

7) مطابق روایات متواتر اهل سنّت و شیعه، «حدیث منزلت» دربارة علی(ع) گفته شده است و از آنجا که هارون(ع) معصوم بود، علی(ع) نیز معصوم خواهد شد، چراکه شامل همة صفات هارون به غیر از پیامبری می‌باشد که این خود دلیل بر افضل بودن و عصمت آن حضرت و به تبع او، ائمّه(ع) دیگر است و از آنجا که در حدیث، امام معصوم بودن منحصر در صُلب امام حسین(ع) ذکر شده، در نتیجه باید متصدّی تبیین و تأویل قرآن و شریعت، فرد معصوم باشد و این افراد جز امامان معصوم(ع) نمی‌‌توانند باشند.

8) بنا بر اتّفاق امامیّه و اکثر مفسّران اهل سنّت، سبب نزول آیة تطهیر و مصداق واقعی «اهل بیت»، خاندان پاک پیامبر(ص)؛ یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) می‌باشند که این خود دلیلی بر عصمت «امامان معصوم(ع)» می‌باشد.

9) در برخی روایات فوق، اهل بیت(ع) به عنوان امنا و امان معرّفی شده‌اند و شخصی که خدا و پیامبر، امین بدانند و او را موجب امنیّت معرّفی کنند، معصوم خواهد بود.

10) در غالب این روایات، به واژه‌های «مطهّرون» و «معصومون» از زبان پیامبر(ص) یا کلام خدای متعال تنصیص شده است.

قرآن کریم.
ابن أبی‌الحدید، عبدالحمید. (1387ق.). شرح نهج‌البلاغه. بیروت: دار احیاء التّراث.
ابن‌بابویه (صدوق)، محمّد بن علی. (1395ق.). کمال‌الدّین و تمام‌النّعمة. قم: دارالکتاب الإسلامیّة.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1385ق.). علل الشّرائع. قم: المکتبة الإسلامیّة.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1400ق.). الأمالی. بیروت: انتشارات أعلمی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ . (1387ق.). عیون أخبارالرضا(ع). تهران: نشر جهان.
ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحکم. (1406ق.). منهاج السنّة النّبویّة. عربستان: جامعة الإمام محمّد بن سعود.
ابن‌جوزی، یوسف بن قزاوغلی. (1425ق.). تذکرة الخواص مِنَ الأُمَّةِ فی ذکر خصائص الأئِمَّةِ. بیروت: دارالعلوم.
ابن‌حجّاج النیشابوری، مسلم،. (بی‌تا). الصّحیح. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
ابن‌حنبل، عبدالله بن احمد. (1424ق.). فضائل الصّحابة. تهران: مجمع تقریب مذاهب اسلامی.
ابن‌شعبه حرّانی، حسن بن علی. (1404ق.). تحف العقول. قم: جامعة مدرّسین.
ابن شهرآشوب، محمّد بن علی. (1379ق.). مناقب آل أبی‌طالب. قم: مؤسّسة انتشارات علاّمه.
ابن‌طاووس، علیّ بن موسی. (1419ق.). فرحة‌الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی(ع). قم: آل‌شبیب موسوی.
ابن‌عساکر، علیّ بن حسن. (1417ق.). تاریخ مدینة دمشق. تحقیق: علی شیری. بیروت: دارالفکر.
ابن‌قولویه، جعفر بن محمّد. (1356). کامل الزّیارات. نجف: دار المرتضویّة.
ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمرو. (بی‌تا). البدایة و النّهایة. بیروت: مکتبة المعارف.
ابن‌ماجه، محمّد بن یزید. (1395ق.). السّنن. بیروت: دار احیاء التّراث.
بخاری، ابوعبدالله. (بی‌تا). الصّحیح. بیروت: دارالمعرفة.
ترمزی، محمّد بن عیسی. (بی‌تا). السّنن. القاهرة: دارالحدیث.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمّد. (1366). غررالحکم و درر الکلم. قم: دفتر تبلیغات.
حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله. (بی‌تا). مستدرک علی الصّحیحین. بیروت: دارالکتب الإسلامیّة.
حسینی طهرانی، محمّدحسین. (1416ق.). امام‌شناسی. تهران: حکمت.
حسینی مرعشی، نورالله. (بی‌تا). احقاق الحق. تهران: انتشارات اسلامیّه.
حرّ عاملی، محمّد بن حسن. (1425ق.). إثباةالهداة بالنّصوص و المعجزات. بیروت: أعلمی.
حلّی، حسن بن یوسف. (1378). کشف المراد. قم: انتشارات دارالفکر.
ــــــــــــــــــــــ . (1386). باب حادی عشر. قم: دارالعلم.
خزّاز رازی، علیّ بن محمّد. (1401ق.). کفایة الأثر فی النّص علی الأئمّة الإثنی عشر. قم: بیدار.
رضوانی، علی‌اصغر. (1389). امام‌شناسی و پاسخ به شبهات. قم: مسجد مقدّس جمکران.
زمخشری، محمود بن عمر. (1388). الکشّاف. تهران: خانه کتاب.
ــــــــــــــــــــــــــ . (1390). الفائق فی غریب الحدیث. مشهد: مرکز اسناد آستان قدس رضوی.
سمهودی، علیّ بن عبدالله. (1415ق.). جواهر العقدین. بیروت: دارالکتب العلمیّة.
سیوطی، جلال‌الدّین. (1421ق.). الدرّالمنثور. بیروت: دار احیاء التّراث.
شریعتی، محمّدباقر. (1389). امامت و رهبری در نگاه عقل و دین. قم: بوستان کتاب.
شهرستانی، عبدالکریم. (1976م.). الملل و النّحل. القاهرة: مطبعة مصطفی حلبی.
صفّار، محمّد بن حسن. (1404ق.). بصائر الدّرجات. قم: آیت‌الله مرعشی نجفی.
طبرانی، سلیمان بن احمد. (1404ق.). المعجم الکبیر. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
طبرسی، فضل بن حسن. (1418ق.). مشکاة ‌الأنوار فی غررالأخبار. قم: مهدی هوشمند.
طبری، محمّد بن جریر. (1412ق.). تاریخ الأمم و الملوک. بیروت: دارالکتب العلمیّة.
طوسی، محمّد بن حسن. (1414ق.). الأمالی. قم: مؤسّسة البعثة و دارالثّقافة.
ــــــــــــــــــــــــ . (1420ق.).  فهرست. قم: ستاره.
فخر رازی، فخرالدّین. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
قمی، علیّ بن ابراهیم. 01404ق.). تفسیر القمی. قم: دارالکتاب.
قندوزی حنفی، شیخ سلیمان. (1418ق.). ینابیع المودّة. بیروت: مؤسّسة العلمی.
کلینی، محمّد بن یعقوب. (1407ق.). الکافی. تهران: دار الکتاب الإسلامیّة.
متّقی الهندی، علیّ بن حسام‌الدّین. (1409ق.). کنزل العمّال. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.
مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
مفید، محمّد بن نعمان. (1413ق.). الأمالی. قم: کنگرة شیخ مفید.
مکارم شیرازی، ناصر. (1389). پیام امام. ج 9. چاپ هفتم. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
نجّاشی، احمد بن علی. (1365). الرّجال. قم: مؤسّسة النّشر الإسلامی.
نعمانی، محمّد بن ابراهیم. (1397ق.). الغیبة. تهران: مکتبة الصّدوق.
نهج‌البلاغه. (1385). ترجمة محمّد دشتی. تهران: آدینة سبز.
هیثمی، علیّ بن أبی بکر. (1967م.). مجمع الزّوائد. بیروت: دارالکتاب.