Document Type : علمی- ترویجی
Author
Abstract
One of very important issues in the field of understanding and knowledge in any school is those who explain their school for other people don't provide the field of their confusion for followers of school by the non-scientific interference. Now, this question is about Islam that wheather as the Holy Quran has given the explanation of religion to prophet (PBUH), he also has give explaining of religion to someone or Some people for after himself which to recourse to it is not illegal for Muslims and therefore, if irresponsible and illegal person pay attention to explaining of the religion, is not valid or he doesn't so. Also if he has determined some people to do this, who are they?! In short, who responsible of religion is after the Prophet (PBUH)? In response, Many Hadiths has remained of Prophet Muhammad (PBUH) for this purpose, especially Hadith of Thaqalayn which emphasizes on integral relationship of Ahl al-Bayt (AS) and progeny of the Quran, recourse of people to them and Guarantee about not misleading if people resort to Quran and Ahl al-Bayt (AS). This hadith has imported in Shia and Sunni sources with multiple interpretations, but because of the difference in meaning of Ahl al-Bayt between the Muslim scholars, in practice, mission of this hadith has remained unfinished. This article provides a comprehensive and reasoned theory in this case for readers by a comparative study of the sayings of scholars and Islamic narrators (Sunnis and Shia)about document and content (especially content) of Hadith of Thaqalayn. All Shia scholars and the vast majority of commentators, scholars and Sunni narrators believe that the order of the Ahl al-Bayt (AS) in the purification verse and hadith of Thaqalayn, People who are innocent like Quran, God has removed any impurities of them and they are always with the Quran. They are Ali (AS), Hazrat Zahra (AS) and Hasnain (AS) and the nation should refer and resort only to them, otherwise, they will be misled according to prophet.
Keywords
مقدّمه
از احادیث بسیار معروف، بلکه متواتر در میان فریقین، «حدیث ثقلین» است. اکثر محدّثان اهل تسنّن آن را صحیح و متواتر دانستهاند؛ مثلاً احمد بن حنبل از پیامبر خدا(ص) با اسناد به زید بن ارقم، صحابی معروف، چنین نقل کرده است که زید میگوید: پیامبر خدا(ص) در غدیر خُم، ایراد خطبه نمود و پس از حمد و ثنای الهی و پند و اندرز به حاضران، فرمود: «أَلاَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَنِی رَسُولُ رَبِّی عَزَّ وَجَلَّ، فَأُجِیبُ، وَإِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ، أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِیهِ الْهُدَى وَالنُّورُ، فَخُذُوا بِکِتَابِ اللهِ تَعَالَى، وَاسْتَمْسِکُوا بِهِ، فَحَثَّ عَلَى کِتَابِ اللهِ، وَرَغَّبَ فِیهِ. قَالَ: وَأَهْلُ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی: ای مردم! بدانید که همانا من در آستانة دیدار با پروردگارم هستم و این در حالی است که دو شیء گرانبها را در میان شما باقی میگذارم. نخستین آن کتاب خداست که مایة هدایت و نور است. پس بدان چنگ زنید و آن را دریابید. پس مردم را برای روی آوردن به قرآن تشویق نمود. سپس فرمود: و شیء گرانبهای دیگری که پس از خود به جا میگذارم، اهل بیت من است. من شما را به اهل بیتم توجّه میدهم. این جمله را سه بار تکرار فرمود» (ابنحنبل، 1404ق.، ج 4: 367 و371).
در اهمیّت این حدیث همین بس که علمای شیعه در بسیاری از کتابهای خود با استفاده از این حدیث به تحکیم عقاید خود پرداختهاند؛ مثلاً میر حامد حسین متوفّی 1306 قمری فصلی جامع در کتاب شریف عبقاتالأنوار (ج 1تا 3) به این حدیث و راههای نقل آن اختصاص داده است. وی در بحث امامت این حدیث را بر احادیث دیگر مقدّم داشته است. از نظر سابقة تاریخی علمای شیعه و اهل سنّت از صدر اسلام در باب این حدیث نوشتههایی را به یادگار گذاشتهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
1ـ علمای شیعه
کتاب حدیث ثقلین از قوامالدّین محمّد وشنوی قمی، سعادۀالدّارین فی شرح حدیث ثقلین از عبدالعزیز دهلوی، کتاب حدیث ثقلین (به زبان فارسی) از نجمالدّین عسکری و کتابهای متعدّد دیگر در این رابطه که ذکر بسیار کم آنها هم موجب اطالة کلام است. امّا از علمای اهل سنّت، نسائی در سُنَن و طبرانی در معجم کبیر، ترمذی در سُنَن در بحث مناقب، حاکم نیشابوری در المستدرک و دیگران این حدیث را آوردهاند.
در این مقاله تلاش شده است سند و محتوای این حدیث از دید فریقین در رابطه با ثقلین که دو یادگار گرانسنگ پیامبر خدا(ص) هستند، مطالعه شود و مدلّلترین دیدگاه مشخّص گردد تا این روش تطبیقی، زمینۀ نزدیکی دیدگاه فریقین را در مسائل مهمّ اسلام فراهم کند. قبل از همه برخی واژهها و اصطلاحات مربوط توضیح داده میشوند.
2ـ ثقلین
«ثَقَل» با فتحۀ ثاء و قاف به معنای هر چیز گرانسنگ و باارزش است (معلوف، 1381: واژۀ ثقل) و در مجمعالبحرین آمده است: «وَکُلُّ مَا لَهُ قَدر وَ وزن یَتَنَافَسُ فِیهِ فَهُوَ ثَقَلَ بِالتَّحرِیک: هر چیزی که دارای ارزش است [و] مورد رغبت همراه با رقابت قرار گیرد به آن ثِقل «با حرکت (فتحه)» گفته میشود» (الطّریحی، 1403ق.: واژة ثقل). بنابراین، منظور از ثقلین در این حدیث دو یادگار گرانبها و باارزش پیامبر خداست. ابنحجر در صواعق محرقه با توجّه به این نکته میگوید: «لِأَنَّ الثِّقلَ کُلٌّ نَفِیسٌ خَطِیرٌ مَصُونٌ وَهَذَانِ کَذَلِکَ إِذ کُلُّ مِنهُمَا مَعدَنُ العُلُومِ الدِّینَةِ وَالأَسرَارِ وَالحِکَمِ العِلِّیَّةِ وَالأَحکَامِ الشَّرعِیَّةِ: یعنی ثقل چیز باارزش وگرانبهای محفوظ است و این دو [قرآن و عترت] همین گونهاند، چون هر یک از آنها گنجینۀ علوم و اسرار و حکمتهای عالی و احکام شرعیّه هستند...» (ابنحجر الهیثمی، 1997م.: 438).
3ـ واژة اهل بیت
واژة «اهل» در لغت به «شایسته، سزاوار و مستوجب» معنا شده است. این واژه اگر به شیء یا شخصی اضافه شود، معنای دقیق آن به مناسبت مضافٌإلیه فهمیده میشود. راغب میگوید: «اهل فردی کسانی هستند که «مسکنی» آنها را جمع میکند و به طور مجازی، کاربرد «اهل بیت» شخصی در مورد کسانی است که با وی پیوند نسبی دارند» (راغب اصفهانی، بیتا: واژة اهل). بنابراین، میتوان گفت «اهل بیت» در لغت به افرادی که ساکن یک خانه هستند، یعنی زن و فرزند و به طور مجازی، به معنای خویشاوندان فرد به کار میرود. امّا آیا در باب پیامبر خدا(ص) چون بیت آن حضرت محلّ نزول وحی و بیت نبوّت نیز بوده، باز این کلمه به معنای گفته شده اصلاق میشود یا اصلاً چگونه است؟ ظاهراً کلمة «اهل بیت» دربارة ایشان دو کاربرد پیدا میکند؛ گاهی اهل بیت پیامبر گفته میشود و از بیت، محلّ سکونت و یا خویشاوندان آن حضرت اراده میشود. در این صورت، کلمة «اهل بیت» در مورد آن حضرت به همان معنایی است که دربارة دیگران به کار میرود؛ یعنی به معنای خانواده یا به معنای مطلق خویشاوندان آن حضرت میباشد. امّا آنگونه که پیداست، قرآن کریم در باب اهل نبوّت اصطلاح خاص دارد؛ مثلاً دربارة فرزند حضرت نوح(ع) میفرماید: P...إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ...O (هود/46). پس اهل بیت پیامبر به لحاظ ویژگی، محلّ نزول وحی و بیت نبوّت به معنای ساکنان خانه، خانواده یا مطلق خویشاوندان آن حضرت نمیتواند باشد، بلکه منظور افرادی است که از نظر عملی و صفات انسانی، شایستة بیت آن حضرت باشند. بنابراین، در نسبتِ «اهل بیت» به پیامبر(ص) باید حدّ و حدود آن از ناحیة شارع تعیین شود و شایستگی انتساب به بیت نبوّت از آن ناحیه مشخّص شود. بر این اساس، شخصی مثل سلمان فارسی در اهل بیت قرار میگیرد و رسول خدا(ص) در باب ایشان میفرماید: «سَلمَانٌ مِنَّا أَهلُ البَیتِ» (امین، 1403ق.، ج 7: 274) و افرادی مثل امّسلمه، زینب و عایشه از اهل بیت خارج میشوند. عایشه در جریان کساء که پیامبر(ص) با اشاره به افراد زیر عبا میفرمود: «الهی اینها اهل بیت منند» وقتی گفت: «یَا رَسُولَ اللّهِ أَنَا مِن أَهلِکَ؟ قَالَ: تَنَحّی فَإِنَّکَ إِلَی خَیرٍ» و شبیه این تعبیر پیامبر(ص) در باب زینب و امّسلمه نیز هست (ر.ک؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8 : 39، 42 و 43). بدین دلیل، نووی، شارح صحیح مسلم که از دانشمندان برجستة اهل تسنّن است، دربارة دو گروه روایت که یکی زنان پیامبر را اهل بیت معرّفی کرده است و دیگری آنان را از اهل بیت ندانسته، ضمن یادآوری تعارض این روایات، روایت دستة اوّل را به معنای لغوی گرفته و گفته است، زنان پیامبر از کسانی هستند که در خانة پیامبر(ص) ساکن بودند، نه اینکه از اهل بیت باشند (ر.ک؛ ابنحجّاج النّیشابوری، بیتا، ج 15: 180) نیز بدین دلیل است که وقتی از زید بن ارقم، یکی از راویان حدیث ثقلین، سؤال میشود که آیا زنان در اهل بیت اصطلاحی قرار میگیرند یا نه؟ وی جواب منفی میدهد (ر.ک؛ ابنحجر الهیتمی، 1997م.، ج 2: 425). از این رو، برخی از دانشمندان اهل تسنّن آیات و روایاتی را که واژة اهل بیت در آنها آمده است، نه تنها به رسول خدا(ص) و علی(ع) و فاطمة زهراء(س) و حسنین(ع) [اصحاب کساء] منحصر دانسته، بلکه اعلان کرده است که این مسئلة از امر الهی است،چنانکه أبوبکر حضرمی در رشقة الصّادی بعد از بیان اینکه جماهیر علماء و بزرگان ائمّه، با ادلّة متظافر، قائل بر تخصیص اهل بیت به اهل کسا هستند، میگوید: «... وَ مَا کَانَ تَخصِیصِهِم بِذَلِکَ مِنهُ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ إِلاَّ عَن أَمرٍ إِلَهِیَّ وَ وَحیٌ سَمَاوِیٌّ ...» (ابوبکر حضرمی، به نقل از؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 37). از این رو، به نظر میرسد آنان که روایت اهل بیت را به زنان پیامبر(ص) و یا به فامیل نسبی پیامبر(ص) شامل دانستهاند، بدون دقّت در معنای شرعی و اصطلاحی واژة اهل بیت، تنها به معنای لغوی توجّه کردهاند، در حالیکه احکام ذکر شده در آیة تطهیر و حدیث ثقلین (مثل تطهیر، عصمت و غیر آن) را هیچ دانشمند به کسی غیر از اصحاب کساء قائل نشده است. پس این واژه یک اصطلاح شرعی است و بدین دلیل، جزو اهل بیت بودن یا نبودن فردی باید از سوی شارع تعین شود. حاصل اینکه اگر قرار است فردی در اهل بیت به اصطلاح شرعی قرار گیرد، باید با تعیین شارع باشد.
از این رو، در لسان مبارک پیامبر خدا (ص) «اهل البیت» به معنای کاربرد شرعی در نمونة اعلای شایستگی انتساب به بیت نبوّت تنها بر افرادی خاص تطبیق شده است و به صورت اصطلاح درآمده است، به گونهای که هرگاه کلمة «اهل بیت» (و گاهی با افزودن کلمة «عترت») به کار میرود، همین افراد به ذهن متبادر میشوند؛ مانند «کِتَاب اللَّهِ وَ عِترَتِی اَهل بَیتِی» در حدیث ثقلین، «مَثَلُ اَهلُ بَیتِی کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ» در حدیث سفینه، «اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهلُ بَیتِی» در احادیث مباهله و کساء، «اَهُلُ بَیتِی أَمَانٌ لِاُمَّتِی ...» در حدیث نجوم و ... .
4ـ آراء در بابِ «اهل بیت» در آیة تطهیر
1ـ4) انحصار اهل بیت به زنان پیامبر
عدّۀ معدودی از مفسّرین، آن را خاصّ همسران پیامبر(ص) دانستهاند و آیات قبل و بعد را که دربارة ازدواج رسول خدا(ص) سخن میگویند، قرینة این معنا شمردهاند، ولی روشن است که این نظر به چند دلیل زیر قابل قبول نیست:
الف) ضمایر این قسمت آیه (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) برخلاف ضمایر قبل و بعد آیه، همه به صورت «جمع مذکّر» است و این نشان میدهد که اهل بیت غیر از آن افراد است.
ب) مستندهای این دیدگاه، ضمن اینکه با هم تناقض دارد [چون برخی از روایات، زنان را از اهل بیت ندانسته است، لذا از نووی، شارح صحیح مسلم، ذکر شد که وی بعد از یادآوری تناقض آنها، روایتی را که شمول آیۀتطهیر به زنان را بیان میکند، تأویل میکند. امّا سخن خود نووی چنین است: «فَهَاتَانِ الرِّوَایَتَانِ ظَاهِرُهُمَا التَّنَاقُضُ وَالْمَعْرُوفُ فِی مُعْظَمِ الرِّوَایَاتِ فِی غَیْرِ مُسْلِمٍ أَنَّهُ قَالَ نِسَاؤُهُ لَسْنَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ. فَتُتَأَوَّلُ الرِّوَایَةُ الْأُولَى عَلَى أَنَّ الْمُرَادَ أَنَّهُنَّ مِن أَهلِ بَیتِهِ الَّذِینَ یُسَاکِنُونَهُ وَیَعُولُهُمْ ... وَلَا یَدْخُلْنَ فِیمَنْ حُرِمَ الصَّدَقَةَ...» (ابنحجّاج النّیشابوری، بیتا، ج 15: 180).
ج) نه تنها خود همسران پیامبر(ص) چنین ادّعا نداشتند، بلکه رفتار برخی از همسران ( به دلیل آیات و روایات) شمول اهل بیت و آیۀ تطهیر و مقام عصمت به آنان را نفی میکند؛ مانند ماجرای شرکت عایشه در جنگ جمل که قیامی بود بر ضدّ امام برحق و سبب خونریزی فراوانی گردید. بیگمان این ماجرا قابل توجیه نیست و یا حتّی خود عایشه نیز بعد از این حادثه اظهار ندامت میکند (ر.ک؛ ثعلبی، ج 8: 43) و نیز عیبجویی «عایشه» از «خدیجه»، در حالیکه خدیجه از فداکارترین و بافضیلتترین زنان اسلام است و فداکاری و فضل وی در تاریخ اسلام مشهور است، این عیبجویی وی به قدری بر پیامبر(ص) ناگوار آمد که از شدّت غضب، مو بر تن مبارک او راست شد و فرمود: «به خدا سوگند که هرگز همسری بهتر از او نداشتم. او زمانی ایمان آورد که مردم کافر بودند و زمانی اموال خود را در اختیار من گذاشت که مردم همه از من بریده بودند!» (الموسوی، 1355 ق.: نامة 72). همچنین دستور توبه از سوی پروردگار متعال به برخی از همسران به دنبال آزار پیامبر خدا(ص)، واضح است که این اعمال همسران اجازه نمیدهد که کلمة اهل بیت بر آنان شامل شود (التّحریم/ 4).
2ـ4) شمول اهل بیت به زنان و فامیل پیامبر(ص)
شمار کمی از مفسّرین با نادیده گرفتن احادیث متواتر و با استناد به برخی روایات بر این باورند که کلمة اهل بیت در آیۀ کریمه شامل همة خاندان پیامبر، اعمّ از مردان، همسران و خاندان او میباشد! لیکن بسیاری از دلایل فوق و نصوص فراوانی که قرینة روشن، بلکه صریح بر تفسیر مفهوم آیه و اهل بیت است، شمول اهل بیت در آیه و حدیث ثقلین بر همة خاندان و زنان پیامبر(ص) را نفی میکند. به تعبیر روشن، علاوه بر پاسخهایی که به دیدگاه اوّل گفته شد، می گوییم «اهل بیت» و عترت منحصر در افرادی معیّن است و شامل زنان پیامبر یا آلعقیل، آلعبّاس، آلجعفر و یا حتّی همة آلعلی نمیشود، به دلایل زیر:
الف) آلعقیل، آلعبّاس، آلجعفر... و زنان پیامبر چنین ادّعایی نداشتهاند، در هیچ روایتی از اینان ـ غیر از یازده معصوم از فرزندان امام علی(ع) چنین ادّعایی به چشم نمیخورد. ممکن است آنان ادّعا کرده باشند که از اهل بیت پیامبر و منسوب به بیت رسول هستند، لیکن ادّعای همسنگ بودن با قرآن را نداشتهاند، چون آنان از تمام معارف قرآن آگاهی نداشتند، بلکه آنان تنها با تعلّم نزد دیگران چیزهایی در این زمینه آموخته بودند.
ب) اگر همة آنان همردیف قرآن بودند و تمسّک به سیره و سنّت آنان موجب نجات از گمراهی میشد، نباید آنان با یکدیگر اختلاف میداشتند، چون کسانی که همسنگ قرآن هستند، مانند خودِ قرآن از اختلاف و تشتّت مصون میباشند.
ج) واقعیّت موجود در زندگی منسوبین به بیت رسالت نیز حکایت از آن دارد که تنها حضرت علی(ع) و یازده امام پس از ایشان به همة معارف قرآن آگاه بودند. از این رو، در هیچ روایتی دیده نشده که آنان معنای آیهای را که از ایشان میپرسند، ندانند یا در مقام احتجاج با دیگران درمانده گردند یا کسی بتواند دلیل آنان را ابطال کند (در این زمینه، کافی است به کتاب الإحتجاج عَلَی أَهل اللِّجاج اثر احمد بن علیّ طبرسی، از علمای قرن ششم، بنگرید. مؤلّف این کتاب احتجاجهای معصومان را در این کتاب گرد آورده است). امام رضا(ع) دربارة اینکه چرا ائمّة طاهرین از پاسخ به پرسشها درمانده نمیشوند و در احتجاجها سرگردان نمیگردند، میفرماید: «إِنَّ العَبدَ إِذَا اختَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذَلِکَ وَأَودَعَ قَلبَهُ یَنَابِیعَ الحِکمَةِ وَأَلهَمَهُ العِلمَ إِلهَاماً فَلَم یَعیَ بَعدَهُ بِجَوَابٍ...» (کلینی، 1392ق.، ج 1: 384). آنان که در جستجوی حقیقت بودهاند، همواره در پیشگاه ائمّة معصوم به بلندای علوم آنان و ویژگی منحصر به فرد آنان در کشف حقایق قرآن معترف هستند؛ مانند قتاده از تابعین در مناظره با امام باقر (ع) (ر.ک؛ حرّ عاملی، 1409ق.، ج 27: 185).
د) گرچه بین دانشمندان در تعیین مصداق «اهل بیت» در حدیث ثقلین اختلاف است، امّا قدر متقن در همة اقوال آنان این است که اصحاب مباهله که پیامبرخدا(ص) دربارة آنان فرمود: «اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أِهلِی» و نیز اصحاب کساء که همین تعبیر را دربارة آنان به کار بردهاند، در این مصداق داخل میباشد و در این تردیدی نیست. از سویی، اصحاب کساء نیز اجماع دارند که اهل بیت در حدیث ثقلین، فرزندان معصوم از نسل امام حسین(ع) میباشند.
و) اهل بیت در آیه و حدیث ثقلین همانها هستند که در کلام رسول خدا(ص)به اوصاف ویژة دیگری همچون «کشتی نوح»، «امان امّت از اختلاف» و ... موصوف شدهاند. قطعاً این اوصاف برای هر کسی که صرفاً منسوب به بیت نبوّت باشد، نیست و تنها برای افرادی خاص که سرچشمة علم آنان از قرآن و سیره، سنّت ایشان منطبق بر کتاب خدا و همانند قرآن از مقام عصمت برخوردارند، قابل اثبات است وگرنه ممکن نیست هر مؤمنی که با پیامبر خدا(ص) رابطة قومی یا نسبی داشته باشد، از چنین مقام و موقعیّتی برخوردار شود، تعالیم وحی و سنّت و سیرة رسول خدا چنین چیزی ندارد.
3ـ4) انحصار اهل بیت بر اصحاب کساء
قریب به اتّفاق مفسّرین و دانشمندان اهل تسنّن و همة مفسرین و علمای شیعه با استناد به ادلّه و روایات بسیار زیادی که در منابع اهل سنّت و شیعه وارد شده، بر این باورند که آیة فوق و اهل بیت به اصحاب کساء (شامل علی(ع)، فاطمة زهراء(س) و حسنین(ع)) منحصر میباشد. برخی از ادلّه و روایات این دیدگاه را از نظر میگذرانیم.
الف) روایاتی که از خود همسران پیامبر(ص) نقل شده است:
از برخی از زنان پیامبر(ص) نقل شده است که هنگامی که پیامبر(ص) امیرالمؤمنین علی(ع)، فاطمۀ زهراء(س) وحسنین(ع) را زیر عبا قرار داد و فرمود: خدایا اینها اهل بیت من هستند» و به دنبال آن، آیة تطهیر نازل شد، از پیامبر(ص) سؤال کردیم که آیا ما زنان پیامبر جزء این آیه هستیم؟ فرمود: شما خوبید، امّا مشمول این آیه نیستید! از آن جمله، روایتی است که بسیاری مانند ثعلبی در تفسیر خود از امّسلمه نقل کرده است که وی میگوید: «پیامبر(ص) در خانة خود بود که فاطمه (ع) نزد آن حضرت آمد، پیامبر(ص) فرمود: همسر و دو فرزندانت حسن و حسین را صدا کن. آن بانوی بزرگ چنین کرد. سپس غذا خوردند. بعد پیامبر(ص) عبا بر آنان افکند و فرمود: «اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلُ بَیْتی وَ عِتْرَتی فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهیراً: الهی! اینها خاندان منهستند. هر پلیدی را از آنان دور کن و ایشان را از هر آلودگی پاک بدار». در اینجا آیة Pإِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ ...O نازل شد. امّسلمه میگوید: عرض کردم: یا رسولالله! آیا من هم با شما هستم؟ حضرت فرمود: «اِنَّکِ إِلَی خَیرٍ»؛ یعنی تو بر خیر و نیکی هستی [امّا در زمرة این گروه نیستی]» (ر.ک؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 42).
طبرسی در مجمعالبیان ذیل آیة مورد بحث و دیگران این حدیث را به طرق دیگر نیز از امّسلمه به همین مضمون نقل کردهاند (ر.ک؛ طبرسی، 1372، ج 8: 559 و حسکانی، 1411ق.، ج 2: 56 به بعد). همچنین نیز ثعلبی نقل میکند: «هنگامی که از عایشه دربارة جنگ جمل و دخالت او در آن جنگ ویرانگر سؤال شد. آن حضرت (با تأسّف) گفت: این تقدیر الهی بود! نیز هنگامی که دربارة علی(ع) از او سؤال کردند.در پاسخ فرمود: «تَسأَلِینِی عَن أَحَبِّ النَّاسِ کَانَ إِلَى رَسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَیهِ، وَزَوجٌ أَحَبُّ النَّاسِ کَانَ إِلَى رَسُولِ اللهِ، لَقَد رَأَیتُ عَلِیّاً وَفَاطَمَةَ وَحَسَناً وَحُسَینَا جَمَعَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ بِثَوبٍ عَلَیهِم ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهلُ بَیتِی وَحَامَّتِی فَأذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهِّرهُم تَطهِیراً: عایشه گوید: گفتم یا رسولاللَّه! أنَا مِن أهلِکَ؟ قَالَ تنحی فَإنَّکِ إِلَی خَیرٍ: یعنی از من دربارة کسی سؤال میکنی که محبوبترین مردم نزد پیامبر(ص) بود و از کسی میپرسی که همسر محبوبترین مردم نزد رسول خدا(ص) بود. من با چشم خود، علی، فاطمه، حسن و حسین را دیدم که پیامبر(ص) آنان را در زیر لباسی جمع کرده بود و فرمود: خداوندا ! اینها خاندان و حامیان من هستند. رجس را از آنها ببر و از آلودگیها پاکشان فرما. من عرض کردم: ای رسول خدا! آیا من هم از آنها هستم؟ فرمود: دور باش! تو بر خیر و نیکی هستی [امّا جزء این جمع نمیباشی] (همان/ 43). از زینب همسر پیامبر(ص) نیز حدیثی در این معنا آمده است.
ب) روایات فراوانی از صحابة متعدّد پیامبر(ص) دربارة حدیث کساء وارد شده که حاکی است که پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع)را فراخواند و یا آنان به خدمت حضرت آمدند. پیامبر(ص) عبایی را بر آنها افکند و فرمود: «خداوندا! اینها خاندان منند. رجس و آلودگی را از آنها دور فرما. در این هنگام، آیة Pإِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَO نازل گردید». در تفسیر ثعلبی، بخشی به نام «أَقوَالُ المُفَسِّرینَ وَالعُلَمَاءِ بِإِختِصَاصِهَا بِأَصحَابِ الکَسَاءِ: اقوال مفسّرین و دانشمندان در اختصاص آیۀ تطهیر به اصحاب کساء»، «پیامبر، علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع)» آمده که در آنجا آرای بسیاری از بزرگان و مفسّرین اهل تسنّن مبنی بر انحصار آیۀ تطهیر بر اصحاب کساء آورده شده است (ر.ک؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 36).
5ـ هدف از جمع کردن در زیر کساء
مطابق آنچه گفته شد، به وضوح میتوان گفت که هدف پیامبر(ص) از جمع کردن آن بزرگان در زیر کساء این بوده است که حضرت میخواسته آیة تطهیر را تنها به این اشخاص منحصرکرده است و بگوید آیة فوق، تنها دربارة این گروه است، مبادا کسی مخاطب را در این آیه به افراد دیگر بیت پیامبر(ص) و یا به همة کسانی که جزء خاندان پیامبر هستند، شامل بداند. شاهد مطلب اینکه رسول خدا(ص) بعد از نزول این آیه بر اساس روایات، به مدّت 6، 8 یا 9 ماه هنگام نماز صبح، مدام این آیه را کنار دَرِ خانه حضرت فاطمة زهراء(س) تلاوت مینمود و میفرمود: «الصَّلاَةَ یَا أَهلَ البَیتِ! Pإِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًاO روشن است که این کار حضرت برای نهادینه کردن نزول آیة تطهیر در شأن اصحاب کساء بود و در واقع، حضرت میخواست در آینده تردیدی برای کسی باقی نماند (ر.ک؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: پاورقی 37 و طحاوی، 1415ق.، ج 1: 231).
شاهد دیگر اینکه در بعضی از روایات آمده است که پیامبر(ص) سه بار این جمله را تکرار فرمود: «خداوندا! اهل بیت من اینها هستند» پلیدی را از آنها دور فرما». ابنعبّاس نیز این حدیث را از پیامبر(ص) نقل کرده است (ر.ک؛ سیوطی، 1404ق.، ج 5: 199).
لازم به یادآوری است که اوّلاً روایاتی که با صراحت گواهی میدهند این آیه تنها درباره اصحاب کساء نازل شده است (نُزِلَت فِی خَمسَةٍ: فِی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ(ع)) به قدری زیادند که بعضی از محقّقین آنها را متواتر میدانند (ر.ک؛ حسکانی، 1411ق.؛ ج 2: 20 به بعد). ثانیاً منابع و راویان احادیثی که دلالت بر انحصار آیه به پنج تن میکند، به قدری زیادند که موجب شده قریب به اتّفاق مفسّرین اهل تسنّن و قاطبۀ مفسّرین شیعه معتقد باشند که آیۀ تطهیر در باب پیامبر(ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است و جای تردید در آن باقی نمیماند (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ مرعشی تستری، 1409ق.، ج 9: 309 و ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 36 به بعد و حسکانی، 1411ق.، ج 2: 20 به بعد). صاحب تفسیر نمونه میگوید: «در شرح احقاق الحق بیش از هفتاد منبع از منابع معروف اهل سنّت گردآوری شده است و منابع شیعه در این زمینه از هزار هم میگذرد» (مکارم شیرازی و دیگران، 1374، ج 17: 302).
6ـ حدیث ثقلین از نظر سند
1) ابنحجر بن محمّد الهیتمی، از عالمان بزرگ اهل سنّت، دربارة سند حدیث مینویسد: «وَ لِهَذَا الحَدِیثِ طُرُقٌ کَثِیرَةٌ عَن بِضعِ وَعِشرِینَ صَحَابِیّاً: این حدیث با بیش از بیست و اَندی طریق از صحابه روایت شده است» (ابنحجر الهیتمی، 1997م.: 438). وی در ادامة سخن خود میگوید: «شمار زیادی از صحابه، حدیث فوق را از پیامبر(ص) روایت کرده که برخی آن را در حجّةالوداع در روز عرفه، از حضرت شنیده و روایت کردهاند. برخی دیگر آن را در زمان هجرت پیامبر(ص) که جمع زیادی نزد وی حضور داشتند، شنیده و گزارش کردهاند. گروه سوم آن را در غدیر خُم از پیامبر شنیده و روایت کردهاند. جمعی از صحابه نیز گویند که این حدیث را در روزهای پایانی زندگی رسول خدا(ص) از او به یاد دارند. گروهی نیز گفتهاند که پیامبر(ص) پس از انصراف از طائف، خطبهای ایراد فرمود و در آن، حدیث ثقلین را بیان نمود» (همان).
ابنحجر در علّت تنوّع محلّ ایراد حدیث میگوید: «اینکه روایت از پیامبر(ص) از نظر زمان و مکان متعدّد نقل شده، نشان از آن دارد که پیوند قرآن و عترت برای پیامبر(ص) به قدری مهم بوده است که در مکانها و زمانهای مختلف، هر فرصت پیش آمده را غنیمت میشمردند و آن را به صحابه اعلان مینموده است» (همان).
دانشمند نامی شیعه، سیّد مرتضی حسینی فیروزآبادی، در کتاب فضائلالخمسه این حدیث را از بزرگان زیادی از محدّثین اهل سنّت که با سندهای متعدّد نقل کردهاند، آورده است (ر.ک؛ فیروزآبادی، 1402ق.، ج 2: 52). وی در بخش دیگر همان کتاب و در بحث از سند حدیث ثقلین میفرماید: «اَمَّا السَّنَدُ فهُوَ قَوِیٌّ جِدّاً فَإِنَّهُ حَدِیثٌ صَحِیحٌ مُستَفِیضٌ بَل مُتَوَاتِرٌ قَد رَوَاهُ اَجِلاَّءُ الصَّحَابَةِ وَمَشَاهِیرِهِم عَن النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم... وَقَدسَمِعتُ کَلاَمَ المَنَاوِی فِی فِیضِ القَدِیرِ حَیثُ قَالَ: قَالَ السَّمهودی: وَفِی البَابِ مَایَزِیدُ عَلَی عِشرِینَ مِنَ الصَّحَابَةِ، بَل وَکَلاَمُ اِبنِحُجرٍ فِی صَوَاعِقِهِ حَیثُ قَالَ: وَلِهَذَا الحَدِیثِ طُرُقٍ کَثِیرَةٍ عَن بِضعِ وَعِشرِینَ صَحَابِیّاً...: سند این حدیث جدّا قوی است؛ زیرا این حدیث صحیح مستفیض، بلکه متواتر است و بزرگان و مشاهیر صحابه از پیامبر خدا(ص) آن را نقل کردهاند... کلام مناوی را در کتاب فیض القدیر شنیدهاید که میگوید: سمهودی گفته است: این حدیث را بیش از 20 صحابی [نقل کردهاند] و نیز سخن ابنحجر را در الصّواعق که میگوید: طریق اسناد این حدیث به بیش از 20 صحابی است» (همان: 61). مؤلّف الغدیر(ره) نیز میفرماید: «هَذَا الحَدِیثُ مِمَّا اتَّفَقَت الأَئِمَّةُ وَالحُفَّاظُ عَلَی صِحَّتِهِ: پیشوایان و حافظان حدیث بر درستی این روایت اجماع دارند» (امینی، 1368، ج 6: پاورقی 330). آیتاللّه بروجردی، بزرگ مرجع عالم تشیّع، در زمان حیات خود نیز دربارة سند حدیث ثقلین مینویسد: «این حدیث را افزون بر عالمان شیعه، سی و چهار تن از مردان و زنان صحابه و یاران پیامبر(ص) و بیش از صد و هشتاد تن از بزرگان، دانشمندان و محدّثان نامآشنای اهل تسنّن در سُنَن و جوامع حدیثی خود با سندهای درست و استوار نقل کردهاند» (معزّی ملایری، 1371، ج 1: 25).
7ـ متن حدیث ثقلین
مفهوم و مفادّ حدیث، همانند سند آن، دارای قوّت و روشنی ویژهای است که در تحلیل و تفسیر آن، هر کس در آن کمی اندیشه و تأمّل نموده، پیوند اهل بیت(ع) با قرآن برایش آشکارتر شده است. در این قسمت، برای رعایت اختصار، تنها سخن برخی از عالمان معروف فریقین را ذکر میکنیم:
1) أبو بکر نقّاش در تفسیر خود آورده است: «أکثر أهل تفسیر اتّفاق دارند که آیۀ تطهیر در باب علی(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسین(ع) نازل شده است» (به نقل از؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 37).
2) طحاوی در کتاب مشکلالآثار بعد از ذکر أحادیث کساء و ذکر اینکه آنچه از پیامبر(ص) آوردیم، دلالت میکند که امّسلمه از اهل بیت نیست گوید: «أَنَّ المُرَادَ بِمَا فِیهَا هُم رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةٌ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ دُونَ مَا سِوَاهِم» (طحاوی، 1415ق.، ج 2: 235 و 245). وی بعد از ذکر أحادیثی که حکایت میکنند پیامبر(ص) آیۀ تطهیر را صبحها در دربِ خانة فاطمه(س) تلاوت میفرمود، میگوید: «فِی هَذَا أَیضاً دَلِیلٌ عَلَی أَنَّ هَذِهِ فِیهِم» (همان: 248).
3) أبو بکر حضرمی در رشفة صادی گوید: «وَالَّذِی قَالَ بِهِ الجَماهِیرُ مِنَ العُلَمَاءِ، وَ قطعَ بِهِ أَکَابِرُ الأَئِمَّةِ، وَقَامَت بِهِ البَرَاهِینَ وَتظَافَرَت بِهِ الأَدِلَّةَ أَنَّ أَهلَ البَیتِ المُرَادَینَ فِی الآیَةِ هُم سَیِّدُنَا عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَابنَاهُمَا ... وَ مَا کَانَ تَخصِیصِهِم بِذَلِکَ مِنهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّم إِلاَّ عَن أَمرٍ إِلَهِیّ وِ وَحیٍ سَمَاوِیّ ... وَالأَحَادِیثُ فِی هَذَا البَابِ کَثِیرَةٌ، وَ بِمَا أَورَدتهُ مِنهَا یَعلَمُ قِطعاً أَنَّ المُرَادَ بِأَهلِ البَیتِ فِی الآیَةِ هُم عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةٌ وَ ابنَاهُمَا رِضوَانُ اللّهِ عَلَیهِم...: یعنی و آنچه جمهور علما گفتهاند و بزرگان رهبران بر آن قطع نمودهاند و برهانها بر آن قائم شدهاند و دلایل بر آن زیاد است، این است که منظور از اهل بیت در آیۀ تطهیر آقای ما علی و فاطمه و دو فرزند آنان است... و اختصاص آنها به این امر از سوی پیامبر(ص) نبود، جز از دستور خدا و وحی آسمانی... و احادیث در این باب زیاد است و بدین وسیله قطعاً دانسته میشود که مراد از اهل بیت در آیة تطهیر علی و فاطمه و دو فرزندشان(رض) است...» (به نقل از؛ ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 38).
4) ابنحجر در مورد آیۀ تطهیرگوید: «أکثرُ المُفَسِّرِینَ عَلَی أَنَّهَا نُزِلَت فِی عَلِیٍّ وَفَاطِمَةٍ وَالحَسَنِ وَ الحُسَینِ: اکثر مفسّرین بر این عقیدهاند که این آیه در حقّ علی، فاطمه، حسن و حسین نازل شده است». در جای دیگر، وی پس از تصحیح صلاة برآل نبی گوید: «... عُطِفَ الأَزوَاجُ وَالذُرِّیَّةُ عَلَی الآلِ فِی کَثِیرٍ مِنَ الرَّوَایَاتِ یَقتَضِی أَنَّهُمَا لَیسَا مِنَ الآلِ: عطف کلمة ازواج و ذرّیّه بر آل در بسیاری از روایات مقتضی است که ازواج و ذریّه از آل نیستند» (ر.ک؛ ابنحجر، 1997 م.، ج 2: 430).
5) حمزاوی به نقل ثعلبی بعد از استدلال بر عدم شمول اهل بیت در آیة مذکور بر غیر اصحاب کساء و ذکر احادیث کساء میگوید: «وَ یَحتَمِلُ أَنَّ التَّخصِیصَ بِالکَسَاءِ لِهَؤُلاَءِ الأَربَعِ لأَمرِ إِلَهِیٍّ یَدُلُّ لَهُ حَدِیثُ أُمِّسَلمَة، قَالَت: فَرَفَعَتُ الکَسَاءَ لأَدخُلُ مَعَهُم، فَجَذَبَهُ مِن یَدَیِّ: واحتمال دارد که تخصیص کساء براین چهار نفر [علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع)] به دستور الهی بوده است و حدیث امّسلمه که گوید کساء را بلند کردم تا با آنان وارد شوم. پس رسول خدا(ص)از دست من کشید [و نگذاشت وارد شوم]». این حدیث دلالت بر این مطلب میکند» (ثعلبی، 1422ق.، ج 8: 38).
6) حاکم نیشابوری بعد از ذکر حدیث کساء و صلوات بر آل پیامبر(ص) و نیز تأکید بر اینکه این مطلب در باب علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع) است، میگوید : «إِنَّمَا خَرَّجتُهُ لِیُعلَمَ المُستَفِیدُ أَنَّ أَهلَ البَیتِ وَالآلَ جَمِیعاً هُم(ع): این حدیث را تنها برای آن آوردم که استفاده کنند و (جویندگان علم) بدانند که اهل بیت و آل، همه این افراد است» (حاکم نیشابوری، ج 3: 160ـ158).
7) آلوسی برخلاف علاقة خود، به ناچار به خاطر کثرت و صراحت ادلّه از باب حفظ و اعتبار خود و شاید از نظر امانتداری در نویسندگی میگوید: «وَ أَنتَ تَعلَمُ أَنَّ ظَاهِرَ مَا صَحَّ مِن قَولِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ: إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ خَلِیفَتَینِ، وَ فِی رِوَایَةٍ ثَقَلَینِ کِتَابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدُودٌ مَا بَینَ السَّمَاءِ وَالأَرضِ وَ عِترَتِی أَهلُ بَیتِی وَإِنَّهُمَا لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوضِ. یَقتَضِی أَنَّ النِّسَاءَ المُطَهَّرَاتِ غَیرَ دَاخِلاَتِ فِی أَهلِ البَیتِ الَّذِینَ هُم أَحَدُ الثَّقَلَینِ» (آلوسی، 1415ق.، ج 11: 197). نیز در جای دیگر میگوید: «وَأَخبَارُ إِدخَالِهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّمَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَابنَیهُمَا رَضِیَ اللّهُ تَعَالَی عَنهُم تَحتَ الکَسَاءِ، وَقَولُهُ عَلَیهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ: اللَّهُمَّ هَؤُلاَءِ أَهلُ بَیتِی وَ دُعَائِهِ لَهُم وَ عَدَمُ إِدخَالِ أُمِّسَلمَةِ، أَکثَرُ مِن أَن تُحصَی، وَ هِیَ مُخَصَّصَةٌ لِعُمُومِ أَهلِ البَیتِ بِأَیَّ مَعنِی کَانَ البَیتُ. فَالمُرَادُ بِهِم مِن شَملِهِم الکَسَاءِ وَ لاَیُدخِلُ فِیهِم أَزوَاجُهُ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم» (همان: 195).
8) شهرستانی، متکلّم و مفسّر اهل سنّت، در جلد اوّل (و مقدّمة)تفسیر خود، پس از اظهار خرسندی بسیار از اینکه توفیق مطالعه و نگریستن در سخنان بیمانند اهل بیت(ع) نصیب او شده است و از این نظر، بر برخی از اسرار نهفته در قرآن دست یافته، در پیوند عترت با قرآن مینویسد: «وَ خُصَّ الکِتَابُ بِحَملَةِ مِن عِترَتِهِ الطَّاهِرَةِ ... وَ هُم وَرِثَتُهُ وَ هُم أَحَدُ الثَّقَلَیِنِ ... وَ لَقَد کَانَتِ الصَّحَابَةِ مُتَّفِقِینَ عَلَی أَنَّ عِلمَ القُرآنِ مَخصُوصٌ بِأَهلِ البَیتِ عَلَیِهُم السَّلاَم...: [پیامبر(ص)] قرآن را به حاملانی از عترت پاکیزة خود ... اختصاص داد. پس قرآن، میراث پیامبر(ص) و عترت او وارثان وی هستند و آنان یکی از دو «ثِقل» هستند... و یاران پیامبر(ص)... جملگی بر این نکته اجماع داشتند که دانش قرآن ویژة اهل بیت(ع) است...» (شهرستانی، 1376، ج 1: 84).
از آنجا که تصریح علمای تسنّن بر تخصیص آیۀ تطهیر به اصحاب کساء، یعنی علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین(ع) از حدّ احصاء و نقل عبارت آنان از حوصلة این نوشته خارج است، نویسنده تنها به ذکر نام برخی از آنان اکتفا میکند.
1) حسن بن علیّ بن جابر الهبل (شاعر) در دیوان خود. 2) حافظ بدخشانی. 3) توفیق أبوعلم. 4) شوکانی در بخش إِرشاد الفحول فی الردّ علی مَن قال أنّها مختصّة بالنّساء در فتحالقدیر. 5) أحمد بن محمّد الشّامی در جنایةالأکوع. 6) شیخ شبلنجی در نورالأبصار. 7) شیخ سندی در دراسات اللّبیب فی الأسوة الحسنة بالحبیب. 8) زمخشری در کشّاف. 9) قرطبی در تفسیر خود. 10) طبری در تفسیر خود. 11) سیوطی در تفسیر دُرّ المنثور. 12) ابنحجر عسقلانی در الإصابة. 13) ذهبی در تلخیص. 14) امام أحمد حنبل در جزء سوم مسند. 15) عقّاد در کتاب فاطمة الزّهراء. وی عدّۀ قابل توجّهی از بزرگان حدیث را در این مورد نام برده است که با توجّه به حجم مقاله نمیتوان بیش از این موارد نام برد (ر.ک؛ برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ ثعلبی، 1422 ق.، ج 9: 309 و معزّی ملایری، 1371: 25 به بعد). افزون بر دیدگاه دانشمندان اهلّ سنّت در باب حدیث ثقلین و با توجّه به باور قاطبۀ شیعه مبنی بر اینکه حدیث مذکور دربارة اصحاب کساء [علی(ع)، حضرت زهراء(س) و حسنین(ع)] است، در این باره، نیازی به بحث احساس نمیشود، ولی با این همه و به عنوان نمونه، برداشت دو عالم معروف شیعی از حدیث ثقلین در ادامه یاد میشود که در واقع، بازگوکنندۀ نظر همة شیعیان است.
8ـ سیّد امین عاملی
این عالم جلیل قدر شیعه، پس از نقل طرق فراوان حدیث ثقلین از منابع مستند اهل سنّت، در تبیین مفادّ عبارات مختلف آن، به نکات ارزنده و دقیقی اشاره نموده است که به اختصار بیان میشود. در باور ایشان، نه تنها نقلهای متعدّد حدیث ثقلین از نظرهای گوناگون، همتایی اهل بیت(ع) با قرآن را مورد اشاره قرار داده، بلکه با بررسی وجوه همتایی بین قرآن و اهل بیت(ع)، همسنگ بودن اهل بیت(ع) با قرآن به خوبی آشکار میشود.
1ـ8) عصمت اهل بیت و قرآن
به نظر ایشان، از آنجا که پیامبر(ص) اهل بیت(ع) را در حدیث ثقلین با قرآن برابر قرار داده است و چون قرآن خود معصوم و خللناپذیر است، پس این نکته آشکار میشود که اهل بیت(ع) نیز چنین هستند، عبارت ایشان چنین است: «دَلَّت هَذِه الأَحَادِیثُ عَلَی عِصمَةِ أَهلِ البَیِت صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم مِنَ الذَّنُوبِ وَ الخَطَأ لِمُسَاوَاتِهِ فِیهَا بِالقُرآنِ الثَّابِتِ عِصمَتِهِ: این روایات بر پاکدامنی اهل بیت(ع) از گناه و لغزش دلالت دارد؛ زیرا در این روایات، آنان با قرآن برابر هستند و از آنجا که عصمت قرآن امری ثابت است. پس عصمت اهل بیت(ع) نیز چنین است» (امین عاملی، 1403ق.، ج 1: 370).
2ـ8) اهل بیت(ع) به سان قرآن، یادگاران گرانبهای پیامبر(ص) در میان مردم هستند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَینِ...».
3ـ8) حجیّت و اعتبار گفتار و رفتار اهل بیت(ع)
فرمان پیامبر(ص) بر چنگ زدن به دامان اهل بیت(ع) با دستور وی بر تمسّک به قرآن برابر است و چنانچه صدور لغزش و خطا از آن دو روا میبود، دیگر جایی برای امر وی به این تمسّک نبود. از این رو، صدور چنین امری از پیامبر(ص) نشان از حجیّت و اعتبار گفتار و رفتار اهل بیت(ع) دارد، آنگونه که قرآن نیز چنین است: «فَخذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَاستَمسِکُوا بِهِ ... وَأَهلِ بَیتِی: کتاب خدا و اهل بیت مرا داشته باشید و بر قرآن ...و اهل بیتم چنگ زنید».
4ـ8) تضمین گمراه نشدن در صورت پیروی اهل بیت
تا زمانی که به قرآن و اهل بیت من چنگ زنید [آن دو را پیشوا قرار داده، به فرمان آن دو عمل نمایید]، هرگز [تا ابد] گمراه نخواهید شد، چنانکه فرمود: «مَا اِن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا اَبداً».
5ـ8) اهل بیت(ع) واسطة فیض الهی در زمین و پیوند دهندة زمین و آسمان هستند
اهل بیت(ع) مانند قرآن، پیونددهندة زمین با آسمان هستند و رابط بین خدا و آفریدهشدگان، چنان که فرمود: «کِتَابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الأَرضِ وَعِترَتِی أَهلِ بَیتِی».
6ـ8) جداناپذیری اهل بیت و قرآن تا قیامت
اهل بیت(ع) و قرآن تا قیامت در کنار یکدیگرند و از هم جدا نخواهند شد: «اِنَّهُمَا لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیّ الحَوضِ».
7ـ8) پیشی گرفتن از اهل بیت و عقب ماندن از آنان(ع) مجاز نیست
آنگونه که پیشی گرفتن بر قرآن یا عقب ماندن از آن مایة گمراهی و هلاکت است، دربارة اهل بیت(ع) نیز چنین است: «فَلاَ تُقَدِّمُوهُمَافَتَهلَکُوا، وَلاَ تُقَصِّرُوا عَنهُمَافَتَهلَکُوا».
8ـ8) پیروی اهل بیت(ع)مایۀ هدایت است
پیروی از اهل بیت(ع) مانند پیروی از قرآن، مایة نور و هدایت است: «أَوَّلُهُمَا کِتُابُ اللّهِ، فِیهِ الهُدَی وَ النُّورُ».
9ـ آیتاللّه بروجردی(ره) و تحلیل جامع از حدیث ثقلین
افزون بر سیّد عاملی، آیتاللّه بروجردی(ره)، این فقیه بزرگ شیعه، نیز در پژوهشی عمیق و گستردة پیرامون حدیث ثقلین، ضمن بحث و بیان وجوب تمسّک همة مسلمین به کتابالله و عترت طاهرة معصومین(ع) بعد از پیامبر(ص) و جایز نبودن مراجعه به دیگران، این مسئله را با آوردن نظر تعداد زیادی از بزرگان اهل تسنّن (با نام و نشان، کتاب و بیان خود در باب سند و محتوای حدیث ثقلین) تکمیل کرده است که بهحق زحمت بسیاری متحمّل شدهاند. سپس وی زوایای گوناگون جایگاه عترت و پیوند آنان با قرآن را به گونهای مستدلّ و با استناد به گفتههای شمار زیادی از عالمان اهل تسنّن بررسی نموده است که گزارش چکیدهای از آن به اختصار ذکر میگردد (ر.ک؛ معزّی ملایری، 1371، ج 1: 25 به بعد). ایشان نخست با بیان اینکه پیامبر(ص) تمام معارف الهی و همة آنچه را که مورد نیاز مردم است [در امر هدایت و دینداری]، به ذریّة گرانقدرش سپرده است. لذا آنان را همتایان قرآن خوانده است و با تعابیر گوناگون و در مکانهای متعدّد، امّت خود را به پیروی از آنان و بهرهگیری از دانش بیپایانشان فراخوانده است، آنگاه در تأیید این سخن به پارهای از روایات که نخستین آن، حدیث ثقلین است، استناد نموده است و قبل از هر چیز، شماری از نسخههای متعدّد آن را از منابع گوناگون اهل تسنّن بازگو میکند و آنگاه به شرح و توضیح بخشهای مختلف حدیث از نسخههای متعدّد آن میپردازد که گزیدة آن چنین است:
1ـ9) نکاتی که از عبارت «مَا إِن تَمَسَّکتُم بِهِمَا لَن تَضِلُّوا أَبَداً» میتوان برداشت کرد، هفت نکته است (ر.ک؛ معزّی ملایری، 1371، ج 1: 106 به بعد):
1ـ از این حدیث پیداست که امّت اسلام پس از پیامبر(ص) به فتنهها گرفتار خواهد شد و نیازمندی آنان به یک وسیلۀ نجاتبخش را آشکار میسازد. این نکته از مفهوم عبارت فوق روشن است که میفرماید در صورت چنگ نزدن به قرآن و عترت، زمینة گمراهی فراهم است.
2ـ ظاهر حدیث نشان میدهد که مسلمانان طبق وعدة پیامبر(ص) تا آن زمان که به این دو ثِقل در کنار هم چنگ زنند، از گمراهی و لغزش به دور خواهند بود.
3ـ پیامبر(ص) هشدار دادند که در صورت رویگردانی از قرآن و عترت یا یکی از آن دو، مسلمانان از گمراهی و لغزش رهایی نخواهند یافت، چه اینکه لازمة نکته پیشین چنین است.
4ـ قرآن و عترت پابهپای امّت ماندگارند.
5ـ از این حدیث، مصونیّت قرآن از تحریف و عصمت و پاکی اهل بیت(ع) از[تمام پلیدیها از جمله] دروغ، سهو و خطا کاملاً پیدا است؛ زیرا بر پیروی از عترت تأکید شده است و آنان همتایان قرآن خوانده شدهاند که مقتضای چنین دستور پیامبر(ص) به پیروی از کسی یا چیزی، عصمت و پاکی آن است.
6ـ میان عترت و قرآن در نشان دادن راههای هدایت اختلاف نمیباشد؛ زیرا اگر تمسّک به این دو به گمراهی میانجامید، هرگز پیامبر خدا(ص) به تمسّک بدان دو در کنار هم دستور نمیداد.
7ـ جامعیّت آن دو در کنار هم، به گونهایکه میتوان از رهگذر آن دو به هر حکم مورد نیاز در حوزة دین (اعتقادات، احکام و فروع عملی و ...) دست یافت [چون اگر این دو در نشان دادن راه سعادت جامع نبودند و نیاز به تکمیلکننده دیگر میبود، پیامبر خدا(ص) حتماً بیان میفرمود].
2ـ9) نکاتی که از عبارت «اِنَّهُمَا لَن یَفتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الحَوضَ» برداشت میشود، چهار نکتة زیر است:
1ـ ماندگاری قرآن و عترت(ع) کنار هم در طول روزگار. بنابراین، تمسّک به آن دو در هر عصری نجاتبخش خواهد بود. عدّهای از عالمان اهل تسنّن هم این نکته را یادآور شدهاند؛ از جمله شهاب دولتآبادی در هدایةالسّعداء پس از ذکر حدیث مینویسد: «ثُبِتَ بِهَذَا الحَدِیثِ بَقَاءُ العِترَةِ إِلَی قِیَامِ القِیَامَةِ فَلاَ بُدَّ أَن یَکُونَ مِنهُم مَن یَهدِی إِلَی الحَقِّ حَتَّی لاَ یُضِلُّ المُتَمَسِّکُ بِهِ». همچنین امام زرقانی مالکی در شرح المواهب از علاّمه سمهودی نقل میکند: «از این حدیث فهمیده میشود که تا قیام قیامت کسی از عترت وجود دارد که شایستگی تمسّک به او باشد و ترغیب مذکور در این حدیث بر او دلالت میکند، همچنانکه کتاب (قرآن) چنین است. از این رو، اینان (عترت) امانِ زمینیان هستند و چون بروند، زمینیان نیز میروند» (به نقل از؛ امینی، 1368، ج 2: 118).
2ـ تأکید بر بایستگی پیروی از عترت و لزوم تکریم و بزرگداشت آنان به دلیل جداییناپذیری عترت از قرآن و پیوند وجودی، علمی، عملی، قولی، شرافتی و فضلیتی که در دنیا و آخرت میان آن دو برقرار است و این از آنجا آشکار میشود که با آنکه همة خبرهای پیامبر(ص) از سوی خداوند است، ولی در این باره تصریح فرموده است: «أخبَرَنِی اللَّطِیفُ الخَبِیر» و این خود نشان از تأکید بیشتر بر امر پیروی از عترت دارد.
3ـ پیامبر(ص) از مخالفت با قرآن و عترت به امّت هشدار داد، چون در حدیث ثقلین آمده است که آن دو، با هم در محلّ حوض کوثر با حضرت دیدار خواهند نمود و آنگاه ایشان از چگونگی رفتار امّت پس از خود با آنان خواهد پرسید.
4ـ در نکتة دیگر میفرماید: «این سؤال برای من روشن نیست که ورود قرآن و عترت(ع) بر پیامبر(ص) در محلّ حوض و پرسش پیامبر(ص) از آن دو دربارة چگونگی رفتار امّت با آنان، آیا بدین معنی است که نخستین دیدار آنان با پیامبر در قیامت صورت میگیرد و پیش از آن، در جای دیگری با وی دیدار ندارند؟ یا به این معنی است که در قیامت تا آن هنگام که از چگونگی رفتار انسان با قرآن و پیامبر پرسیده نشود و پیروی فرد از آنان مورد تأیید قرار نگیرد، فیض بزرگ نوشیدن آب از دستان مبارک پیامبر(ص) و ورود به بهشت، نصیب هیچ کس نخواهد شد؟ (ر.ک؛ معزّی ملایری، 1371، ج 1: 119 به بعد).
3ـ9) هفت نکته نیز از جملة «لاَ تُعَلِّمُوهُم فَإِنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم» استفاده نموده است که عبارتند از:
1ـ وجوب تعلّم و یادگیری از عترت، چون مصون از گمراهی هستند.
2ـ گستردگی احاطه و تسلّط عترت(ع) بر احکام الهی؛ زیرا در غیر این صورت، دستور أکید پیامبر(ص) به یادگیری از آنان، توجیه درستی نخواهد داشت.
3ـ آگاه نبودن افراد غیر عترت از همة تکالیف شرعی که این خود سبب میشود تا در پرسش و یادگیری از غیر اهل بیت، نگرانی و بیم گمراهی برود.
4ـ تسلّط نداشتن غیر عترت در [تفسیر،] فهم احکام و بیرون کشیدن آن از قرآن؛ زیرا اگر آنان نیز توان آن را میداشتند، وجهی برای لزوم ارجاع به اهل بیت(ع) و یادگیری از آنان دیده نمیشود.
5ـ ردّ صلاحیّت غیر اهل بیت(ع) در امر تعلیم و آموزش دین و حقایق آن.
6ـ تحریم ارجاع [مسلمین] به غیر اهل بیت(ع) در فراگیری دین، دو نکتة أخیر به روشنی از جملة «وَ لاَ تُعَلِّمُوهُم» و «فَإِنَّهُم أَعلَمُ مِنکُم» به دست میآید.
7ـ تصریح بر اعلم بودن عترت(ع) از امّت، در همة علوم و معارف دینی و غیردینی، این نکته از حذف متعلّق «أَعلَمُ مِنکُم» روشن است.
حاصل سخن آنکه با ملاحظه چندگفتار یاد شده از عالمان بزرگ جهان اسلام، ابعاد گوناگون پیوند ژرف عترت(ع) با قرآن آشکارتر میگردد و حجّیّت گفتار آنان در بیان دین و تساوی گفتههای تفسیری آنان با بیانهای پیامبر(ص) ثابت میشود. پایان این بخش را با سخنی از علی(ع) زینت میبخشیم که میفرماید: «إِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی طَهَّرَنَا وَ عَصِمَنَا وَ جَعَلنَا شُهَدَاءَ عَلَی خَلقِهِ وَ حُجَّتِهِ فِی أَرضِهِ وَ جَعَلنَا مَعَ القُرآنِ وَ جَعَلَ القُرآنَ مَعَنَا لاَنُفَارِقُهُ وَ لاَ یُفَارِقُنَا: خداوند متعال، ما (اهل بیت) را پاکیزه و معصوم داشت و گواهان بر آفرینش خود و نیز حجّت خویش بر زمین قرار داد. ما را همراه قرآن و قرآن را همراه ما قرار داد و هیچ یک از دیگری جدا نخواهیم شد» (کلینی، 1392ق.، ج 1: 361).
نتیجهگیری
با بررسی اقوال دانشمندان فریقین در باب سند و محتوای حدیث متواتر ثقلین به این نتیجه رسیدیم که همة علمای شیعی و اکثریّت قریب به اتّفاق دانشمندان، مفسّرین و محدّثین اهل تسنّن بر این باورند که اهل بیت در آیۀ تطهیر و حدیث ثقلین منحصر بر علی(ع)، فاطمه (س) و حسنین(ع) است و آیه و حدیث به افراد غیر از آنان شامل نمیشوند و برخی از علمای اهل تسنّن اضافه نمودهاند که این تخصیص و انحصار در این افراد به امر الهی بوده است. بنابراین، امّت اسلامی در صورتی از گمراهی دور خواهند بود که از قرآن و اهل بیت(ع) توأمان پیروی نمایند.