Document Type : علمی- ترویجی
Authors
Abstract
In this paper, the narrations regarding Repentance and Forgiveness, which exist in reliable Hadith references such as Al-Kafi, Amali, etc., have undergone an evidence-based textual review, and it has been identified that the greatest doubts regarding the fallibility of Imams (pbut) are the narrations in which the Imams have admitted their sin and have asked for God’s forgiveness. As a result of evidential and textual reviews, it has been identified that most of these narrations are weak in terms of being constructed on documentary evidence, and, regarding their texts: 1) The subject of these hadiths is mostly about paying attention to God which draws others’ attention to this action; 2) the terms such as sin, repentance and forgiveness, used as evidence of fallibility, do not necessarily indicate fallibility and have different uses; 3) forgiveness of Imams (pbut) is a type of repulsive forgiveness which prevents the manifestation of sins; 4) repentance and forgiveness, in Quran’s view, is one of the greatest prayers, examples of which can be mentioned by referring to these points. All believers are called to forgiveness, and God loves those who repent.
Keywords
طرح مسأله
از شبهاتی که پیرامون عصمت ائمّة اطهار (ع) (اهل بیت پیامبر (ص)) مطرح میشود، این است که اگر امامان (ع) معصوم از گناه هستند، پس استغفار و توبة آنها به چه معناست؟! آیا بدون انجام گناه، استغفار و توبه مفهومی دارد؟! از آنجا که بخشی از روایاتی که بر عدم عصمت امامان معصوم (ع) دلالت دارد، مربوط به «استغفار و توبة» آن حضرات (ع) میباشد، دلیل آنان بر عدم عصمت امامان (ع) میباشد که ذیلاً به مجموعهای از مهمترین این روایات اشاره میشود که دلالت بر عدم عصمت معصومین (ع) میکند و به تبیین و بررسی آنها پرداخته خواهد شد.
در خصوص عصمت امامان(ع) مطالب زیادی در کتابهای کلامی، تفسیری و حدیثی مطرح شده است و علاوه بر آن مقالاتی نیز در خصوص تعارض ادّعای عصمت با توبه نوشته شده که از آن جمله است موارد زیر:
مفسّر بزرگ اهل سنّت جناب آلوسی، در مواردی با تمسّک به این جملات؛ «فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ: از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالتآمیز خودداری مکنید؛ زیرا من خویشتن را مافوق آنکه اشتباه کنم نمیدانم» (نهجالبلاغه/ خ 216)؛ «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیکَ [بِلِسَانی]، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی: الهی! نگاههای اشارتآمیز، سخنان بیفایده و خواستههای نابجای دل و لغزشهای زبان را بر من ببخش» (همان/ خ 78) و امثال آن تلاش کرده است، در عصمت امیر مؤمنان (ع) و به تبع آن، در عصمت دیگر پیشوایان دینی (ع) خدشه وارد کند (ر.ک؛ آلوسی، 1414ق.، ج 12: 26).
وی پس از نقل جمله «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیکَ [بِلِسَانی]، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی» گوید: «بعید است آن حضرت (ع) نیز مانند رسول اکرم (ص) در این گونه از ادعیّه، قصد تعلیم دیگران را داشته باشد» (همان).
مقالات چندی نیز در این زمبنه نوشته شده است؛ از آن جمله موارد زیر:
الف) نجفی کانی، جواد. (1384). «ارتباط استغفار با عصمت انبیاء». علوم قرآن و حدیث (پژوهش دینی). شمارة 12.
ب) مصباح یزدی، آیة الله مصباح. (1388). «چرایی اعتراف معصومان (علیهمالسّلام) به قصور و کوتاهی». ادیان و عرفان (معرفت). شمارة 147.
ج) شاکرین، حمید. (1390). «عصمت و استغفار؛ تعاند، تلائم یا تلازم؟». فلسفه و کلام (معرفت کلامی). سال دوم. شمارة 2.
نوآوری مقالة حاضر در بررسی متنی و سندی احادیث دالّ بر عدم عصمت خواهد بود. در راستای تحقّق این هدف، قصد بر این است که احادیث استغفار و توبه در کنار هم قرار گرفته، سند و متن آنها بررسی گردد و در این باب، پیشفرض ما همان پیشفرض کلامی است که امامان که راهنمای مردمَند، نمیتوانند خود گرفتار گناه شوند که در این صورت اعتماد مردم را از دست خواهند داد. لذا جهت اثبات این فرض، احادیث توبه و استغفار بررسی شده، تا فرضیّة خود را به اثبات برسانیم.
در این باره، روایات توبه و استغفار را بررسی سندی و متنی خواهیم نمود و آنگاه در قسمت دیگری از مقاله، مراحل و مراتب گناه را که برخی قانونی و شرعی و برخی اخلاقی یا در مقام محبّت هستند، تبیین خواهیم نمود و در این راستا الفاظ دلالتکننده بر وقوع گناه را بررسی کرده، به ماهیّت توبه و استغفار و مراتب توبه میپردازیم و در پایان، استغفار را از جهت دفعی و رفعی، همچنین ارزش استغفار و توبه را با توجّه به آیات و روایات تبیین میکنیم.
1) روایات «توبه و استغفار»
الف) در روایتی که کلینی از عدّة خود از احمد بن محمّد بن عیسی از علی بن حکم از محمّد بن سلیمان از سلیمان بن جعفر بصری نقل میکند که امام موسی کاظم (ع) هنگام خواندن نماز با صدای حزین میفرمودند: «رَبِ عَصَیتُکَ بِلِسَانِی وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِک لَأَخْرَسْتَنِی وَ عَصَیتُک بِبَصَرِی وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِک لَأَکمَهْتَنِی وَ عَصَیتُک بِسَمْعِی وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِک لَأَصْمَمْتَنِی... وَ عَصَیتُک بِجَمِیعِ جَوَارِحِی الَّتِی أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَیّ وَ لَیسَ هَذَا جَزَاءُکَ مِنِّی قَالَ ثُمَّ أَحْصَیتُ لَهُ أَلْفَ مَرَّة وَ هُوَ یقُولُ الْعَفْوَ الْعَفْوَ...: پروردگارا! تورا با زبانم نافرمانی نمودم و قسم به عزتت که اگر میخواستی، لالم میکردی و تو را با چشمم نافرمانی کردم و قسم به عزّتت اگر میخواستی، نابینایم میکردی و تورا با گوشم نافرمانی نمودم که قسم به عزّتت اگر میخواستی، کَرَم میکردی...و تو را با همة اعضایم که با آنها به من نعمت دادی، نافرمانی نمودم و این جزای تو در مقابل اعمال من نیست. سپس راوی میگوید که شمردم که امام هزار بار میگفت: العفو العفو...» (کلینی، 1407ق.، ج 3: 326).
بررسی سند حدیث
1. در این روایت که کلینی از عدّهاش از اشعری نقل میکند، این عدّه عبارتند از محمّد بن یحیی، علیّ بن موسی کمیذانی، داوُد بن کورة قمی، احمد بن ادریس و علیّ بن ابراهیم (نجّاشی، 1365: 378؛ حلّی، 1411ق.: 272) و أحمد بن محمّد بن عیسی از بزرگان قم و از اصحاب امام رضا (ع) و امام جواد (ع) و امام هادی (ع) میباشد و دارای وجه، فقیه، ثقه و دارای کُتُب میباشد (نجّاشی، 1365: 82).2ـ علی بن حکم، شاگرد بن أبی عمیر و از اصحاب امام صادق (ع) و ثقه میباشد (طوسی، 1373: 263 و جواهری، 1430ق.: 393). 3. محمّد بن سلیمان البصری از اصحاب امام موسی کاظم (ع) و ظاهراً همان محمّد بن سلیمان الدّیلمی میباشد و در عدّة برقی به عنوان محمّد بن سلیمان الدّیلمی، بصری ذکر شده که نجّاشی گوید وی جدّاً ضعیف است (نجّاشی، 1365: 365) و در تهذیب، کافی و مَن لا یحضره الفقیه، با عنوان محمّد بن سلیمان دیلمی آمده است (خوئی، 1371، ج 17: 135). 4. سلیمان بن جعفر البصری: از أبی عبدالله (ع) روایت میکرد و پسرش محمّد بن سلیمان نیز از وی روایت میکرد و در کامل الزّیارات باب 91، دربارة استحباب خاک قبر امام حسین (ع) از طریق وی روایت نقل شده است (همان، ج 9: 243).
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان گفت از آنجا که شخصیّت «محمّد بن سلیمان» بین بصری و دیلمی بودن مجهول است و نجّاشی او را ضعیف دانسته، باید این حدیث را از نظر سندی «ضعیف» به شمار آورد.
ب) ابوحمزة ثمالی گوید: «وارد مسجد کوفه شدم و به مردی برخوردم که نزد ستون هفتم نماز میخواند و در سجدة خود میگفت: اللَّهُمَّ إِنْ کنْتُ قَدْ عَصَیتُکَ فَقَدْ أَطَعْتُکَ فِی أَحَبِّ الْأَشْیَاءِ إِلَیکَ وَ هُوَ الْإِیمَانُ بِکَ مَنّاً مِنْکَ بِهِ عَلَی لاَ مَنّاً بِهِ مِنِّی عَلَیکَ وَ لَمْ أَعْصِکَ فِی أَبْغَضِ الْأَشْیاءِ إِلَیکَ لَمْ أَدْعُ لَکَ وَلَداً وَ لَمْ أَتَّخِذْ لَکَ شَرِیکاً... اتَّبَعْتُ الْهَوَی وَ أَزَلَّنِی الشَّیطَانُ بَعْدَ الْحُجَّةِ وَ الْبَیَانِ فَإِنْ تُعَذِّبْنِی (فَبِذُنُوبِی) غَیرَ ظَالِمٍ لِی وَ إِنْ تَرْحَمْنِی فَبِجُودِک وَ رَحْمَتِک یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین...: خدایا اگر نافرمانیت کردم در محبوبترین چیزها تو را اطاعت کردم که ایمان به توست و تو در آن بر من منّت داری نه من بر تو. در بعضی اشیاء نزد تو نافرمانیت نکردم، فرزندی برای تو نتراشیدم و شریکی برایت نگرفتم... پیروی هوس کردم و شیطان پس از حجّت و بیان مرا خوار کرد. پس اگر عذابم کنی، برای گناهم، ستم نکردی و اگر رحمم کنی، از جودت و رحمتت باشد، ای رحمکنندة رحمکنندگان ابوحمزه گوید، وی امام علی بن حسین (ع) بود» (صدوق، 1376: 313).
بررسی سند حدیث
1.محمّد بن علی بن الفضل: ابنتمّام الکوفی، ثقه، عین، صحیح الاعتقاد (نجّاشی، 1365: 385) و از مشایخ صدوق بوده است (خوئی، 1371، ج 17: 363). 2ـ محمّد بن عمار القطان: أبو جعفر، محمّد بن عبدالله بن عمار بن سواده أبوجعفر الموصلی، از اصحاب امام صادق (ع) میباشد. و در کامل الزیارات درباره زیارت مرقد امام حسین (ع) از طریق وی روایت نقل شده است. (همان، ج 22: 101). 3ـ حسین بن علی بن حکم الزّعفرانی: در کامل الزیارات از طریق وی در باب حبّ رسول خدا (ص)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، روایت شده است (همان، ج 7: 59). 4ـ اسماعیل بن ابراهیم العبدی: از حسن بن راشد روایت میکرد، و از خود وی، علی بن حسن روایت می گرد، وی مجهول الحال میباشد (همان، ج 24: 139). 5 ـ سهل بن زیاد الآدمی: أبوسعید الآدمی الرّازی، ضعیف فی الحدیث، غیر معتمد فیه (نجّاشی، 1365: 185). 6ـ ابنمحبوب: از حسین بن نعیم الصحاف روایت میکرد، و از خود وی احمد بن ابی عبدالله روایت میکرد، وی نیز مجهول الحال میباشد (خوئی، 1371،ج 24: 22). 7ـ أبوحمزة ثمالی: ثابت بن دینار الثّمالی، کنیه وی أبو حمزه، کوفی، مولی، ثقه و از خیار اصحاب ما میباشد. هم چنین معتمد فی الروایة و الحدیث (نجّاشی، 1365: 115).
بنا بر آنچه گفته شد، باید گفت؛ از آن جا که در این روایت چهار فرد از سلسله سند روایت مجهول الحال میباشند، و سهل بن زیاد نیز فردی ضعیف میباشد، باید این حدیث را از نظر سند، در شمار احادیث ضعیف به شمار آورد.
ج) مفضّل بن عمر گوید شنیدم که امام صادق (ع) میفرمودند: «إِلَهِی کیفَ أَدْعُوک وَ قَدْ عَصَیتُک وَ کیفَ لَا أَدْعُوک وَ قَدْ عَرَفْتُ حُبَّک فِی قَلْبِی وَ إِنْ کنْتُ عَاصِیاً مَدَدْتُ إِلَیک یداً بِالذُّنُوبِ مَمْلُوَّه وَ عَیناً بِالرَّجَاءِ مَمْدُودَة مَوْلَای أَنْتَ عَظِیمُ الْعُظَمَاءِ وَ أَنَا أَسِیرُ الْأُسَرَاءِ أَنَا أَسِیرٌ بِذَنْبِی مُرْتَهَنٌ بِجُرْمِی...؛ معبودا چگونه تو را بخوانم با آنکه نافرمانیت کردم و چگونه نخوانم و مهرت در دل دارم. اگر گنهکارم، دستی پر از گناه بدرگاهت بردارم و چشمی پر از امید بسویت بر آرم. مولای من را تو بزرگ بزرگانی و من اسیر اسیران؛ من اسیر گناهم و گرو جرمم» (صدوق، 1376: 313).
بررسی سند حدیث
1ـ محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه القمی: شیخنا، فقیهنا و دارای وجه نزد اهالی خراسان بود (نجّاشی، 1365: 389)، جلیل، حافظ للأحادیث و بصیر بالرّجال (طوسی، 1373: 443). 2ـ علی بن حسین بن موسی بن بابویه القمی: أبوالحسن، شیخ القمیین، متقدّم، فقیه و ثقه میباشد (نجّاشی،1365: 261). 3ـ سعد بن عبدالله بن أبی خلف الأشعری القمی: أبوالقاسم، شیخ، فقیه و دارای وجه (همان: 177) کثیر التّصانیف و ثقه میباشد (طوسی، 1373: 215). 4ـ محمّد بن حسین بن أبی الخطاب: کوفی، ثقه، کثیرالرّوایه، و عین میباشد (همان: 400 و نجّاشی، 1365: 334). 5ـ محمّد بن سنان: نجّاشی با توجّه به نظر أحمد بن محمّد بن سعید گوید: وی ضعیف جدّاً، نمیشود به او اتّکا کرد و به آنچه که فقط ایشان آورده توجّه نمیشود (همان: 328). شیخ طوسی گوید: ضعیف (طوسی، 1373: 364). آقای خوئی در آخر گوید: بر اساس روایات، محمّد بن سنان از موالیان و دوستداران اهل بیت (ع) و فردی ممدوح است، امّا با وجود تضعیف قدما و توثیق مفید در ارشاد و توثیقات عام، موجب اعتماد بر وی و عمل به روایات او نمیشود. همچنین دلایل دیگری را که در توثیق وی گفتهاند، نپذیرفتنی و مردود میداند (خوئی، 1371، ج 16: 160)، ولی بیشتر علما وی را توثیق کردهاند. دورة توثیق ایشان که از مجلسی اوّل آغاز شده و تا زمان معاصر ادامه یافته، دورهای است که اغلب اندیشمندان رجال و محدّثان، محمّد بن سنان را توثیق کرده است و برخی، وی را از یاران ممتاز امامان (ع) دانستهاند؛ از جملة این توثیقات: الف) علاّمه مجلسی در روضة المتّقین وی را از اصحاب سرِّ ائمّه (ع) معرّفی میکند (مجلسی، 1403ق.، ج 14: 34ـ29). ب) علاّمه مجلسی در الوجیزة فی علم الرّجال وی را فردی مورد اعتماد میداند (همان، 1413ق.: 161). ج) شیخ حرّ عاملی وی را فردی ثقه میداند (حرّ عاملی، 1414ق.، ج30: 473). د) سیّد بحرالعلوم دربارة وی به جلالت و بزرگی وی معتقد است (بحرالعلوم، 1363، ج 3: 249). 6ـ مفضّل بن عمر: أبوعبدالله، کوفی، که نجّاشی وی را فاسدالمذهب و مضطربالرّوایه دانسته است (نجّاشی، 1365: 416). آقای خوئی دربارة ایشان گوید: در عدّة شیخ مفید آمده: از اصحاب خاص أبی عبدالله (ع)، ثقه و از فقهای صالح میباشد و در ادامه ایشان میگوید: «در تعارض کلام نجّاشی و شیخ مفید باید سخن شیخ مفید را مقدّم دانست؛ زیرا روایاتی که از معصومان (ع) درمدح مفضل بن عمر جعفی آمده، شاهدی بر صحت کلام شیخ مفید است» (خوئی، 1371، ج 19: 319).
بنا بر آن چه گفته شد، میتوان گفت: این روایت از آنجا که در سلسلة سند آن، محمّد بن سنان قرار دارد و از آنجا که وی بنا بر قول بیشتر علما، فردی موثّق و از موالیان و دوستداران اهل بیت (ع) و فردی ممدوح میباشد، این حدیث را میتوان در شمار احادیث حَسَن به شمار آورد.
د) أصبغ بن نباته گوید علی (ع) در سجود خود میفرمود: «أُنَاجِیکَ یَا سَیدِی کَمَا ینَاجِی الْعَبْدُ الذَّلِیلُ مَوْلَاهُ وَ أَطْلُبُ إِلَیکَ طَلَبَ مَنْ یعْلَمُ أَنَّک تُعْطِی وَ لَا ینْقُصُ مِمَّا عِنْدَک شَیءٌ وَ أَسْتَغْفِرُک اسْتِغْفَارَ مَنْ یعْلَمُ أَنَّهُ لَا یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ وَ أَتَوَکّلُ عَلَیکَ تَوَکَّلَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیر: ای آقایم با تو راز گویم چنانچه بندة ذلیل با مولای خود راز گوید و از تو خواستارم به مانند کسی که میداند تو عطا میکنی و از آنچه نزد توست کم نیاید و از تو آمرزش جویم مانند کسی که میداند که جز تو گناه را نیامرزد و به تو توکّل دارم، چون کسی که میداند تو بر هر چیز توانایی» (صدوق، 1400ق.: 313 و ابنمشهدی، 1419ق.: 149).
بررسی سند حدیث
1ـ أبوالحسن جعفر بن محمّد بن مسرور، از مشایخ صدوق و شیخ برای ایشان طلب آمرزش میکرد (خوئی، 1371، ج 5: 90). 2ـ حسین بن محمّد بن عامر الأشعری القمّی، از مشایخ کلینی و از امام رضا (ع) روایت میکرد. وی همان حسین بن محمّد بن عمران بن أبی بکر الأشعری القمی میباشد. کنیه وی أبوعبدالله، ثقه و دارای کتاب نوادر میباشد (همان، ج 7: 86). 3ـ عبدالله بن عامر: ابنعمران بن أبی عمر الأشعری، کنیه وی أبومحمّد، دارای وجه در میان اصحاب ما میباشد (نجّاشی، 1365: 218). 4ـ محمّد بن أبیعمیر: کنیه وی أبا محمّد، موثّقترین و باورعترین مردم نزد عامّ و خاص بود (طوسی، 1420ق.: 404). حسن بن محمّد بن سماعه از وی روایت میکرد و از اصحاب امام صادق (ع) بود (خوئی، 1371، ج 15: 287). 5ـ أبان بن عثمان: الأحمر البجلی، مولاهم، وی اصالتاً کوفی میباشد، بعداً در بصره سکونت گزید (نجّاشی، 1365: 13). 6ـ سعد بن طریف: الحنظلی، مولاهم، کوفی، یعرف و ینکر و قاضی بود، همچنین از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روایت میکرد (همان: 178) 7ـ الأصبغ بن نباته: از اصحاب خاص حضرت علی (ع) بود (همان: 8) و علاّمه حلّی دربارة ایشان گوید: «هو مشکور» (حلّی: 24).
بنا بر اینکه سعد بن طریف، «یعرف و ینکر» است، میتوان این حدیث را از احادیث ضعیف به شمار آورد.
و) ابوالحسن صائغ و او از عمویش روایت کرد که گفت: «من به همراه حضرت رضا (ع) به سوی خراسان بیرون آمدیم... پس چون به روستایی رسید، شنیدم که حضرت (ع) در سجدهاش میفرمودند: «لَکَ الْحَمْدُ إِنْ أَطَعْتُک وَ لاَ حُجَّةَ لِی إِنْ عَصَیتُک وَ لاَ صُنْعَ لِی وَ لاَ لِغَیرِی فِی إِحْسَانِکَ وَ لاَ عُذْرَ لِیَ إِنْ أَسَأْتُ مَا أَصَابَنِی مِنْ حَسَنَه فَمِنْکَ یَا کَرِیمُ اغْفِرْ لِمَنْ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ...: حمد مخصوص تو است. اگر تو را اطاعت کنم و مرا حجّتی و عذری نیست. اگر تو را معصیت و نافرمانی کنم و عملی از برای من و غیر من نیست در احسان و بخشش تو، و مرا عذری نیست. اگر کار بدی انجام دهم و آنچه خوبی و نیکی به من رسد، همه از جانب توست، ای کریم بیامرز هر کس که در مشرق و مغرب عالم از مؤمنین و مؤمنات است» (صدوق، 1372، ج 2: 205 و ابن طاووس، 1409ق.، ج 1: 339).
بررسی سند حدیث
1ـ علی بن عبدالله ورّاق: از مشایخ صدوق میباشد، شیخ صدوق به غیر از کتاب الفقیه از وی به عنوان الرازی وصف کرده است (خوئی، 1371، ج 13: 91). وی أبی منصور، فقیه، محدّث و صالح میباشد (جواهری، 1403ق.: 402). 2ـ سعد بن عبدالله بن أبی خلف الأشعری القمی: أبوالقاسم، شیخ، فقیه و دارای وجه و ثقه میباشد (طوسی، 1420ق.: 215 و نجّاشی، 1365: 177). 3ـ یعقوب بن یزید: ابن حمّاد الأنباری السُلَمی، کنیه وی أبویوسف، از أبی جعفر ثانی (ع) روایت میکرد، «کَانَ ثِقَةً صَدُوقاً» (نجّاشی، 1365: 450). 4ـ محمّد بن حسّان: الرّازی، أبوعبدالله الزینبی، «یُعرَفُ وَ یُنکَرُ بَینَ بَینَ»، زیاد از ضعفاء روایت نقل میکرد (همان: 338) 5ـ أبومحمّد نیّلی: النّوفلی، حسین بن یزید بن محمّد النّوفلی میباشد (خوئی، 1371، ج 23: 50). ایشان در ادامه میفرمایند: «کوفی، مولاهم و أدیب بود و از اصحاب امام هادی (ع) میباشد» (همان، ج 7: 122). 6ـ حسین بن عبدالله: القرشی، از ابن عبدالله النوفلی روایت میکرد و از خود ایشان، محمّد بن أحمد روایت میکرد و مجهولالحال میباشد (همان، ج 7: 20). 7ـ محمّد بن علی بن شاهویه بن عبدالله:از امام رضا (ع) روایت میکرد و مجهولالحال میباشد (همان، ج 17: 353). 8ـ أبی الحسن الصائغ: از اصحاب امام رضا (ع)، ولی مجهولالحال میباشد (همان، ج 22: 122). عموی وی نیز مجهولالحال میباشد.
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان گفت، از آنجا که محمّد بن حسّان زیاد از ضعفا نقل حدیث میکرد و اینکه دو راوی دیگر مجهولالحال میباشند، این حدیث از نظر سندی ضعیف میباشد و در شمار احادیث ضعیف قرار میگیرد.
در احادیث دیگر نیز امامان(ع) به گناهان خود اعتراف کرده،خواستار توبه و طلب مغفرت کردهاند (ر.ک؛ صدوق، 1413ق.، ج 1: 332؛ طوسی، 1411ق.، ج 1: 78؛ مفید، 1413ق.: 153؛ ابنطاووس، 1409ق.، ج 1: 358 و همان، 1330ق.: 370).
در یک نگاه کلّی باید گفت اوّلاً در سلسلة سند احادیث «توبه و استغفار» افراد مختلفی وجود دارند که در منابع رجالی شیعه به احوال آنان پرداخته شد که برخی از آنها ثقه و برخی نیز ضعیف و تعدادی مجهولالحال میباشند. ثانیاً از آنجا که درصدی از راویان این احادیث، افراد ثقه میباشند، راویانی نیز وجود دارند که ضعیف یا مجهولالحال میباشند که در این صورت این حدیثها در شمار احادیث ضعیف قرار میگیرند. ثالثاً با دقّت در مضمون اینگونه احادیث میتوان گفت، مطالب اینگونه احادیث بیشتر در مورد توجّه به خدا و نعمتهای الهی است که دیگران را به چگونگی اعتراف به این نعمتهای الهی فرامیخوانند.
قبل از پرداختن به بررسی احادیث «توبه و استغفار»، باید از مراحل و مراتب گناه آگاه باشیم و بدانیم که آیا انبیاء (ع) و امامان معصوم (ع) از نهی تحریمی و مولوی معصوماَند یا امر تنزیهی و ارشادی که در ذیل به بررسی این مقوله پرداخته میشود.
1ـ1) مراحل و مراتب گناه
گناه و نافرمانی دارای مراتبی است که پیشتر باید روشن شود که عصمت از کدام یک از آنها مورد ادعای ما میباشد. به همین منظور، لازم است مراحل و مراتب گناه را بازبشناسیم:
الف) گناه قانونی و شرعی
این همان معنای مشهور گناه است و منظور از آن، تخلّف از قانون مطاع (اعمّ از قانون دینی یا غیر آن) است. این مرحله در امور شرعی مطابق است با تخلّف از اوامر و نواهی مولوی و ما معتقدیم که تمامی انبیاء از ارتکاب این قِسم از گناه معصوماَند.
ب) گناه اخلاقی
یعنی کاری از شخص سر بزند که مخالف مکارم اخلاق باشد، هرچند که از حیث قانون و شرع، ممنوع و حرام نباشد. گناه اخلاقی نسبت به موقعیّت اجتماعی افراد متفاوت است؛ مثلاً نسبت به برخی از افراد هیچ اشکال اخلاقی ندارد که فیالمثل یک نوشیدنی را به دست گرفته، در معابر عمومی، مشغول نوشیدن آن باشند، امّا ممکن است چنین عملی برای افرادی که از نظر موقعیّت اجتماعی و دینی در مرتبة بالایی قرار دارند، خلاف اخلاق محسوب شود و مرتکب آن، مورد سرزنش قرار گیرد. طبیعی است افرادی که از نظر اجتماعی و دینی الگوی دیگرانند، باید از این نوع گناهان نیز مبرّا باشند. آشکار است کسی که خدا اخلاق او را تأیید کرده، خطاب به او میفرماید: «وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» (القلم/4)، و او را الگو و اُسوة تمامی آدمیان معرّفی مینماید: «لَقَدْ کَانَ لَکمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (الأحزاب/21)، از این نوع تخلّفات هم معصوم و مصون خواهد بود. کسی که هدف از بعثت او تکمیل مکارم اخلاقی و یا به تعبیر دیگر، رسیدن به اوج و نهایت مکارم اخلاق است، نمیتواند خود نقصی در این زمینه داشته باشد، هرچند که مخالفت با چنین عصمتی با عصمت آنان از گناهان شرعی منافات ندارد، مگر اینکه گفته شود برخی از اموری که نسبت به عموم مردم گناه اخلاقی شمرده میشود، در مورد انبیاء گناه شرعی محسوب میگردد. در این صورت، عصمت از این قِسم از گناه نیز داخل در قِسم اوّل خواهد شد (ر.ک؛ مظفّر، 1385، ج 1: 266).
ج) گناه در مقام محبّت
مقام محبّت، لوازم و اقتضائاتی دارد که اگر محب به یکی از آن اقتضائات و آداب عمل نکند و از آن غفلت نماید، این کار را بزرگترین گناه برای خویش میداند و پیوسته از آن استغفار و اظهار پشیمانی میکند. اقتضای محبّت کامل این است که محب تمام توجّه او به محبوب باشد و نهایت انقیاد و فرمانبرداری را از او داشته باشد و هیچ گاه از او غافل نشود. تنها و تنها به محبوب و خواستههای او بنگرد و همّ و غمّ وی جلب رضای او باشد. روشن است که در این حالات، مسألة وجوب و حرمت شرعی و امور اخلاقی و نفسانی مطرح نیست و حساب دیگری در کار است و سرّ و رمزی ویژه دارد که جز آنان که در آن وادیاَند، خبری از آن ندارند. محبّت الهی نیز مستثنای از این حکم کلّی نیست. البتّه موقعیّت همة عاشقان و محبّان نسبت به خدا، یکسان نیست، بلکه مقام محبّت خود دارای مراتب مختلفی است که هر مرتبهای آداب خاصّ خود را دارد. به هر حال، هر چه مرتبة تقرّب آدمی به خدا بیشتر شود، مراتب گناه هم لطیفتر و عظیمتر خواهد شد و بسا عظمت و بزرگی گناه در مقام محبّت برای محبّان و عاشقان، به مراتب بزرگتر از محرّماتی باشد که دیگران مرتکب میشوند «حسنات الأبرار سیّئات المقرّبین» (مجلسی، 1403ق.، ج 25: 205 و مظفّر، 1385، ج 1: 266).
حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چه چیز باعث میشود، انبیاء (ع) و امامان (ع) به لوازم مقام محبّت عمل نکرده، به این قِسم از گناه گرفتار آیند؟ پاسخ این است که هیچ موجود مادّی با حفظ تمرکز کامل نسبت به خدا در تمامی مراحل حیات نمیتواند زندگی کند. لازمة زندگی دنیوی توجّه هر چند اندک، به مخلوقات است. حتّی ممکن است که این توجّهات از نظر شرعی واجب باشد؛ مثلاً خدای حکیم خود دستور به انجام ازدواج، خوردن غذا، تأمین معاش و معاشرت با مردم داده است، ولی لازمة عمل به این واجبات شرعی این است که مقداری از توجّهات محب به غیر محبوب معطوف شود. کسی که در مقام محبّت سیر میکند، اینگونه امور را برای خویش گناه و کوتاهی نسبت به آن مقام تلقّی مینماید و در صدد استغفار و طلب رحمت از خدا برمیآید. روشن است که حتّی مقرّبترین انسانها و افضل و اشرف انبیاء نیز نمیتواند بدون چنین اموری که به حسب مقام محبّت، گناه تلقّی میشوند، زندگی کند و معصوم از آنها باشد. بنابراین، عصمت مصطلح شامل این قِسم از گناه نمیشوند (اربلی، 1381ق.، ج 3: 45 و طباطبائی، 1417ق.، ج 6: 366).
1ـ2) بررسی الفاظ دلالتکننده بر وقوع گناه
باید توجّه داشت که تعبیرهایی همچون عصیان، استغفار، توبه و امثال اینها، همیشه و همه جا ملازم با عدم عصمت به معنایی که در دو نکتة قبل یادآوری شد، نیست؛ یعنی این الفاظ، استعمالها و اطلاقهای متعدّدی دارند که در بسیاری از موارد با عصمتی که ما نسبت به انبیاء (ع) و امامان معصوم (ع) معتقدیم، منافاتی ندارند (ر.ک؛ الایجی، 1412ق.: 361)؛ برای نمونه در این موضع اشارهای به معنای دو واژة «عصیان» و «مغفرت» میشود:
الف) جای گفتگو نیست که متبادر از لفظ «عصی» در محیط ما همان «گناه کردن» است، ولی این تبادر ارتباطی به روز نزول قرآن ندارد و معنی واقعی کلمة «عصیان» بسیار گستردهتر از آن است که امروز ما میفهمیم و معنی متبادر امروزی، فردی است از آن معنی کلّی، هرچند به مرور زمان در عرف ما در این فرد شهرت پیدا کرده است.
به هر حال، مقصود این است که: «معنای «عصی» در لغت و مصطلح قرآن همان پیروی نکردن و سرپیچی و مقاومت است و این حقیقت گاهی ملازم با معصیت است و گاهی نیست. هرگاه انسانی از پند ناصح مشفق خود که ابداً جنبة آمرانه ندارد، تبعیّت و پیروی نکند، میگویند، «عَصَی قَولَ نَاصِحِهِ» و عصیان پیامبران و امامان معصوم(ع) نیز از این مقوله است و اینکه امروز از این واژه، معنایی فهمیده میشود که با معصیت و ارتکاب گناه ملازم است، اساس آن، اصطلاح متشرّعه است، نه قرآن و نه لغت» (سبحانی، 1404ق.: 126ـ125)؛ « «عصیان» واژهای است عربی که به معنای«عدم الانفعال: تأثیرناپذیری»و یا «الإنفعال بصعوبة: به سختی تأثیر پذیرفتن» و به چیزی که از یک عامل بیرونی منفعل نشود و یا به سختی تحت تأثیر آن واقع گردد، میگویند که در مقابل آن عصیان دارد. به گناهان شرعی هم از این جهت عصیان گفته میشود که انجامدهندة آن، از اوامر و نواهی خدا تأثیر نپذیرفته است. پس واژة عصیان هم در مورد تخلّف از اوامر مولوی قابلیّت کاربرد دارد و هم اوامر ارشادی؛ زیرا همچنان که عصیان و تأثیر نپذیرفتن بر تخلّف از اوامر مولوی صادق است، در مورد تخلّف از اوامر ارشادی نیز به کار میرود. همچنین این تعبیر قابل اطلاق بر تمامی مراحل سه گانة گناه میباشد؛ زیرا صحیح است دربارة کسی که مثلاً به لوازم و اقتضائات مقام محبّت عمل نکرده، گفته شود عصیان ورزیده است و از این اقتضائات تأثیر نپذیرفته است» (طباطبائی، 1417ق.، ج 1: 137).
ب) «مغفرت» به معنای «سرپوش گذاشتن» و «پوشاندن» میآید و استغفار به معنای درخواست سرپوش نهادن بر زشتیهاست. مغفرت و بخشیدن هر چیزی هم متناسب با همان چیز میباشد؛ یعنی مغفرت دارای مراحل و مراتب گوناگونی است و دقیقاً در برابر هر یک از مراحل گناه، استغفار و گذشت هم معنای ویژه خود را مییابد و هم چنین استغفار دربارة اوامر و نواهی ارشادی را نیز میتوان به درخواست آمرزش نسبت به گناه در مقام محبّت برگرداند؛ یعنی هرچند حکم مولوی در کار نبوده، لیکن اقتضای مقام محبّت این بود که مُحِب به جلب رضایت محبوب خود بیندیشد و هر آنچه محبوب به صلاح او میداند، همان را به جای آورد، و یا اینکه استغفار در باب تخلّف از اوامر و نواهی ارشادی به لحاظ هتک حرمت ضمنی است که این تخلّف در بر دارد؛ به عبارت دیگر، وقتی معلوم شد آنچه آمر و ناهی به عنوان مصلحت تشخیص داده، مطابق با واقع بوده، شخص مأمور احساس میکند تخلّف از امر و نهی کسی که خیر و صلاح او را میخواسته، نوعی اهانت و بیاحترامی تلقّی شده است، هرچند چنین قصدی در کار نبوده است. به هر حال، الفاظی همچون عصیان، مغفرت و استغفار از نظر اصل وضع لغوی، از معنای عام و فراگیری برخوردارند، هرچند که امروزه در عرف اهل شرع، عصیان به معنای انجام کار حرام است، امّا دلیلی بر اینکه لفظ معصیت، در اصطلاح شرع تنها در این معنا استعمال شده باشد، نداریم، بلکه بر اساس شواهد و قراین متعدّد، این الفاظ در همان معنای عام به کار رفتهاند که طبیعتاً در هر موردی معنای ویژة خود را مییابند (ر.ک؛ همان: 138).
1ـ3) ماهیّت توبه و استغفار
توبه در لغت به معنی بازگشت، توجّه و التفات است. چنین نیست که این واژه همواره به معنای بازگشت از گناه باشد، بلکه هر گونه بازگشت و توجّه به خدا را شامل میشود که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جا آوردن حقّ بندگی است. بنابراین، توبه و استغفار دلالتی بر گناهکار بودن فاعل آن ندارد. استغفار از مادّة «غفر» مشتق شده است. «غفر» در لغت به معنی پوشاندن و مستور کردن و پرده انداختن است (راغب، 1362: واژه غفر و قرشی، 1412ق.: واژه غفر)، کلاه را هم «مِغفَر» گفتهاند، چون سر را میپوشاند. بنابراین، «غفر» در اصل به معنی بخشیدن و آمرزیدن و امثال آنها نیست و اگر در این معانی به کار میرود، از باب مجاز و استعاره است. بر این اساس، استغفار یعنی طلب پوشاندن، مخفی کردن و از بین بردن تبعات و آثار نامطلوب یک چیز است. استغفار گاهی به منظور جبران هجران برای رسیدن به وصال است، گاهی برای رفع کدورت و دلگرفتگی و وقتگذرانی با دیگران است، بدون اینکه خطا و گناهی اتّفاق افتاده باشد. بنابراین، توبه و استغفار انبیاء (ع) و امامان معصوم (ع) از مصادیق بارز تعظیم خدا، زیباترین جلوة خضوع و خشوع، اظهار تذلّل و خواری و اعتراف به قصور و تقصیر بندهای بینهایت کوچک، در برابر آفریدگاری بینهایت بزرگ است. استغفار دایمی از علایم ایمان و تقوا، شرط بندگی، گشایندة درهای رحمت الهی و یکی از بهترین موجبات تقرّب و وصال معبود است (ر.ک؛ شاکرین، 1389: 71).
1ـ5) مراتب توبه
استغفار و توبه دارای مراتبی متناسب با عاملان آن است. توبة گنهکاران از گناه است و توبة اهل سلوک از پرداختن به غیر خدا و توجّه به غیر حقّ است. توبه و استغفار انبیا و امامان(ع)، مرتبهای بالاتر از اینها دارد. توبة آنان گاه از این است که بدون فرمان یا اذن خاصّ خدا توجّه به وسائط فیض داشته باشند. لذا حضرت یوسف (ع) وقتی بدون فرمان خداوند کسی را واسطه قرار داد تا بیگناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند، خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرّع دست به توبه برداشت؛ چراکه این کار با شأن حضرت یوسف (ع) و توحید ناب افعالی ناسازگار بود. در رابطه با توبه و استغفار انبیاء و امامان معصوم (ع) هیچ یک از این امور معنی ندارد و شأن آنها برتر از آن است که بیاذن خدا دست به کاری زنند. آنان چون مستغرق در ذات جمیل الهیاَند و توجّه به مقام ربوبی دارند، وقتی به خود و اعمال خویش مینگرند، با همة خوبیهای آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بی نهایت الهی، بسیار کوچک و مایة سرافکندگی و شرمندگی میبینند. بنابراین، توبه، استغفار و استغاثة دایمی انبیاء و امامان (ع) در پیشگاه خدا، بالاترین نقش عملی را در تربیت امّت دارد و به دیگران میآموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرّع و انابه بپردازند، به اندک اعمال نیک خود که هرگز سزاوار خداوندی خدا نیست، مغرور نگردند و خود را طلبکار خدا نپندارند، بلکه قصور و ناتوانی خود را با به جای آوردن حقّ بندگی بشناسند. آیا کسی که نالهها و گریههای روح اطاعت و بندگی امیر مؤمنان (ع) را ببیند و بشنود، با خود نمیگوید: «حضرت (ع) که یک لحظة عمرش برتر از عبادت ثقلین است، اینچنین توبه میکند، پس منِ حقیر چگونه بر خود ببالم و از خدا عذرخواهی نکنم!» (فاریاب، 1391: 73).
مرحوم اربلی نیز در کتاب کشف الغُمّه میفرماید: «من دعای منقول از امام کاظم (ع) در سجدة شکر را میدیدم که به خدا عرض میکند: رَبِّ عَصَیتُکَ بِلِسَانِی وَ لَو شِئتَ وَ عِزَّتِکَ لَأَخرَستَنِی»، با خود اندیشیدم مگر نه این است که امامان (ع) معصوماَند، پس این اقرار به گناه چگونه قابل جمع با عصمت آنها میباشد؟ مدّتی در این فکر بودم تا اینکه این مسأله را با سیّد بن طاووس در میان گذاشتم. ایشان در جواب گفتند که این ادعیّه برای تعلیم به دیگران بوده است نه اینکه به قصد اعتراف به گناه باشند. مرحوم اربلی میافزاید: «بعد از آن جلسه با خود فکر کردم که امامان (ع) این ادعیّه و نیایشها را در مواقع خلوت و در نیمههای شب نیز داشتهاند، پس نمیتواند به قصد تعلیم دیگران صادر شده باشد. افزون بر آن، مگر ممکن است انسان یک عمر برای تعلیم دیگران گریه کند؟به هر حال، این پاسخ سیّد مرا قانع نکرد و این مسأله پیوسته اندیشهام را به خود مشغول داشت، تا اینکه به برکت عنایات امام موسی بن جعفر (ع) به حقیقت جواب دست یافتم که فرمودند: انبیاء و امامان (ع) انسانهایی بودند که دائماً در یاد و نام خدا به سر میبردند و در بالاترین مراتب قرب الهی سِیر میکردند. پیوسته مراقب بودند که لحظهای از یاد او غافل نشوند. پس هرگاه اندکی از این مرتبة عالی تنزّل میکردند و برای حفظ حیات و بقا به مسایلی همچون خوردن و آشامیدن و روابط زناشویی و یا حلّ و فصل مسایل اجتماعی روی میآورند، اینها را بزرگترین گناه برای خویش تلقّی میکردند. استغفار و توبة آنها نیز از چنین اعمالی بوده که ترک آنها مقتضای مقام محبّت و قرب الهی است. از همین جاست که گفته شده: «حَسَنَاتُ الأَبرَارِ سَیِّئَاتُ المُقَرَّبِینَ» » (اربلی، 1381ق.، ج 2: 45ـ42).
1ـ4) تواضع و فروتنی هنگام دعا
از آنجا که امامان معصوم (ع) بنا بر آیات و روایات از طرف خداوند معصوم هستند، اینگونه دعاها برخاسته از تواضع و فروتنی امامان (ع) میباشد. آیةالله جوادی آملی در این باره میفرمایند: «شاید حضرت علی (ع) و دیگر ائمّه (ع) آنگونه که خود را گناهکار و خطاکار معرّفی میکنند، شاید این دعاها از روی فروتنی باشد: «عَلَی سَبِیلِ هَضمِ النَّفسِ»، چنانکه رسول خدا (ص) نیز فرمودند: «وَ لاَ أَنَا إِلاَّ أَنَّ یُتَدَارِکَنِی اللهُ بِرَحمَتِهِ: من نیز اگر خدا با رحمت خود دستم را نگیرد (، نجات نخواهم یافت)» (ابن أبی الحدید، 1404ق.، ج 11: 108). این جملة پیامبر (ص) نیز مرادف با این جملة امیر مؤمنان علی (ع) و نیز سایر ائمّة هدی (ع) است مبنی بر «فَلاَ تَکُفُّوا عَنْ مَقَالٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِیءَ» که در دعاها خود را خطاکار و گناهکار معرّفی کردهاند» (جوادی آملی، 1383، ج 3: 260).
1ـ5) استغفار دفعی و رفعی
اوّلاً استغفاری که در این دعاها آمده، استغفار دفعی است؛ یعنی استغفاری که مانع عروض غفلت و گناه میشود، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان مَثل کسی است که پارچهای بر روی آینة شفّاف آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینة غبار گرفتهاش دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید (همان: 263).
ثانیاً بنا بر آنچه قبلاً ذکر شد، گناه اقسامی دارد که عبارتند از: الف) گناهی که از ارتکاب منهیات یا ترک واجبات ناشی میشود (بیگمان انسانهای معصوم از این قِسم گناه مصون هستند). ب) کارهایی که گناه اصطلاحی نیست، لیکن با عزّت و جلال خدای سبحان منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن کارها باشد یا خود خداوند به آنها فرمان داده باشد؛ مانند خوردن و آشامیدن در محضر پروردگار. در چنین مواردی اولیای الهی خود را میان دو محذور گرفتار میبینند. از یک سو، امتثال نکردن فرمان الهی را معصیت (قِسم اوّل) میشمارند. از این رو، چارهای جز امتثال خداوند نیست. دعا و مسئلت به درگاه الهی نیز از این قبیل میباشد. از آنجا که ذوات مقدّس انبیاء (ع) و امامان معصوم (ع) همیشه و با همة وجود، متوجّه باری تعالی بوده، قلب ایشان مالامال از عشق بدوست و پیوسته مراقب این توجّه و عشق هستند. عبادت و توجّه آنها به گونهای است که گویا خدا را میبینند و متوجّه این نکته هستند که خدای سبحان ناظر اعمال آنهاست؛ «اُعبُد اللهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِن لَم تَکن تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ: آنگونه خدا را عبادت کن که گویا او را میبینی؛ زیرا اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند» (مصطفوی، 1369، ج 3: 134).
بنا بر این تحلیل، استغفار ائمّه (ع) برای رفع است، لیکن نه برای رفع گناه اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی است که نسبت به شهود تامّ و استغراق محض گناه محسوب میشود و در حدیثی معروف از پیامبر اکرم (ص) رسیده است: «إِنَّهُ لَیُغَان قَلبِی وَ إِنِّی لَأَستَغفِرُ بِالنَّهَارِ سَبعِینَ مَرَّة: بر قلب و روح من غبار مینشیند، به گونهای که من روزانه هفتاد بار استغفار میکنم» (مجلسی، 1403ق.، ج 25: 204) » (ر.ک؛ جوادی آملی، 1383، ج 3: 264ـ263).
در قرآن نیز در رابطه با «توبه و استغفار» آیاتی زیادی مورد تأکید قرار گرفته که در ذیل به نمونهای از آنها پرداخته میشود.
1ـ4) ارزش توبه و استغفار در «قرآن و روایات»
در نگاه قرآن و روایات توبه یکی از عبادات بزرگ است و بنا بر آنچه خواهد آمد، توبة افراد و استغفارشان، هرچند گناه شرعی هم نکرده باشند، یک فضیلت محسوب میشود و بدین جهت است که معصومین نیز که گناه شرعی و قانونی ندارند، ولی به جهت اینکه همیشه خود را در مقام گناه محبّتی میدانند، استغفار گناه برایشان لازم میگردد. برخی از آیات قرآن در این باره به شرح ذیل میباشد.
1ـ4ـ1) جایگاه توبه و استغفار در قرآن
الف) فراخوان همة مؤمنان به سوی استغفار: «...وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: ... و همگى بسوى خدا بازگردید اى مؤمنان تا رستگار شوید» (النّور/3).
بنا بر قول علاّمه طباطبائی، مراد از «توبه» به طوری که از سیاق بر میآید، بازگشت به سوی خدای تعالی است، به امتثال اوامر او و انتهاء از نواهی آن و خلاصه، پیروی از راه و صراط آن (طباطبائی، 1417ق.، ج 15: 157).
ب) خدا دوستار توبهکنندگان است: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ: خداوند توبهکنندگان را دوست دارد و پاکان را (نیز) دوست دارد» (البقره/222).
علاّمه در این رابطه نیز میفرمایند: کلمة «توّابین» صیغة مبالغه و به معنای کسی است که بسیار توبه میکند، بعید نیست این مبالغه را از کلمة «متطهّرین» نیز استفاده کنیم. در نتیجه، کثرت در توبه و طهارت از هر جهت استفاده شود، هم کثرت از جهت نوع توبه و طهارت و هم از جهت عدد آن دو. آن وقت معنا چنین میشود که خدا همة انواع توبه را دوست میدارد، چه با استغفار باشد و چه با امتثال همة اوامر و نواهی او باشد، و چه با معتقد شدن به همة اعتقادات حقّه باشد، و نیز خدا همة انواع تطهیر را دوست میدارد، چه اینکه با گرفتن وضو و انجام غسل باشد و چه اینکه با انجام اعمال صالحه باشد، و چه اینکه با کسب علوم حقّه باشد، هم همة این انواع توبه و تطهیر را دوست میدارد، و هم تکرار آن دو را (طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 318).
ج) استغفار سحرگاهی، عمل مداوم شبزندهداران و مؤمنان: «الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ: آنان شکیبایند و راستگو همواره اطاعت پیشهاند و انفاقگر و سحرگاهان به استغفار میپردازند» (آلعمران/ 17)، که در این آیه نیز یکی از خصلتهای پنجگانة متّقین را، «طلب آمرزش» در سحرگاهان معرّفی میکند که منظور از «استغفار» در سحرگاهان نماز شب و استغفار در آن است و روایات وارده، استغفار در اسحار را به نماز شب و استغفار در قنوت آخرین آن که همان یک رکعت «وتر» است، تفسیر نمودهاند (طباطبائی، 1417ق.، ج 3: 176).
1ـ4ـ2) جایگاه توبه و استغفار در روایات
در روایات نیز به نکاتی در خصوص توبه و استغفار پرداخته شده که مرتبط با بحث ماست و آن اینکه:
الف) خداوند دوستدار توبهکنندگان است
«امام صادق (ع) میفرمایند: «... أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی الْمُفَتَّنُونَ التَّوَّابُونَ: دوستترین بندگان نزد خدای تعالی آن کسانی هستند که در فتنه (گناه) واقع شوند و بسیار توبه کنند» (مصطفوی، 1369ق.، ج 4: 164).
ب) سه خصلت «توبهکنندگان» عامل نجات
«...ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَعْطَی التَّائِبِینَ ثَلَاثَ خِصَالٍ لَوْ أَعْطَی خَصْلَةً مِنْهَا جَمِیعَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَنَجَوْا بِهَا. قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (البقره/222)، فَمَنْ أَحَبَّهُ اللَّهُ لَمْ یعَذِّبْهُ وَ قَوْلُهُ « الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ وَیَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * وَقِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (غافر/9ـ7) وَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ «وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا * إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا (الفرقان/70ـ68): ابن أبیعمیر از برخی از اصحاب در حدیثی مرفوع (که سندش به معصوم (ع) رسد) حدیث کرده که فرمود: خدای عزّ و جل به توبهکنندگان سه خصلت داده است که اگر یکی از آنها را به تمامی اهل آسمانها و زمین بدهد، به سبب آن همگی نجات یابند (یکی این بشارت و نویدی است که به آنان داده در) گفتارش: «همانا خداوند دوست دارد توبهکنندگان را و دوست دارد پاکیزگیجویان را» (البقره/222). پس هر که خدا او را دوست دارد، او را عذاب نکند. دیگر گفتار اوست که میفرماید: «آن کسانی که بردارند عرش را و آنان که گردانند، تسبیح گویند به ستایش پروردگار خویش و ایمان آورند بدو و آمرزش خواهند برای آنان که ایمان آوردند، پروردگارا فرا گرفتی همه چیز را به رحمت و دانش. پس بیامرز آنان را که توبه کردند و پیروی کردند راه تو را، و آنها را از عذاب دوزخ باز دار. پروردگارا و درآور ایشان را به بهشتهای جاودانی که نوید دادی به ایشان و هر که شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان؛ زیرا تویی همانا عزیز و حکیم، و دور ساز ایشان را از بدیها و آن را که از بدیها دور ساختی، در آن روز همانا به او مهر ورزیدی و این است آن رستگاری بزرگ» (غافر/ 9ـ7). دیگر گفتار او عزّ و جلّ است: «و آنان که نخوانند با خدا معبود دیگری، و نکشند تنی را که حرام کرد خدا جز به حق و زنا نکنند و هر که چنین کند گرفتار کیفر شود. افزوده شود برای او عذاب در روز قیامت و جاودان ماند در آن سرا فکنده. مگر آنکه توبه کند و ایمان آرد و کردار شایسته کند. پس آنانند که خداوند تبدیل کند بدیهایشان را به خوبیها و خدا آمرزنده و مهربان است» (الفرقان/70ـ68) » (کلینی، 1407ق.، ج 2: 432).
ج) «توبه» عامل خشنودی خداوند
«ابو عبیده خذاء گوید: شنیدم از حضرت باقر (ع) که میفرمود: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیلَةٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِک الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا: همانا خدای تعالی به توبه (و بازگشت) بنده خود فرحناکتر است از مردی که در شب تاری شتر و توشة خود را گم کند و آنها را بیابد، پس خدا به توبة بندهاش از چنین مردی در آن حال که راحله گمشده را پیدا کند، شادتر است» (کلینی، 1407ق.، ج 2: 435). «ابنالقداح نیز گوید، حضرت صادق (ع ) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یفْرَحُ بِتَوْبَةِ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ إِذَا تَابَ کمَا یفْرَحُ أَحَدُکمْ بِضَالَّتِهِ إِذَا وَجَدَهَا: همانا خدای عزّ و جلّ به توبة بندة مؤمن خود شاد شود، چون توبه کند، چنانچه یکی از شما به گمشدة خود که پیدا کرده شاد گردد» (همان، ج 2: 436).
د) بهترین دعا «استغفار»
«سکونی از امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل میکند که فرمود: «خَیرُ الدُّعَاءِ الِاسْتِغْفَارُ: بهترین دعا استغفار (و آمرزشخواهی) است» (همان: 404). «حسین بن زید نیز از امام صادق (ع) نقل میکند که پیامبر (ص) فرمود: «الِاسْتِغْفَارُ وَ قَوْلُ ـ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ خَیرُ الْعِبَادَةِ قَالَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ: «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِک» (محمّد/ 19): استغفار کردن و گفتن «لاَ اِلَهَ اِلاَّ الله» بهترین عبادت است، خدای عزّ و جلّ جبّار فرموده است: پس بدان که نیست معبودی جز خدا و آمرزش خواه برای گناه خویش (محمّد/19)» (همان: 505).
و) استغفار عامل قبولی عمل
«عبید بن زراره از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: «إِذَا أَکثَرَ الْعَبْدُ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ رُفِعَتْ صَحِیفَتُهُ وَ هِی تَتَلَأْلَأُ: هرگاه بنده استغفار کند (و از خداوند آمرزش خواهد،) نامة عمل او بالا رود، در حالی که میدرخشد» (همان: 504).
س) استغفار عمل مداوم پیامبر (ص)
«حارث بن مغیره از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: کَانَ رَسُولُ اللهِ یَسْتَغْفِرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ یوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً وَ یتُوبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبْعِینَ مَرَّةً قَالَ قُلْتُ کانَ یقُولُ ـ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَیهِ قَالَ کَانَ یَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ سَبْعِینَ مَرَّةً وَ یَقُولُ وَ أَتُوبُ إِلَی اللَّهِ وَ أَتُوبُ إِلَی اللَّهِ سَبْعِینَ مَرَّة: شیوة رسول خدا (ص) این بود که در هر روز هفتاد بار به درگاه خدای عزّ و جل استغفار میکرد و هفتاد بار توبه میکرد. گوید: عرض کردم: (یعنی) میفرمود: «اَستَغفِرُ اللَّه وَ أَتُوبُ إِلَیه»؟ فرمود: هفتاد بار میفرمود: استغفر الله، استغفر الله، و هفتاد بار (دیگر) میفرمود: «أَتُوبُ إِلَی اللّهِ وَ أَتُوبُ إِلَی اللهِ» (همان: 505).
ش) «استغفار» دژ محکم در برابر عذاب الهی
«عبداللَّه بن محمّد جُعفی گفت: از امام محمّد باقر (ع) شنیدم که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: «مُقَامِی فِیکمْ وَ الإسْتِغْفَارُ لَکمْ حِصْنٌ حَصِینٌ مِنَ الْعَذَابِ فَمَضَی أَکثَرُ الْحِصْنَینِ وَ بَقِی الِاسْتِغْفَارُ فَأَکثِرُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ مَمْحَاةٌ لِلذُّنُوبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (الأنفال/ 33): بودن من در میان شما و استغفار برای شما به منزلة دو دژ محکم است که شما را از عذاب در امان میدارد. سپس امام باقر (ع) ادامه دادند که دژ بزرگتر از میان شما رفت (اشاره به رحلت رسول خدا (ص) دارد) و فقط استغفار باقی مانده است. پس بسیار طلب آمرزش کنید؛ زیرا گناهان شما را پاک میکند. خداوند عزّ و جلّ میفرماید: تا هنگامی که تو (ای رسول خدا (ص)) در میان آنان هستی، خدا آنان را عذاب نمیکند و تا هنگامی که استغفار میکنند، خدا آنان را عذاب نخواهد کرد (الأنفال/ 33)» (ابنبابویه، بیتا: 164).
از آنچه گذشت، روشن میشود که در نگاه قرآن و روایات توبه و استغفار عبادتی است که همة مؤمنان به آن دعوت شدهاند. از این رو، شایسته است که انبیاء و امامان معصوم (ع)، پیش و بیش و بهتر از همه، این دعوت الهی را لبّیک گویند و در تمام حالات خود بر توبه و استغفار مداومت ورزند تا به این وسیله، به فیض تقرّب هر چه بیشتر در درگاه الهی نایل آیند.
نتیجهگیری
از آنجا که به نصّ روایات و همچنین آیات قرآن، امامان معصوم (ع) برخوردار از عصمت و جانشینان به حقّ پیامبر (ص) از طرف خداوند هستند، دربارة جمع بین این دست از روایات، با روایات «توبه و استغفار» که دلالت بر عدم عصمت امامان (ع) میکنند، باید گفت که:
1ـ برخی از این روایات از لحاظ سندی ضعیف میباشند.
2ـ در بسیاری از موارد، انبیاء (ع) و امامان معصوم (ع) به عنوان یک سرمشق برای مردم سخنمیگفتند و گفتههای آنها بیشتر جنبة تعلیمی و تربیتی داشته است.
3ـ در بعضی از موارد، هدف این بوده که بگویند: ما بدون تکیه بر لطف خداوند از خود چیزی نداریم، و این مواهب و امدادها و توفیقات اوست که ما را معصوم میدارد و به تعبیر دیگر، جملهای که از امامان معصوم (ع) نقل شد، درست به عکس آنچه خردهگیران گفتهاند، دلالت بر معصوم بودن آنان به کمک الطاف الهی دارد؛ زیرا علی (ع) میگوید من شخصاً بدون پروردگار از خطا مصون نیستم و این موهبت جز به امداد پروردگار نیست و یا به تعبیری که در سورة یوسف (ع) آمده جز «برهان رب» نیست.
4ـ بسیاری از اموری که به عنوان گناه در آیات و روایات و دعاها آمده، چیزی جز ترک اولی محسوب نمیشود و این نکته نیز لازم به ذکر است که منظور از ترک اولی این نیست که کار واجبی را ترک کرده باشند یا گناه و حتّی مکروهی را انجام داده باشند، بلکه منظور انجام فعل مباح و حتّی مستحب است، در برابر کاری که از آن مستحبتر بوده است. واضح است رها کردن یک مستحب اولی و رفتن به سوی مستحب دیگر به هیچ وجه کار غیر اخلاقی نیست و عنوان ترک اولی دارد، امّا همین کار که دربارة دیگران، نه تنها خلاف نیست، بلکه انجام مستحب در حدّ خود یک فضیلت است، دربارة مقرّبان درگاه خدا گاه مایه عتاب میگردد.
5ـ تضرّع و دعاهای امامان معصوم (ع) صرفاً از روی تواضع و فروتنی میباشد «عَلَی سَبِیلِ هَضمِ النَّفَس».
6ـ استغفار حضرات (ع) نوعی استغفار دفعی میباشد؛ یعنی استغفاری که مانع از عارض شدن غفلت و گناه بر آن حضرات (ع) میشود و از جهتی استغفار آنان برای رفع است، لیکن نه برای رفع گناه اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی است که نسبت به شهود تامّ و استغراق محض گناه محسوب میشود.
7ـ آیات و روایات نیز توبه و استغفار را به عنوان درجه و عامل رشد و نجات و خشنودی خدا معرّفی نمودهاند و طبیعی است که امامان معصوم نیز خود را از این امتیازات محروم نمیکنند.
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان گفت که روایاتی که شبهه در عدم عصمت امامان (ع) دارند، هیچ گونه تعارضی با روایات دال بر عصمت امامان (ع)، ندارند.