Document Type : علمی- ترویجی
Authors
Abstract
Human beings need the educational methods in accordance with time, locations, and situations in order to gain proper training for achieving prosperity and eternal perfection. They could gain these methods through the utilization of the past experience and religious and scientific sources. Plenty of theses methods have been mentioned in the sources of psychology and educational sciences, but little attention has been paid to damaging and harmful training methods. Therefore, this article, through the analytical methods, the use of religious sources, and the data of contemporary sciences, tries to describe the most important traumatic cognitive training methods: blind imitation, raising children according to the time and situation of the trainer, preaching and advising untimely, neglecting the principals of preaching and advising, and training totally theoretically. It also tries to present approaches like updating educational foundations based on religious sources, providing provident training, observing the situations of advising , giving children enough texts and contents appropriate to their needs.
Keywords
مقدّمه
تنها دلیل برتری انسان نسبت به دیگر موجودات، کمالپذیری ارزشی اوست و تنها راه دستیابی به کمال، تربیت صحیح در پرتو مبانی تربیتی صحیح میباشد. با بررسی زندگی انسان میتوان دریافت که همة افراد خواهناخواه تربیت مییابند، ولی ممکن است در کیفیّت با یکدیگر متفاوت باشند. با این توصیف، میتوان دریافت که تربیت نیز امری نسبی است و به مبانی و روشهای آن بستگی دارد. بنابراین، انسانها برای دستیابی به کمال به بهترین نوع تربیت نیازمندند که با بهترین روشهای تربیتی حاصل میشود.
با نگاهی مختصر به منابع تربیتی میتوان دریافت که رویکرد این منابع، رویکردی ایجابی است؛ بدین معنی که در این منابع، تنها به بایدهای تربیتی اشاره و کمتر به نبایدهای آن پرداخته شده است. بر اساس این نبایدها، تربیت کودکان گاه آنچنان پیامدها و خطراتی دارد که تربیت نکردن بهتر به نظر میرسد! از سوی دیگر، منابع تربیتی که در اختیار مربّیان و متولّیان امر تربیت قرار دارد، عمدتاً منابع غربی است و کمتر از منابع اسلامی در این امر استفاده شده است. بنابراین، بررسی این نبایدها به روشهای آسیبزا در تربیت تعبیر میشود و بومیسازی آنها با مبانی اسلامی ضروری به نظر میرسد. منابعی که در این زمینه نگاشته شده، بسیار اندک بوده است و میتوان از کتابهای تربیت طبیعی در مقابل تربیت عاریهای، تربیت چه چیز نیست، تعلیم و تربیت به کجا میرود، تربیت طربناک، اثرات پنهان تربیت آسیبزا، هشدارها و نکتههای تربیتی و یادداشتهای ممنوعه، برداشتهای وارونه از عبدالعظیم کریمی و روشهای آسیبزا در تربیت از منظر تربیت اسلامی اثر محمّدرضا قائمی مقدّم و مقالة «ابزارها و روشهای آسیبزا در تعلیم و تربیت دینی دانشآموزان» از ابوالفضل ساجدی نام برد. در این دو منبع پیش رو نیز تقسیمبندی منطقی از روشهای آسیبزا صورت نگرفته است و همة روشها، اعمّ از شناختی، عاطفی و رفتاری، بدون تفکیک از یکدیگر بیان شده است.
با توجّه به اهمیّت موضوع، این مقاله بر آن است که روشهای شناختی آسیبزا را در تربیت با تأکید بر معارف علوی بررسی نماید و با توجّه به گنجایش مقاله، به مهمترین روشهای آسیبزا اشاره داشته باشد. بنابراین، در ادامه تعریف مختصری از شناخت بیان میشود و روشهای شناختی آسیبزا در تربیت بررسی میگردد.
1ـ شناخت
شناخت یکی از ابتداییترین و اساسیترین نیازهای بشری است که از همان بدو تولّد با وی همراه است و او را در برقراری ارتباط با پیرامون خود یاری میرساند. بسیاری از اندیشمندان علوم مختلف، شناخت را به دلیل وضوح آن قابل تعریف نمیدانند، ولی عدّهای آن را چنین تعریف کردهاند: «حصول صورت شیء و ظهور شیء نزد عالم، بدون آثار خارجی و پیراسته از وجود مادّی آن شیء» (فیض کاشانی، 1375: 18). خداوند متعال که این نیاز را در انسان به ودیعه نهاده است، برای آن ابزار و منابعی مشخّص نموده که انسان به وسیلة آن بتواند به این مهم دست یابد. از این ابزار و منابع به تفصیل در کتب فلسفی یاد شده است. به طور خلاصه، میتوان از مهمترین ابزار، حواس ظاهری و باطنی، تجربه، عقل (ر.ک؛ ابراهیمزاده، 1387: 78) و قلب و از مهمترین منابع، فطرت، کشف و شهود، طبیعت، تاریخ (ر.ک؛ سبحانی، 1379: 57ـ74) و وحی (ر.ک؛ مغنیه، بیتا، ج 4: 340 ) نام برد. با توجّه به تعریف کوتاهی که از شناخت بیان شد، در ادامه، این مقاله به بحث اصلی خود، یعنی روشهای شناختی آسیبزا در تربیت میپردازد.
2ـ روشهای شناختی آسیبزا در تربیت
همانگونه که شناخت یکی از ضروریّات زندگی هر انسان، جزء جداییناپذیر و از ابتداییترین نیازهای بشر در هر عصر و زمان و با هر اندیشه و افکار است، شناخت روشهای شناختی آسیبزا نیز از ابتداییترین و اجتنابناپذیرترین هنجارهای تربیتی در همة اعصار و قرون به شمار میرود. بنابراین، تبیین این روشها، بهویژه در جامعة کنونی که ابزار و وسایل اطّلاعات و ارتباطات بسیار گسترده و غیر قابل کنترل در اختیار فرزندان است، از ضروریّات امر تربیت به حساب میآید. با بررسی اجمالی شناخت و آگاهی از ضرورت و اهمیّت آن و با توجّه به اهمیّت موضوع، در ادامه، انواع روشهای شناختی آسیبزا در امر تربیت بررسی میشود.
1ـ1) تقلید کورکورانه
تقلید در لغت به معنای آویختن چیزی به گردن حیوان (ر.ک؛ ضیاءآبادی، 1386: 36) و در اصطلاح، به معنای پذیرش سخن دیگری بدون دلیل است (ر.ک؛ حلّی، 1385: 22) و به طور کلّی، به چهار قِسم تقسیم میشود که عبارت است از تقلید جاهل از جاهل، عالِم از عالِم، عالِم از جاهل و جاهل از عالِم (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1377، ج 2: 224). سه قِسم اوّل، هم از نظر عقلی و هم از نظر شرعی مردود میباشند و یا حتّی حرام شمرده شده است (ر.ک؛ مطهّری، 1383، ج 19: 121)، ولی قِسم آخر، مجاز است و یا حتّی یکی از ضروریّات زندگی هر انسانی است؛ زیرا یک فرد قادر به کسب همة علوم مورد نیاز خود نمیباشد و بهناچار باید از دیگران تقلید کند. قرآن کریم نیز به لزوم تقلید معتقد است و میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ: و پیش از تو، جز مردانى که به آنها وحى مىکردیم، نفرستادیم! اگر نمىدانید، از آگاهان بپرسید﴾ (النّحل/ 43). این آیه با بیان ﴿فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾ به وجوب تقلید جاهل از عالِم در همة فنون اشاره دارد (ر.ک؛ طباطبائی، بیتا، ج 12: 384).
اهمیّت امر تقلید در سخنان اهل بیت(ع) از جملة حضرت علی(ع) نیز مشهود است: «طُوبی لِمَن سَلَکَ طَریقَ السَّلاَمَةِ بِبَصَرِ مَن بَصَّرَهُ وَ طاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ: خوشا به حال کسی که بپیماید راه سلامت را با دیدة کسی که او را بینا کرده است و پیروی کردن از راهنمایی که به او دستور داده است» (آمدی، 1378، ج 1: 540).
قرآن کریم به حدود خاصّی در تقلید قائل است و آن را در آیات بسیاری بیان داشته است. با بررسی این آیات میتوان دریافت که تنها مجوّز و محدودة تقلید از منظر قرآن، علم است؛ یعنی انسان باید در اموری که به آن علم ندارد، به کسی که از آن برخوردار است، مراجعه نماید و کسب تکلیف کند؛ از جملة این آیات، آیة 170 سورة بقره است که میفرماید: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ: و هنگامى که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است، پیروى کنید! مىگویند نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم. آیا اگر پدران آنها چیزى نمىفهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنها پیروى خواهند کرد)؟﴾ (البقره/170).
در این آیه، خداوند به پیروی کافران از پدران خود اشاره فرموده است و به دلیل تقلید بیقید و شرط و غیرعاقلانه، آنان را نکوهش کرده است. استاد مطهّری ذیل این آیه میفرماید: «هدف قرآن، تربیت است؛ یعنی در واقع، میخواهد افراد را بیدار کند. قرآن میخواهد تعلیم دهد که مقیاس و معیار تشخیص باید عقل و فکر باشد، نه صرف اینکه پدران ما چنین کردند و ما هم چنین میکنیم» (مطهّری، 1360: 190).
قرآن کریم حتّی مقلّدان جاهل را بدترین جنبندگان نزد خداوند میشمارد و میفرماید: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ: بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمىکنند﴾ (الأنفال/ 22).
ایشان در تأیید پیروی از عالم میفرماید: «أَحَقُّ مَنْ أَطَعْتَهُ مَنْ أَمَرَکَ بِالتُّقَی وَ نَهَاکَ عَنِ الْهَوَی: سزاوارترین کسی که باید او را اطاعت کنی، کسی است که تو را به تقوی امر نماید و از پیروی خواهش بر کنار دارد» (آمدی، 1378، ج 1: 200) و «أَطْلِعِ الْعِلْمَ وَ أَعْصِ الْجَهْلَ تُفْلِحْ: از علم و دانش پیروی کن، و از جهل و نادانی نافرمانی کن تا رستگار شوی» (همان، ج 2: 229) و «إِذَا عَلَوتَ فَلاَ تَفَکَّر فِیمَن دُونِکَ مِنَ الجُهَّالِ، وَلَکِن اِقتَدِ بِمَن فَوقَکَ مِنَ العُلَمَاءِ: هرگاه بلندمرتبه گشتی (و مقامی یافتی)، اندیشه نکن در کسانی که زیردست تو هستند از نادانان، ولی اقتدا و پیروی کن به آنها که برتر از تو هستند از دانشمندان» (همان: 300).
اکنون که به بیان مختصری پیرامون تقلید از منظر قرآن، اهل بیت و صاحبنظران پرداخته شد و زمینه و هدف از آن بیان شد، تقلید مخرّب در تربیت و مجرای بروز این نوع تقلید بررسی میشود.
1ـ2) تقلید مربّی از پیشینیان
در امر تربیت نیز هر دو تقلید مثبت و منفی وجود دارد. امّا جنبة مثبت آن یا همان الگوبرداری، ضروری است و یکی از ملزومات تربیت به شمار میرود. ولی تقلید جاهلانه که مربّیان را بیشتر درگیر خود نموده، از روشهای آسیبزا به شمار میرود. این روش از آن روی آسیبزاست که مربّی به آثار سوء بسیاری از روشهای تربیتی گذشتگان توجّه نمیکند و با درست پنداشتن این روشها به تربیت ناصحیح خود ادامه میدهد.
شاید دلیل تقلید مربّیان از روشهای تربیتی گذشتگان، کافی دانستن مبانی شناختی تربیتی گذشته، یا بیارزش دانستن امر تربیت و یا هر دو باشد. مربّیان عزیز، از جمله والدین و آموزگاران باید بدانند که روشهای تربیتی گذشتگان نیز همچون بسیاری از آداب و رسوم آنان باید بازنگری و با مقتضیّات زمان سنجیده شود؛ زیرا هرچه پیشرفتهای علمی و فنّاوری حاصل میشود، به همان اندازه روشهای تربیتی نیز باید به روز رسانی شود تا بتوان به خوبی از عهدة این امر خطیر برآمد.
در اینجا شاید این شبهه مطرح شود که طبق قرآن و سنّت، بازبینی روشهای تربیتی، خود تقلید از گذشتگان است. در پاسخ باید گفت، چنانکه قبلاً ذکر شد، پیروی از عالم، صحیح و یا حتّی ضروری است. قرآن نیز از طرف خالق انسان و عالم مطلق به همة احوالات او آمده است، سنّت نیز که شامل سخنان پیامبر اکرم و ائمّة اطهار(ع) است، طبق گفتة قرآن کریم1، همان وحی است. پس این تقلید، در واقع، از نوع تقلید کورکورانه نیست و کاملاً لازم و ضروری است. علاوه بر این، هنوز به طور جامع و کامل از این منبع بسیار غنی و ارزشمند بهرة لازم برده نشده است تا بتوان گفت این آموزهها نیاز به بازبینی دوباره دارند.
1ـ3) تقلید بیمعنای متربّی
«تربیت کردن، رها کردن آدمی از بستهها و وابستگیها، آزاد کردن از قدرت دیگران و آشنا ساختن او با قدرتی است که دارد. بنا بر این تعریف، تربیت، فتح مداوم است؛ فتح وجود خویشتن، فتح قید و بندهای قراردادی و تحمیلی که از جانب بزرگسالان برای رام کردن، اهلی کردن و مطیع کردن بیچون و چرا به بهانة تأدیب و تربیت کودک اعمال میگردد» (کریمی، 1381: 67).
والدین و مربّیانی که به فرزندان مقلّد خود بهای بیشتری میدهند و هدف از تربیت را تقلید هرچه بیشتر فرزند از خود میدانند، دچار این آسیب شدهاند. آنها باید توجّه داشته باشند که با چنین تربیتی، فرزندانی بیاراده، وابسته و بدون اعتماد به نفس به ثمر میرسانند که قادر به رویارویی با مشکلات نیستند و در نتیجه، قادر به تربیت درست نسل بعد از خود نیز نمیباشد.
حضرت علی(ع) میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَکَ الطَّرِیقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ وَ مَنْ خَالَفَ وَقَعَ فِی التِّیهِ: ای مردم! کسی که راه روشن را بپیماید، به آب و آبادی میرسد و هر که بیراهه رود، در بیابان بیآب و گیاه گرفتار شود» (نهجالبلاغه/ خ 201).
این سخن شریف گواه بر این مطلب است که اگر انسان راه و روش تربیت درست را برای فرزند خود انتخاب کند، به نتیجة مطلوب دست خواهد یافت، ولی اگر تنها به فکر تربیت کودکی ساکت و مطیع باشد و به داشتههای گذشته در امر تربیت و روشهای آن اکتفا کند، راه به جایی نمیبرد و با وجود تلاش بسیار، در تربیت فرزند خود موفّق نخواهد بود.
2ـ تربیت کودک مطابق با شرایط دوران مربّی
انسانها برای انجام هر کاری اهدافی را دنبال میکنند. هدف از تربیت نیز به طور جزیی، سلامتی روحی و جسمی فرزندان، آمادگی برای انجام مسئولیّتهای سنگین، پرورش روحیّة متعادل و مقاوم در برابر مشکلات و ... میباشد (ر.ک؛ قائمی، بیتا: 21) و به طور کلّی، «پدید آوردن انسانهای آزاد و دور و برکنار از هر گونه قید بندگی دیگران و اسارت گناه و مستقل از همة انحرافات و لغزشها» (همان، 1372: 18) است.
برای دستیابی به این اهداف و در راستای تحقّق آن به روشهای تربیتی نیاز است. این روشها بازة زمانی متفاوت دارند. گاه تنها به دوران کودکی منحصر میشوند و پس از آن کارآمد نیستند، گاه برای تمام عمر کارآیی دارند و گاه علاوه بر زندگی دنیوی، بر زندگی اُخروی نیز تأثیر میگذارند. حال اگر هدف مربّی، هدفی سطحی و پیش پا افتاده باشد و یا تنها اهداف دنیوی را دنبال نماید، به تربیتی دست خواهد زد که آیندهنگر نیست و مشکلآفرین است.
حضرت علی(ع) در باب لزوم آیندهنگری در تربیت میفرمایند: «لاَ تقسِرُوا أَولاَدَکُم عَلَی آدَابِکُم فَإِنَّهُم مَخلُوقُونَ لِزَمانٍ غَیرِ زَمَانِکُم: (ابن أبیالحدید، بیتا، ج 20: 267)؛ یعنی «فرزندان خود را به خویهای خویش پرورش ندهید که آنها برای روزگاری دیگر آفریده شدهاند» (جرداق، بیتا: 453).
به تعبیر زیبای جبران خلیل جبران، «فرزندان ما با ما هستند، امّا مال ما نیستند. با زمان ما هستند، امّا برای زمان ما نیستند. آنها متعلّق به خودشان و آیندة خود هستند... عشق خود را بر آنها نثار کنید، امّا اندیشههایتان را برای خود نگه دارید؛ زیرا آنها را نیز برای خود، اندیشهای دیگر است. جسم آنها را در خانة خود مسکن دهید، امّا روح آنها را به آینده واگذارید، چراکه روح آنها در خانة فردا زیست خواهد کرد که شما حتّی در رؤیا نیز نمیتوانید به دیدار آن بروید. ممکن است تلاش کنید که شبیه آنان باشید، ولی مکوشید که آنان را مانند خود بار بیاورید؛ زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت و با دیروز درنگ نخواهد کرد» (خلیل جبران، 1375: 35ـ36).
البتّه انسانها هر قدر هم که بتوانند آینده را ارزیابی نموده، به تمام جنبههای شخصیّتی فرزندان خود دست یابند و از همه نظر در تربیت او کوشا باشند، تنها میتوانند او را برای زندگی دنیوی آماده نمایند و از تربیت او برای آیندهای نهچندان دور2 که هدف از تربیت انسان، دستیابی به کمالات آن است، عاجز هستند. بنابراین، به منبعی برای تربیت فرزندان به منظور تکامل و رشد معنوی آنها برای جهانی دیگر نیاز دارند. این منبع همان وحی است که از طریق انبیاء به انسان انتقال داده میشود (ر.ک؛ موسوی خمینی، 1378، ج 4: 32). در نظام تربیتی اسلام نیز به طور کلّی، اهداف تربیت در سه مرحلة کوتاهمدّت، میانمدّت و بلندمدّت قرار میگیرند که جملگی زمینهساز هدف غایی تربیت میباشند که همان صراط مستقیم است (ر.ک؛ الهامینیا، 1386: 17).
با توجّه به آنچه پیرامون این موضوع مطرح شد، والدین و مربّیان، باید به این نکته توجّه نمایند که زندگی کودکان محدود به امروز نیست و باید آنها را به گونهای تربیت کنند که بتوانند قدرت مواجهه را در قبال تغییرات پیدرپی در آینده افزایش دهند و خود را با آن تغییرات انطباق دهند. البتّه منظور از انطباق این نیست که افراد اجازه دهند تغییرات، آنها را دگرگون سازد، بلکه انسان باید مهارتهایی کسب کند که با تکیه بر ارزشهای درونی خود، ظرفیّت پذیرش هر گونه تغییر را داشته باشد. در این صورت، شخص نسبت به تغییرها گرایشی مثبت، انعطافپذیر و سازگار دارد و به جای آنکه تغییر را یک مشکل به حساب آورد، از آن به عنوان یک فرصت استفاده میکند (ر.ک؛ حیدری، 1384: 147). بنابراین، تربیت آیندهنگر، یعنی آموزش مهارتهای سازگاری با شرایط روز به فرزندان با هدف آسیبپذیری کمتر آنان در مقابل تغییرات.
3ـ موعظه و نصیحت نابجا و بیتوجّه به ارکان آن
«موعظه به کلمات و جملاتی گفته میشود که به منظور ردع، منع و تسکین شهوت و غضب، در موارد لازم القا میگردد» (شکوهی یکتا، 1366: 222) و «نصیحت یعنی پیشنهاد کار یا گفتاری که به صلاح شنونده باشد» (الهامینیا، بیتا: 46). این دو لفظ تقریباً به یک معنا میباشند (ر.ک؛ قائمی مقدّم، 1391، ج1: 76ـ77) و هر دو یکی از روشهای مهمّ تربیتی به شمار میآیند که در قرآن و سنّت بسیار به آن سفارش شده، حتّی یکی از روشهای تربیتی است که قرآن به پیامبر نیز آموخته است: ﴿ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِوَالْمَوْعِظَةِالْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ: با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما و با آنها به روشى که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن. پروردگارت بهتر از هر کسى مىداند که چه کسى از راه او گمراه شده است و او به هدایتیافتگان داناتر است﴾ (النّحل/ 125).
این روش مزایای فراوانی دارد (ر.ک؛ الهامینیا، 1376: 63) که عبارت است از:
الف) انسان را از غفلت و ناآگاهی دور میسازد:
«ثَمَرَةُ الوَعظِ الإِنتِباهُ: نتیجة موعظت، بیداری است» (تمیمی آمدی، بیتا، ج 1: 358).
ب) باعث ایجاد علاقه و دلبستگی بین مربّی و متربّی میشود:
«النُّصحُ یُثمِرُ المَحَبَّةَ: خلوص (یا خیرخواهی)، محبّت و دوستی به بار آورد» (همان، 1378، ج 2: 469).
ج) نشانة اخلاص و دلسوزی است:
«لاَ إِخلاَصَ کَالنُّصحِ: هیچ خلوص و پاکدرونیی مانند پند دادن نیست» (همان، بیتا، ج 2: 832).
د) از رسوایی و فضاحت جلوگیری میکند:
«مَن قَبِلَ النَّصیحَةَ سَلِمَ مِنَ الفَضیحَةِ: هر که پذیرای پند باشد، از رسوایی بر کنار ماند (همان: 650).
این روش و هر روش تربیتی دیگر، اگر در بستر مناسب خود به کار گرفته شود، اثری مطلوب بر متربّی خواهد داشت، ولی اگر مربّی بدون توجّه به اهمیّت این مقدّمه بسیار مهم از این روش تربیتی استفاده کند، قطعاً یکی از روشهای آسیبزا به شمار میرود. بستر لازم برای دستیابی به این هدف، ایجاد شرایط لازم برای هر یک از ارکان موعظه است. بنابراین، در ادامه، برای درک بهتر موضوع، ارکان موعظه و شرایط آنها بررسی شده است و به جنبة آسیبرسانی آن اشاره میشود.
3ـ1) ارکان موعظه
موعظه از سه رکن اساسی واعظ یا مربّی، محتوا و پیام و مخاطب تشکیل شده است (ر.ک؛ قائمی مقدّم، 1391، ج 1: 96). برای دستیابی به هدف وعظ، شرایطی لازم است که اگر مهیّا نباشد، موعظه عقیم یا آسیبزاست. این شرایط برای هر یک از ارکان متفاوت است که در ادامه به آن پرداخته میشود.
3ـ1ـ1) واعظ
«واعظ» که به معنای پندگو و اندرزدهنده است (ر.ک؛ داورپناه، 1374، ج 8: 385) و در علوم تربیتی به مربّی اطلاق میشود، از مهمترین ارکان موعظه به حساب میآید؛ زیرا هرچه واعظ در برنامهریزی، انتخاب موضوع و مخاطب، زمان و مکان و نیز چگونگی موعظه دقّت نماید و شرایط لازم را رعایت کند، به همان میزان اثرگذاری موعظه بیشتر خواهد بود (ر.ک؛ قائمی مقدّم، 1391، ج 1: 97). این شرایط عبارتند از: آگاهی و بینش، صداقت و راستی، خیرخواهی، عمل کردن واعظ به وعظ خود، تواضع، نرمش، محبّت، احترام و تکریم.
3ـ1ـ1ـ1) آگاهی و بینش
شخص نصیحتکننده باید به محتوای نصیحت، وضعیّت و خصوصیّات مخاطب، شیوههای وعظ، آسیبها و آفات احتمالی آن در شرایط زمانی و مکانی مختلف و دیگر شرایط لازم برای دستیابی به بهترین اثر در نصیحت احاطه داشته باشد؛ زیرا به فرمودة حضرت علی(ع): «کسی که بصیرت و بینایی ندارد، فکر و نظر او فاسد خواهد بود» (تمیمی آمدی، 1377، ج 1: 164) و «علمی نیست برای کسی که بصیرت و بینایی برای او نیست» (همان، ج 2: 1014).
در اهمیّت سخن حکیمان و افراد صاحب نفوذ در جامعه میفرماید: «إِنَّ کَلاَمَ الْحُکَمَاءِ إِذَا کَانَ صَوَاباً کَانَ دَوَاءً وَ إِذَا کَانَ خَطَأً کَانَ دَاءً: گفتار حکیمان اگر مطابق حق باشد، دارو و شفاست و اگر برخلاف حق باشد، درد و بیماری است» (نهجالبلاغه/ ح 265).
مربّی بدون آگاهی به محتوای نصیحت، وضعیّت و خصوصیّات مخاطب و سایر شرایط لازم برای وعظ، باعث کاهش اعتبار خود نزد متربّی شده، اعتماد وی را از خود صلب مینماید. بروز چنین پیامدی ارزش مربّی را نزد متربّی کاهش میدهد و منجر به تمسخر وی خواهد شد.
3ـ1ـ1ـ2) صداقت و راستی
اگر نصیحتکننده در گفتار خود صداقت داشته باشد، مخاطب خود را تنها به آموزههای حقیقی راهنمایی کند و مخاطب فطرتی پاک داشته باشد، نصیحت اثر لازم را بر روی مخاطب میگذارد. حضرت علی(ع) در باب اهمیّت فطرت پاک چنین میفرماید: «مَن لَم یعنهُ اللّهُ سُبحَانَهُ عَلَی نَفسِهِ لَم یَنتَفِع بِمَوعِظَةِ وَاعِظٍ: هر که خداوند سبحان او را بر نفس وی یاری ندهد (و از خودش پنددهنده نداشته باشد، پند پندگوی سودش نبخشد» (تمیمی آمدی، بیتا، ج 2: 704) و «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لاَ زَاجِرٌ وَ لاَ وَاعِظٌ: بدانید آن کس که نتواند خود را پند دهد تا از گناه کناره گیرد، قطعاً دیگری نمیتواند این کار را برای او انجام دهد» (نهجالبلاغه/ خ 71).
حضرت علی(ع) خود به اصل صداقت با مخاطب، پایبند بوده، چنین میفرماید: «ذِمَّتِی بِمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِیم: آنچه میگویم، به عهده میگیرم، و خود به آن پایبندم» (همان/ خ 16). در جای دیگری نیز میفرماید: «وَ نَخَلْتُ لَکُمْ مَخْزُونَ رَأْیِی: و نظر خالص خود را در اختیار شما گذاردم» (همان/ خ 35).
یکی از آفات بیصداقتی مربّی، بیاعتمادی متربّی به وی و دوگانگی در مبانی شناختی او، با دریافت آموزههای حقیقی است. علاوه بر این، با چنین عملی، شخصیّت مربّی در نظر متربّی تنزّل خواهد کرد.
3ـ1ـ1ـ3) خیرخواهی
یکی از خصوصیّات مربّی، خیرخواهی او نسبت به مخاطب است. خیرخواهی صفتی است که اگر واعظ از آن بیبهره باشد، شاید نتوان او را به این نام نامید (ر.ک؛ قائمی مقدّم، 1391: 100). حضرت علی(ع) در باب توجّه به این خصوصیّت واعظ میفرماید: «رُبَّمَا نَصَحَ غَیرِ النَّاصِحِ: چه بسا نصیحت کند کسی که ناصح و خیرخواه نیست» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 471) و در پذیرفتن نصیحت تنها، خیرخواهی را شرط میداند و میفرماید: «اقْبَلُوا النَّصِیحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَیْکُمْ وَ اعْقِلُوهَا عَلَی أَنْفُسِکُمْ: نصیحت آن کس را که خیرخواه شماست، بپذیرید و آن را حفظ کنید و به گوش جان بسپارید» (نهجالبلاغه/ خ 121).
اگر در نصیحت، مربّی خیرخواهی را اصل قرار ندهد، هرگز نمیتواند اعتماد متربّی را جلب نموده، او را راهنمایی نماید. با این خصوصیّت که یکی از اساسیترین خصوصیّات مربّی است، راه برای مقاومت بیمنطق در برابر نصایح مربّی بسته خواهد شد و لازمة آن، اثبات این خصیصة مربّی به متربّی است.
3ـ1ـ1ـ4) عامل بودن
از جمله شرایط لازم برای اثربخشی نصیحت فرد پنددهنده، مطابقت رفتار و گفتار اوست. اگر فرد رفتار و گفتاری همسان نداشته باشد، شنونده به او اعتماد نمیکند و برای سخنان او ارزشی قائل نیست تا بتوان انتظار داشت به این پندها عمل نماید. حضرت علی(ع) نیز به پیروی از فرد عامل امر کرده، میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحٍ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ وَ امْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَیْنٍ قَدْ رُوِّقَتْ مِنَ الْکَدَرِ: ای مردم! روشنی از زبانة چراغ واعظی طلبید که خود به وعظ خویش عمل میکند و از چشمهای آب طلب کنید که زلال و پاکیزه باشد» (همان/ خ 105). همچنین به پیشوایان، مربّیان و اثرگذاران جامعه میفرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلاَلِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ: هر کس خود را پیشوای مردم نمود، باید قبل از آموختن به دیگران به تعلیم نفس خویش بپردازد و قبل از تأدیب زبانش، به ادب کردن باطنش اقدام نماید و تعلیمکنندة نفس خویش و ادبکنندة آن به تکریم و احترام سزاوارتر است از کسی که تعلیمدهندة مردم و ادبکنندة آنهاست» (همان/ ح 73).
حضرت علی(ع) در نکوهش چنین افرادی میفرماید: «رُبَّ وَاعِظٍ غَیرِ مُرتَدِعٍ: بسا پنددهنده که خود را از کارهای زشت باز ندارد» (تمیمی آمدی، بیتا، ج 1: 419) و «لاَ تَکُنْ مِمَّن... َنْهَی وَ لاَ یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لاَ یَأْتِی: مانند کسی نباش که... مردم را از کار زشت نهی میکند، ولی خود همان را انجام میدهد و آنها را به کار خوب امر میکند، ولی خود انجام نمیدهد» (نهجالبلاغه/ ح 150) و «الدَّاعِی بِلاَ عَمَلٍ کَالرَّامِی بِلاَ وَتَرٍ: دعوتکنندة بیعمل چون تیرانداز بدون کمان است» (همان/ ح 337).
نصیحتکننده باید خود به گفتههای خویش ایمان داشته، به آن پایبند باشد: «إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ: بهراستی پنددهندهترین مردم کسی است که بیش از همه نفس خودش را اندرز دهد و زیادتر از دیگران فرمانبردار خدا باشد»(همان/ خ 86) (ر.ک؛ مجدی، 1375: 133).
به دلیل اینکه کودکان به گفتهها عمل نمیکنند، بلکه به رفتار توجّه نموده، آن را مبنای عمل خود قرار میدهند، چنانچه مربّی خود به آنچه میگوید، عمل نکند، موعظه و نصیحت وی هیچ اثر تربیتی بر متربّی نداشته، بلکه مربّی را نزد وی شخصی دروغگو جلوه میدهد. بنابراین، والدین و مربّیان برای اثرگذاری بیشتر بر کودکان باید به گفتههای خود عمل نمایند تا پیروی کودکان را بتوان انتظار داشت.
3ـ1ـ1ـ5) تواضع و نرمش
یکی از شرایط بسیار مهم برای فرد پنددهنده، نرمخویی است، بهگونهای که به گواه قرآن، اگر این خصوصیّت در هر انسانی، حتّی پاکترین انسانها نباشد، افراد از گرد او پراکنده میشوند3. حال اگر این فرد، واعظ نیز باشد، اهمیّت نرمخویی دوچندان میشود. حضرت علی(ع) در احادیث فراوانی به کارآمدی نرمخویی دربارة دیگران اشاره فرمودهاند که در ادامه به گزیدهای از این احادیث اشاره میشود: «الرِّفقُ یُؤَدِّی إِلَی السِّلم: نرمخویی و مهربانی به آشتی و دوستی منتهی میشود» (تمیمی آمدی، 1378، ج 1: 479)؛ «الرِّفقُ مِفتَاحُ الصَّوَابِ وَ شِیمَةُ ذَوِی الأَلبَابِ: نرمخویی کلید رسیدن به درستی و خوی خردمندان است» (همان)؛ «اِرفِق تُوَفِّق: نرمخویی کن تا موفّق شوی» (همان) و «اِرفِق بِإِخوَانِکَ وَاکفِهِم غَربَ لِسَانِکَ وَاجرِ عَلَیهِم سِیبَ إِحسَانِکَ: نرمخویی کن با برادران خود، و نگه دار از ایشان تندی زبانت را، و روان گردان بر ایشان بخشش احسان خود را» (همان).
حضرت در ارزش و اهمیّت نرمش در گفتار و رفتار میفرمایند: «بِالرِّفقِ تَدُومُ الصُّحبَةَ: با نرمخویی مصاحبت و رفاقت پایدار بماند» (همان) و نرمخویی را موجب محبوبیّت در نظر دیگران، حتّی دشمنان میدانند و میفرمایند:«رِفقُ المَرءِ وَ سَخَاؤُهُ یُحبِبهُ إِلَی أَعدَائِهِ: نرمخویی و سخاوت، آدمی را نزد دشمنانش محبوب گرداند» (همان، ج 1: 481)4.
با این توصیف، نصیحت همراه با خشونت، منجر به انزجار و تنفّر متربّی از مربّی شده، او را به عکسالعمل منفی نسبت به همة سخنان مربّی وامیدارد.
3ـ1ـ1ـ6) محبّت، احترام و تکریم
«محبّت یعنی ولع بسیار داشتن قلوب در ستایش محبوب و ایثار طاعت و موافقت برای او» (رضانژاد، 1383، ج 1: 361) که انواع (ر.ک؛ یوسفیان، 1386: 117)، ریشهها و مراتبی (ر.ک؛ بهشتی، 1386، ج 2: 56) است و یکی از روشهای ایجاد انس و الفت بین مربّی و متربّی است؛ زیرا انسان به هرچه محبّت پیدا کند، به آن متمایل میشود و رنگ و بوی آن را میگیرد (ر.ک؛ دلشاد تهرانی، 1383، ج 4: 162)، به بیان حضرت علی(ع): «مَن أَحَبَّ شَیئاً لَهِجَ بِذِکرِهِ: هر که چیزی را دوست بدارد، همواره به یاد او تَرزبان است» (انصاری، ج 2: 620) و در تأکید بر مهر و محبّت و نیز اهمیّت آن در رابطة بین افراد میفرماید: «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ: دلهای مردم گریزان است، به کسی روی آورند که خوشرویی کند» (نهجالبلاغه/ ح 50).
حضرت علی(ع) نرمخویی و محبّت را دو رکن اساسی برای جلب توجّه متربّی به مربّی میدانند و میفرمایند: «مَا استُجلِبَت المَحَبَّةَ بِمِثلِ السَّخَا وَالرِّفقِ وَ حُسنِ الخُلقِ: هیچ چیزی مانند بخشش، نرمی و خوشخویی و محبّت مردم را برای انسان جلب نمینماید» (تمیمی آمدی، بیتا، ج 2: 742).
یکی دیگر از خصوصیّات مربّی برای بهرهبرداری لازم از نصیحت در تربیت متربّی، احترام و تکریم شخصیت متربّی است. در ارزش تکریم همین بس که اوّلین و آخرین آیاتی که بر پیامبر اکرم(ص) نازل شد، بر پایة کرامت انسانی بود (ر.ک؛ ب: حسینیزاده و مشایخی، 1393، ج 2: 119)5.
همة انسانها به دلیل تمایل طبیعی و کشش غریزة حُبّ ذات، خواستار عزّت و بزرگواری خود در جمیع شئون و مظاهر زندگی هستند و همواره از خواری و ذلّت بیزارند (ر.ک؛ فلسفی، 1379: 7). با توجّه به این خصیصه و شمولیّت آن در همة افراد، اگر مربّی به این جنبه از روحیّات متربّی توجّه ننموده، در این امر افراط یا تفریط بنماید نه تنها تربیت ننموده، بلکه در جهت عکس عمل نموده است. حضرت علی(ع) دربارة نسبی بودن تکریم متربّی میفرماید:«مَن رَبَّاهُ الهَوانُ أَبطَرَتهُ الکَرَامَةُ: کسی که پستی و خواری او را تربیت کرده باشد، کرامت و بزرگواری، او را به سرکشی و مستی وادارد» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 383) و دربارة محبّت و کرامت میفرمایند: «مِنَ الکَرَامِ تَکُونُ الرَّحمَة: مهر و رحمت از کرامت و بزرگواری سرچشمه گیرد» (همان: 381).
اهمیّت این موضوع را از سفارش حضرت علی(ع) در وصیّت به فرزند خود امام حسن(ع) میتوان دریافت که فرمودند:«أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی الرَّغَائِبِ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً: «نفس خود را از هر گونه پستی باز دار، هرچند تو را به اهدافت رساند؛ زیرا نمیتوانی به اندازة آبرویی که از دست میدهی، بهایی به دست آوری» (نهجالبلاغه/ ن 31). در اهمیّت کرامت نفس، به چگونگی رابطة بین افراد اشاره نموده، میفرمایند: «مَن کَرُمَت نَفسَهُ قَلَّ شِقَاقُهُ وَ خِلاَفُهُ: کسی که نفس او گرامی و بزرگوار باشد، جدایی و ناسازگاریش با مردم کم باشد» (تمیمی آمدی، 1378، ج 2: 381).
به طور کلّی، حضرت به وجود نصیحتکنندگانی که صلاحیّت این کار را ندارند، ولی به آن اقدام میکنند، اشاره فرمودهاند: «وَ رُبَّمَا نَصَحَ غَیْرُ النَّاصِحِ: و چه بسا کسی که صلاحیّت نصیحت کردن را ندارد، مردم را نصیحت کند» (همان، بیتا، ج 1: 419).
با توجّه به اینکه اصل در تعامل بین طرفین، رعایت احترام و تکریم متقابل است، اگر این اصل رعایت نشود، موعظه و نصیحت اثر خود را از دست داده، تنفّر جای آن را میگیرد. بنایراین، مربّی باید به این نکته توجّه نماید و روابط خود را با متربّی بر این اصل گسترش دهد.
3ـ1ـ2) محتوا و پیام
رکن دوم در فرایند موعظه، محتوای آن است؛ یعنی آنچه واعظ بهوسیلة آن مخاطب را آگاه میسازد. این رکن از چنان اهمیّتی برخوردار است که اگر پنددهنده از تمام شرایط لازم برخوردار باشد، ولی محتوای پیام به درستی انتخاب نشود، موعظه روشی مثبت و مؤثّر نخواهد بود و یا حتّی آسیبرسان نیز میباشد. این شرایط عبارت است از: تناسب موعظه با نیاز مخاطب، مختصر و مفید بودن محتوا بهگونهای که منجر به کسالت و بیمیلی شنونده نگردد، سادگی و رسایی مطلب ارائه شده از سوی نصیحتکننده که برای شنونده قابل فهم باشد تا بتواند در آن اندیشه کند و به کار بندد (ر.ک؛ قائمی مقدّم، 1391: 103ـ105).
3ـ1ـ3) مخاطب وعظ
سومین رکن از ارکان وعظ که هدف اصلی در استفاده از این روش، تربیت اوست، مخاطب وعظ است. مربّی باید شرایطی چون سن، جنس، حالات روحی و روانی و اعتقادات متربّی را در نظر گرفته، سپس محتوایی درخور وضعیّت متربّی انتخاب نماید و با داشتن شرایط لازم به وعظ بپردازد.
اگر مربّی به هر یک از شرایط مذکور بیاعتنا باشد و دقّت لازم را در انتخاب زمان، مکان، موقعیّت مخاطب و محتوای وعظ ننماید، نه تنها این روش به تربیت متربّی کمک نمیکند، چه بسا در جهت عکس نیز عمل نماید؛ زیرا متربّی همواره در موقعیّت پذیرش نیست و به فرمودة حضرت علی(ع): «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالاً وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ: دلها را روی آوردن و پشت کردنی است، پس دلها را آنگاه به کار وادارید که خواهشی دارند و رویآوردنی؛ زیرا اگر دل را به اجبار به کاری واداری، کور میگردد» (نهجالبلاغه/ ح 193).
مربّی باید پند خود را در قالبی دوستانه و بدون هیچ اجبار و اکراهی به مخاطب خود منتقل کند؛ زیرا اگر موعظه با اجبار و زور، خشونت و سختگیری، تحقیر و اهانت و سایر شیوههای خشن و ناملایم همراه باشد، نتیجة لازم را به دست نمیدهد و به جای جذب مخاطب، موجب تنفّر وی از مربّی میگردد. گاه موضعگیری مخاطب در قبال پند و نصیحت به دلیل نبود شرایط لازم برای واعظ یا محتوای وعظ نیست، بلکه آمادگی لازم برای دریافت پند در مخاطب به دلایل مختلفی از جمله غرور و خودبزرگبینی، جهل و نادانی نسبت به واقعیّت و پیروی کورکورانه از دوستان وجود ندارد. بنابراین، مربّی کارآزموده با توجّه به خصوصیّات متربّی و شرایط زمانی و مکانی او به تمام جوانب امر توجّه نموده، سپس به این روش اقدام میکند.
4ـ آموزشمحوری محض
شناخت یکی از ابتداییترین نیازهای بشر بهشمار میرود که تنها با علم و دانش میتوان به آن دست یافت. «علم» که در لغت به معنای «دانش و دانستن» (ر.ک؛ قرشی بنایی، بیتا، ج 5: 34) و در اصطلاح به معنای «اعتقاد جازم مطابق با واقع» است (ر.ک؛ عضیمه، 1380: 406 و دهقانی، 1388، ج 3: 141). در دین اسلام، از جایگاه ویژهای برخوردار است. این دین برخلاف مسیحیّت به دانش اهمیّت بسیار داده است و در قرآن کریم ضمن آیات فراوانی به صراحت به ارزش آن تأکید نموده است؛ از جمله: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ: اوست که رسولى از خودشان در میان جمعیّت درسنخوانده برانگیخت که آیات او را بر آنها مىخواند و آنها را تزکیه مىکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت مىآموزد، هرچند پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند﴾ (الجمعه/ 2)6.
پیامبر اکرم(ص) نیز به ضرورت علمآموزی اشاره نموده، میفرمایند: «قَلبٌ لَیسَ فیهِ شَیءٌ مِنَ الحِکمَةِ کَبَیتٍ خَرِبٍ، فتَعَلَّموا وعَلِّمُوا وَتَفَقَّهُوا وَلاَ تَمُوتُوا جُهَّالاً فَإِنَّ اللّهَ لاَ یَعذِرُ عَلَی الجَهلِ: دلی که در آن چیزی از حکمت نباشد، مانند خانهای ویران است. پس دانش بیاموزید و بیاموزانید و فهمیدگی به دست آورید و نادان نمیرید؛ زیرا خداوند عذر نادانی را نمیپذیرد» (محمّدی ریشهری، 1389، ج 8: 106). آن حضرت در جای دیگر میفرمایند: «إِذَا أَتَی عَلَیَّ یَومٌ لاَ أَزدَادُ فِیهِ عِلماً یُقَرِّبُنی إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَلاَ بُورِکَ لِی فِی طُلُوعِ شَمسِ ذَلِکَ الیَومِ: اگر روزی بر من بیاید که در آن روز بر دانش خود چیزی نیفزایم که به خداوند متعال نزدیکم گرداند، طلوع خورشید آن روز بر من مبارک مباد!» (همان).
حضرت علی(ع) نیز که خود شاگرد مکتب نبوی و جانشین بر حق ایشان بودند، علم را بهترین ارزش دانسته به گونهای که مردم را با این معیار دستهبندی نمودهاند: «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلاَثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ: این قلبها به سان ظرفهایی هستند که بهترین آنها، فراگیرترین آنهاست. پس آنچه را میگویم، نگاه دار. مردم سه دستهاند: دانشمند الهی، آموزندهای بر راه رستگاری، و پشّههای دست خوش باد و طوفان و همیشه سرگردان که به دنبال هر سر و صدایی میروند و با وزش هر بادی حرکت میکنند، نه از روشنایی دانش نور گرفتند و نه به پناهگاه استواری پناه گرفتند» (نهجالبلاغه/ ح 147).
در باب اهمیّت علم و دانش نیز میفرمایند:«الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَی الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ: دانش بهتر از مال است؛ زیرا علم نگهبان توست و مال را تو باید نگهبان باشی، مال با بخشش کاستی پذیرد، امّا علم با بخشش فزونی گیرد و مقام و شخصیّتی که با مال به دست آمده، با نابودی مال نابود میگردد» (همان).
ایشان در باب اقسام علم میفرمایند: «مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ: شناخت علم راستین (علم الهی) آیینی است که با آن پاداش داده میشود و انسان در دوران زندگی با آن خدا را اطاعت میکند و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار گذارد» (همان).
این فراز از سخن امام به صورت ضمنی به امکان وجود علم مضر اشاره دارد و تنها نشانة علم مفید را فزونی اطاعت خدا در دنیا و نام نیکو پس از مرگ میداند. سپس حضرت امیر(ع) دانشمند را با ثروتمند مقایسه نموده، میفرماید:«وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ. یَا کُمَیْلُ! هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ: دانش فرمانروا و مال فرمانبر است. ای کمیل! ثروتاندوزان بیتقوا مرده، گرچه بهظاهر زندهاند، امّا دانشمندان تا دنیا برقرار است، زندهاند و بدنهایشان، گرچه در زمین پنهان، امّا یاد آنان در دلها همیشه زنده است» (همان).
در ادامه، حضرت با بیان اقسام دانشجو، به لزوم شایستگی آنان برای دریافت علم اشاره مینمایند:
«هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلاً آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَی أَوْلِیَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لاً بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلاَ لاَ ذَا وَ لاَ ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْءٍ أَقْرَبُ شَیْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ: بدان که در اینجا (به سینة مبارک خود اشاره فرمود) دانش فراوانی انباشته است. ای کاش، کسانی را مییافتم که میتوانستند آن را بیاموزند. آری، تیزهوشانی مییابم، امّا مورد اعتماد نمیباشند. دین را وسیلة دنیا قرار دادهاند و با نعمتهای خدا بر بندگان، و با برهانهای الهی بر دوستان خدا فخر میفروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق میباشند، امّا ژرفاندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند که با اوّلین شبههای، شک و تردید در دلشان ریشه میزند. پس نه آنها و نه اینها، سزاوار آموختن دانشهای فراوان من نمیباشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذّت است و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروتاندوزی حرص میورزد، هیچ یک از آنان نمیتوانند از دین پاسداری کنند و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند و چنین است که دانش با مرگ دارندگان دانش میمیرد» (همان).
آن حضرت دربارة میزان ارزش علم میفرماید: «الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ کَرِیمَةٌ: دانش، میراثی گرانبهاست» (نهجالبلاغه/ ح 5)7.
حضرت علی(ع) کسب علم و حکمت را مختصّ مؤمنان دانستهاند و به دستیابی آن در هر جا، حتّی نزد منافق امر فرمودهاند: «خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ: حکمت را هر جا که باشد، فراگیر. گاهی حکمت در سینة منافق است و بیتابی کند تا بیرون آید و با همدمانش در سینة مؤمن آرام گیرد» (همان/ ح 79) و «الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ: حکمت گمشدة مؤمن است. حکمت را فراگیر، هرچند از منافقان باشد» (همان/ ح 80).
با دقّت در آیات و روایاتی که بیان شد، جایگاه علم در دین اسلام بهوضوح نمایان میشود. ائمّة معصوم(ع) نیز علاوه بر سفارش افراد به علمآموزی، خود در این عرصه تلاشهای فراوانی نمودهاند و شاگردان بسیاری تربیت کردهاند، ولی با دقّت در روایات وارده از ائمّه، بهویژه امامین صادقین(ع) نکتة بسیار جالبی نمایان میشود و آن اینکه ارائة مطالب علمی صرفاً در صورت درخواست شاگردان انجام میگرفت و مجالس درس و بحث به شیوة امروزی یعنی دادن اطّلاعات از پیش تعیینشده و منظّم به متربّی نبوده است. ائمّه(ع) با این روش به مربّیان این نکته را آموختهاند که تا متربّی این نیاز (نیاز به آموزش و آموختن) را در خود احساس نکرده است، نباید به او آموزش داد و وظیفة مربّیان تنها ایجاد انگیزه در متربّی است. مربّیان باید با طرح مجهولات، ذهن متربّی را از حالت تعادل خارج نموده تا خود از طریق طبیعی و اصل تعادلجویی به تعادل دست یابد (ر.ک؛ کریمی، 1381: 105).
در تعریف تفکّر نیز گفتهاند: «تفکّر عبارت است از فرایند رسیدن از معلوم به مجهول» (فخر رازی، 1386: 54). این تعریف بیانگر این مطلب است که انسان وقتی در برابر موقعیّت مبهم قرار میگیرد، عمل تفکّر انجام میگیرد و چون برابر ندانستهها قرار میگیرد، خود به کشف آنها اقدام مینماید و به ترغیب دیگران برای آموزش نیاز ندارد و اینجاست که یادگیری واقعی و عمقی رخ میدهد.
در احادیث ائمّه(ع) نیز به وضوح به اهمیّت پرسش از سوی متربّی اشاره شده تا جایی که آن را بخشی از علم میدانند. پیامبر اکرم(ص) در باب این موضوع میفرمایند: «العِلمُ خَزائنٌ ومَفاتِیحُهُ السُّؤالُ، فَاسألُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ فإِنَّهُ یُؤجَرُ أربَعةٌ: السَّائِلُ، وَالمُتَکلِّمُ، وَالمُستَمِعُ، والمُحِبُّ لَهُم: دانش گنجینههایی است و کلید آنها پرسش است. پس ـ رحمت خدا بر شما! ـ بپرسید که بر اثر آن، چهار نفر پاداش مییابند: پرسنده، گوینده، شنونده و دوستدار آن» (ابنشعبة حرّانی، 1362: 41) و «حُسنُ السُّؤَالِ نِصفُ العِلمِ: پرسش نیمی از دانش است» (رامهرمزی، بیتا: 359) و «القُلوبُ أقفَالٌ مَفاتِحُهَا السُّؤالُ: دلها قفلهایی هستند که کلیدهای آنها پرسیدن است» (تمیمی آمدی، بیتا، ج 1: 52).
حضرت علی(ع) با این تعبیر که «سَلْ عَمّا لاَ بُدَّ لَکَ مِن عِلمِهِ وَلاَ تُعذَرُ فِی جَهلِهِ: سؤال کن آنچه را که باید بدانی و در ندانستنش معذور نیستی» (همان، 1384: 407)، تنها راه علمآموزی را پرسش دانستهاند. پرسش زمانی مطرح میشود که حسّ کنجکاوی افراد نسبت به موضوعی برانگیخته شود. پس تنها وظیفة مربّی در راه آموزش کودکان، برانگیختن این حس است.
با دقّت در مباحث گذشته، مفهوم این کلام زیبای امام به روشنی دریافت میشود که میفرماید:«لاَ عِلمَ کَالتَّفَکُّرِ: هیچ دانشی مانند تفکّر و اندیشیدن نیست» (نهجالبلاغه/ ح 113).
یکی دیگر از آسیبهای احتمالی آموزش، افراط و تفریط در تعلیم به کودک بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی، مکانی و جنسی اوست. آموزش باید به اندازهای باشد که کودک با نیازهای فعلی خود آشنا شود و راه دستیابی درست و منطقی به آن را فراگیرد. این آموزش باید مرحله به مرحله و با افزایش سنّ او ادامه یابد. والدین و مربّیان باید متناسب با سطح شناختی فرزندان، اطّلاعاتی را به زبان آنها در اختیارشان بگذارند (ر.ک؛ مصلحی، 1394: 7)، بهگونهای که ذهن کودک را درگیر نکنند و او را از نقش خود خارج نسازند. باید توجّه داشت که به هر کودک نمیتوان و نباید به هر میزان آموزش داد (ر.ک؛ قائمی، بیتا: 132). حال اگر مربّیان به هر دلیل، به کودک آموزش لازم نداده یا به او مطالبی خلاف واقع القا نمایند و یا بدون محدودیّت، اطّلاعاتی را در اختیار او قرار دهند، ممکن است اثرات جبرانناپذیری در زندگی آیندة او ایجاد کنند که زندگی او را مختل نماید و مسائل و مشکلات روحی و روانی فراوانی برای وی به بار آورد.
از جمله مسائلی که ذهن والدین را به خود مشغول نموده، آموزش جنسی به فرزندان است. بنا بر یافتههای علم روز و داشتههای دینی، کودکان را باید برای آینده تربیت نمود و با تحوّلات پیش رو آشنا کرد.
با توجّه به وجود امکانات و تکنولوژی روز، اگر والدین و مربّیان تربیتی کودکان، بهدرستی، به هنگام و در حدّ لازم وی را آگاه نکنند، بیشک کنجکاوی، او را بر آن میدارد که از هر راهی از جمله دوستان و همسالان، اینترنت یا با استفاده از کتابهایی که در این زمینه نوشته شدهاند، این اطّلاعات را به دست آورد. ولی اگر والدین بهموقع و با هوشیاری لازم، اطّلاعات مورد نیاز سنّ کودک را به صورت کاملاً حساب شده و بدون زیادهگویی به وی منتقل کنند، حسّ کنجکاوی او ارضا میشود و دیگر هیجان خارقالعادهای برای به دست آوردن اطّلاعات نشان نمیدهد (ر.ک؛ آلفسون، 1371: 188). بنابراین باید کودکان را به گونهای با مسائلی از این دست آشنا نمود که علاوه بر ارضای حسّ کنجکاوی، بتوان آنها را برای زندگی بهتر در آینده آماده ساخت و چنانکه بیان شد، این آموزش نباید بهگونهای باشد که ذهن فرزندان را به خود مشغول نماید و در زندگی آنها اختلال ایجاد کند (برای آگاهی بیشتر در این زمینه، ر.ک؛ مصلحی و شفیعآبادی، 1390).
نتیجهگیری
با بررسی مختصری پیرامون روشهای آسیبزا در تربیت و نقد آنها با منابع دینی، بهویژه معارف علوی میتوان به نتایج زیر دست یافت:
ـ سیاستگذاران علوم تربیتی و مربّیان باید به داشتههای تربیتی خود اکتفا ننمایند و علاوه بر اهتمام به امر تربیت، با مراجعه به قرآن و احادیث ائمّه(ع) به کشف روشهای پیشرفتهتر و دقیقتر برای تربیت فرزندان و نقد و بررسی کلّیّه مفاهیم تربیتی پرداخته، آن را از خطر انفعال دور سازند.
ـ مربّیان باید در امر تربیت آیندهنگر باشند و کودکان را به گونهای تربیت نمایند و مهارتهایی به آنان بیاموزند که با تکیه بر ارزشهای درونی خود، ظرفیّت پذیرش هر گونه تغییر در آینده را داشته باشند.
ـ مربّیان که برای القای بهتر بایدها و نبایدها به کودکان نیازمند به استفاده از روش نصیحت میباشند، باید دقّت لازم را در استفاده از این روش به کار برده و از شرایط لازم همچون آگاهی و بینش، صداقت و راستی، خیرخواهی، عمل کردن واعظ به وعظ خود، تواضع، نرمش و محبّت، احترام و تکریم برخوردار باشند و زمان و مکان بهکارگیری این روش را ارزیابی و بهترین موقعیّت را انتخاب نمایند.
ـ علمآموزی که یکی از افتخارات بشریّت و راه دستیابی به شناخت، پیشرفت و کمال اوست، باید بههنگام و مطابق با مقتضای سنّی، جنسی و فکری کودک باشد و نیز باید از دادن اطّلاعات غلط به کودک یا بمباران اطّلاعاتی وی پرهیز شود.
با توجّه به مباحث یاد شده و وجود مشکلات تربیتی در جامعه و بررسی زندگی انسان در همة اعصار، میتوان دریافت که تربیت امری ساده نیست و نباید آن را ساده انگاشت و نمیتوان با بیمبالاتی به تربیتی شایستة انسانیّت دست یافت، بلکه برای دستیابی به بهترین نوع تربیت، باید هزینة آن را پرداخت. خانواده با برخورد مناسب با فرزندان، رعایت حقوق انسانی و درک مقتضای سنّی آنان و اهمیّت بیش از پیش به تربیت کودکان خود، میتواند آیندهای درخشان برای جامعه و فرزندان رقم زده، آنان را برای سرای آخرت نیز آماده نمایند.
پینوشتها
1ـ ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى: و از سَرِ هوس سخن نمىگوید * این سخن جز وحیى که وحى مىشود، نیست﴾ (النّجم/ 3ـ4).
2ـ ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ: نزدیک شد قیامت و از هم شکافت ماه﴾ (القمر/ 1).
3ـ ﴿فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ...: پس به [برکتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُرمِهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پیرامون تو پراکنده مىشدند...﴾ (آلعمران/ 159).
4ـ «عَلَیکَ بِالرِّفقِ فَمَن رَفِقَ فِى أَفعَالِهِ تَمَّ أَمرِهِ: بر تو باد به نرمخویى که هر کس در کارهاى خود نرمخویى را پیشه کرد، کارش به انجام رسید» (تمیمی محلاّتی، 1378، ج 1: 481)؛ «مَن تَرَفَّقَ فِى الأَمُورِ أَدرَکَ إِربِهِ مِنهَا: کسى که در کارها نرمخویى کند، حاجت و منظور خود را از آن کارها دریابد» (همان: 482).
5ـ اوّلین آیه: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ: بخوان و پروردگار تو کریمترین [کریمان] است» (العلق/ 3). آخرین آیه: ﴿وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فیهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ: و بترسید از روزى که در آن، به سوى خدا بازگردانده مىشوید، سپس به هر کسى [پاداشِ] آنچه به دست آورده، تمام داده شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمىگیرندO (البقره/ 281).
6ـ آیاتی چون (الزّمر/ 9) و (المجادله/ 11) نیز به این موضوع اشاره دارد.
7ـ احادیث فراوانی پیرامون این موضوع از حضرت وارد شده، برای مطالعة بیشتر (ر. ک؛ محمّدی ریشهری، 1389، ج 8: 7ـ9).