نوع مقاله : علمی- ترویجی
نویسندگان
دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده
از دیدگاه قرآن کریم، انسان برترین آفریدة الهی است و به همین دلیل، دربارة او فراوان در این کتاب سخن گفته شده است و قضاوتهایی دربارة او و کارهایش صورت گرفته است. با توجّه به اهمیّت انسانشناسی ارزشی و تأثیر آن در رفتار آدمی، در این مقاله قضاوتهای قرآن دربارة انسان را در دو گروه، ویژگیهای ستایشآمیز و ویژگیهای نکوهشآمیز، جمعآوری و طبقهبندی و بهاختصار با توجّه به بعضی از تفاسیر شیعه و سنّی، معاصر و متقدّم مقایسه و تحلیل کردهایم. از منظر قرآن، انسان از چه جهاتی قابل ستایش و از چه نظر سزاوار نکوهش است و در سنجش کمّی وکیفی، نسبت این ابعاد چگونه، و اصالت با کدام یک از این دو ویژگی مهمّ انسان است. پرسش اساسی در این مسئله آن است که حکمت توصیفهای دوگانة قرآن از انسان چیست؟ این تحقیق با رویکرد نظری و به شیوة کتابخانهای و با روش توصیفی و هرمنوتیکی در صدد دریافت دیدگاه قرآن نسبت به پرسشهای تحقیق است. از این تحقیق فهمیده شد که تمام غرایز و صفاتی که ذات انسان بر اساس آن سرشته شده (مثبت یا منفی)، لازمة کمال و مقدّمة تعالی و رشد انسان است و اگر بعضی از ویژگیهای انسان در آیاتی از قرآن مورد نکوهش قرار گرفته، ناظر به آن جهتی است که انسان آن را در مسیر غیرصحیح و خارج از حدّ اعتدال به کار میگیرد و یا نکوهش نسبی است؛ یعنی وقتی انسان در بعضی از جهات با بعضی از موجودات مقایسه و یا با عظمت الهی سنجیده میشود، صفات نقص به او نسبت داده میشود. بدین ترتیب، چرایی توصیفهای دوگانة قرآن از انسان معلوم میگردد و تعارض ظاهری بین آیات ستایشآمیز و نکوهشآمیز برطرف میشود.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Praising and Blaming Man in the Holy Qur'an and its Exegeses
نویسندگان [English]
- ali karbalaei pazoki
- seyyed sadraldin taheri
چکیده [English]
Based on the Qur'an, Man is the best creature of God. That is why Qur'an refers to him a lot, and some judgments have been made about man and his deeds. Given the importance of anthropological value and its impact on human behavior, in this article we have classified the Qur'anic judgments into two groups: condemnatory and complimentary features. Furthermore, these features have been briefly analyzed based on some contemporary and earlier interpretations of Sunnis and Shiites. It is important to know in what ways man in the Qur'an seems to be worthy of praise or condemnation, and to know what proportion exists between them based on the quantitative and qualitative assessment and which one is more fundamental. The main question in this case is what is the dual philosophy of the Qur'anic descriptions about man? This study is a library-based, descriptive, and hermeneutics with a theoretical approach which tries to seek the answers to the questions based on the Qur'an. It is suggested that all the instincts and attributes that the human nature are composed of, either positive and negative, pave the way for his excellence and perfection, and are necessary for the human growth. Moreover, if some human features are criticized in some verses of the Qur'an, It is because of the fact that man has misused or overused them or even the criticism is relative. That is to say man is attributed a condemnatory feature when he is compared with some creatures or divine greatness. Therefore, the reason of dual descriptions of man in the Qur'an becomes clear and the superficial contradiction between the verses of praising and blaming disappears.
کلیدواژهها [English]
- Holy Qur'an
- man
- Praising
- Criticism
- Commentary
مقدّمه
قرآن کریم، کتاب آسمانی مسلمانان، به تصریح خود، با هدف اساسی هدایت انسان فرود آمده است: ﴿کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ...: (این) کتابى است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها(ى شرک، ظلم و جهل) به سوى روشنایى (ایمان، عدل و آگاهى) درآورى...﴾(ابراهیم/1). به منظور تحقّق این هدف، بخش مهمّی از آیات این کتاب به بیان ویژگیهای انسان و کیفیّت خروج او از ظلمت به نور اختصاص دارد. هرچند این آیات در متن کتاب پراکندهاند، امّا در گروههای مختلفی بر حسب هدف و مضمون مندرج میباشند. تعدادی از آیات دربارة آفرینش انسان سخن میگویند، بعضی سرنوشت او را پس از مرگ بیان میدارند. برخی از آیات به انسانشناسی فلسفی (حقیقت روح، نفس، و تجرّد و خلود آن) پرداختهاند. بسیاری از آیات، اوامر و نواهی تکلیفی و اخلاقی انسان از منظر قرآن را به او القا میکنند و تعدادی از آیات نیز به انسانشناسی ارزشی میپردازند. در این تحقیق، گروه اخیر مورد نظر است و درصدد بیان این حقیقت هستیم که ویژگیهای مثبت و منفی انسان از نگاه قرآن چیست؟ از چه جهاتی قابل ستایش و از چه جهاتی درخور نکوهش است؟ همچنین جهات مثبت و منفی او در سنجش با یکدیگر، چه شأنی را برای او رقم میزنند؟ با توجّه به اینکه در بین موجودات هیچ موجودی یافت نمیشود که این مقدار ستایش و نکوهش را به همراه داشته باشد، پرسش اصلی آن است که راز این توصیفهای دوگانه در باب انسان چیست. خوشبختانه آیات بسیاری در این کتاب ما را در تحقّق این هدف یاری میدهد. این آیات گاه با تصریح به عنوان انسان و گاه در پوشش تعبیرهای دیگر، نکتهای مثبت یا منفی و مطلوب یا غیرمطلوب را دربارة انسان بیان میکنند، امّا به دلیل اینکه عنوان انسان در همة آنها نیامده، یافتن تمام ویژگیها مشکل است. بدین سبب، تمام آیات قرآن مورد مطالعة دقیق قرار گرفته است تا حدّاکثر آیاتی که دربارة موضوع تحقیق است، استخراج شود. در این پژوهش، ابتدا مضمون آیات مورد نظر ذیل دو عنوان «ستایش» و «نکوهش» از سه جنبة وجودی، معرفتی و توصیفی گزارش شده است و در ادامه به مقایسه و سنجش ویژگیهای اساسی مثبت و منفی انسان با توجّه به تفاسیر پرداختهایم و در نهایت، حکمت توصیفهای دوگانة قرآن را از انسان در حدّ توان فکری خود و با استفاده از منابع مورد مراجعه بیان کردهایم. روش این تحقیق، نظری و توصیفی و شیوة جمعآوری آن، کتابخانهای است. در باب پیشینة موضوع تحقیق، کتابهایی که به تفسیر موضوعی قرآن پرداختهاند، ذیل عنوان «انسانشناسی» صبغه و سرشت آدمی را از منظر قرآن بررسی کردهاند؛ مانند تفسیر موضوعی آیتالله جوادی آملی (ر.ک؛ جوادی آملی، ج 7 و 15)، کتاب منشور جاوید (ر.ک؛ سبحانی ج 4)، انسان در قرآن (ر.ک؛ مطهّری، ج 4) و معارف قرآن (ر.ک؛ مصباح یزدی، ج 1ـ3). با بررسی مقالات علمی و پایاننامهها نیز مقالهای با این عنوان یافت نشد. مقالات عمدتاً با عنوان «توصیفهای دوگانة انسان در قرآن» است و بهترین مقاله در این باب، مقالة آقای حجّتالّه محمّدی با عنوان «راز توصیف دوگانة انسان در قرآن» است که درآن به بررسی هفت دیدگاه مهمّ دانشمندان اسلامی در این باره پرداخته است و در پایان، ستایشهای قرآن را ناظر به مرحلة تکوینی و کرامت ذاتی انسان و نکوهشها را به مرحلة رفتاری، ارزششناختی و کسب حالتهای منفی از سوی انسان بیان کرده است.
این پژوهش به بررسی حکمت توصیفهای دوگانة قرآن از منظر تفاسیر مهمّ شیعه و اهل سنّت پرداخته است. بهمنظور تحقّق این هدف، ابتدا به تقسیم ویژگیهای مثبت و منفی انسان، در سه محور وجودی، معرفتی و توصیفی پرداختهایم و در ادامه، پنج دیدگاه تفسیری دربارة این صفات را تحلیل و بررسی کردهایم و در پایان، بعد از بیان خلاصه و نتیجة دیدگاهها، نظریّة برگزیده آمده است.
1ـ ویژگیهای مثبت انسان درآیات قرآن
با جستجو در آیات قرآن، به مواردی با عنوان ویژگیهای مثبت انسان میتوان دست یافت که آنها را در دستهبندی زیر بیان میکنیم:
1ـ1) ویژگیهای وجودی
از منظر قرآن، انسان موجودی است که:
1ـ به لحاظ ظاهری، به زیباترین صورت1، نیکوترین اندازه2، و بهترین تناسب و اعتدال3آفریده شده است.
2ـ صاحب روحی الهی و فطرتی خدایی میباشد4.
3ـ برترین آفریدگان خداوند است؛ زیرا خداوند بعد از آفرینش او، خود را «احسنالخالقین» نامید (المؤمنون/ 14).
4ـ انسان مختار آفریده شده است و قدرت انتخابِ راه شقاوت و سعادت را دارد5.
1ـ2) ویژگیهای معرفتی
1ـ انسان توانایی علمآموزی دارد و ظرفیّت علمی او بزرگترین ظرفیّتی است که یک مخلوق طبیعی ممکن است داشته باشد6.
2ـ انسان قدرت نوشتن7، سخن گفتن به لهجههای گوناگون8، دریاف مطلب از طریق دیدن و شنیدن9 را دارد.
3ـ انسان قوّة تعقّل و اندیشهورزی و نیز قدرت درک مسائل جدید را دارد10. این توانایی تعقّل و تعلیم سبب پیدایش مجموعهای از معلومات حسّی، خیالی و عقلی میشود که شامل کلّیّة علوم رسمی، اعمّ از تجربی، عقلی و نقلی است و فراوردههای هنری انسان را نیز در بر میگیرد. با توجّه به این شأن معرفتی، انسانها قدرت ایجاد فرهنگ و تمدّنهای متفاوت را دارند.
1ـ3) ویژگیهای توصیفی
1ـ انسان مورد تکریم خاصّ خداوند میباشد و خداوند متعال او را با کرامت ذاتی آفریده است11.
2ـ انسان با الهام الهی، قدرت تمیز کارهای خوب و بد را دارد و بدین گونه هدایت شده است12.
3ـ انسان صاحب وجدان اخلاقی (نفس لوّامه) است که او را پیش از ارتکاب از عمل بد و پس از ارتکاب آن سرزنش میکند13.
4ـ انسان سرسختانه پیگیر منافع خود است و از درخواست آنچه خیر میپندارد، خسته نمیشود14 و تنها با یاد خدا آرام میگیرد.
5ـ انسان خلیفة خداوند در زمین15، مسجود ملائکه16 و امانتدار خداوند است17؛ امانتی که آسمان و زمین قدرت تحمّل آن را ندارند.
2ـ ویژگیهای منفی انسان در آیات قرآن
با مراجعه به قرآن، به مواردی با عنوان ویژگیهای منفی انسان میتوان دست یافت که آنها را در دستهبندی زیر بیان میکنیم:
2ـ1) ویژگیهای وجودی
1ـ انسان موجودی ضعیف، با تواناییهایی محدود است18.
2ـ انسان کمصبر و عجول است19.
3ـ انسان آمیخته با رنج و سختی آفریده شده است20.
4ـ ریشة جسمانی انسان از خاک21 و گِلِ بَدبو22 و آبی پَست است23. این تعبیرها هر یک به مقامی خاص از مراحل آفرینش انسان اشاره دارد.
2ـ2) ویژگیهای معرفتی
1ـ بیشتر مردم به دلیل تبعیّت و پیروی از خواهشهای نفسانی و سنّتهای غلط پیشینیان، کارهایشان را از روی علم انجام نمیدهند24.
2ـ انسان کارهای خود را با تعقّل و خِرَدورزی انجام نمیدهد25.
3ـ انسان با انکار آیات الهی، حقیقت را برنمیتابد و گرفتار عذاب الهی میشود26.
4ـ انسان با تعصّب و لجاجت، واقعیّت را نمیپذیرد.
2ـ3) ویژگیهای توصیفی
1ـ انسان دشمنی بزرگ و آشکار به نام شیطان27 و نفسی وسوسهگر دارد28.
2ـ بسیار ستمگر و بسیار نادان است29.
3ـ انسان آرزوهای دستنیافتنی دارد30.
4ـ بیپروا و آشکارا ناسپاسی میکند31.
5ـ انسان ستمپیشه است32.
6ـ زیانکار است، مگر شمار اندکی از انسانها که ایمان و عمل صالح دارند33.
7ـ انسان موجودی کمظرفیّت است و نه تحمّل شر دارد و نه ظرفیّت خیر34.
8ـ انسان فریب میخورد و در مقابل پروردگار سرکشی میکند35.
9ـ انسان با خداوند آشکارا دشمنی میورزد36.
10ـ بسیار مجادلهگر است37.
11ـ بخیل است38.
12ـ بر گناه اصرار دارد39.
به طور کلّی، انسان از جهات مختلف به خود ظلم میکند، ناسپاس40 و حریص41 است و سبب گمراهی دیگران میشود. با اینکه قلب دارد، ولی نمیفهمد، با اینکه چشم دارد، ولی نمیبیند، با اینکه گوش دارد، ولی نمیشنود42، بلکه از چارپایان نیز گاهی پستتر میشود.
3ـ راز توصیف دوگانة انسان در قرآن از منظر تفاسیر
بعد از بیان آیات مربوط به ستایشها و نکوهشهای انسان در قرآن و تقسیم هر یک در سه حوزة وجودی، معرفتی و توصیفی با مراجعه به تفاسیر، درصدد بیان این حقیقت هستیم که چرا در بعضی از آیات، بهترین ستایشها و زیباترین تعبیرها از انسان بیان شده است؛ مانند کرامت ذاتی (الإسراء/70)، روح خدایی (الحجر/ 29)، فطرت الهی (الرّوم/30)، زیباترین صورت (التّغابن/ 3)، نیکوترین اندازه (التّین/ 4)، فضیلت بر بسیاری از مخلوقات (الإسراء/70)، أحسنالمخلوقین (المؤمنون/ 14)، خلیفة الهی در زمین (البقره/30)، امانتدار الهی (الأحزاب/ 72)، آفرینش نعمتهای زمین برای تعالی و رشد انسان (البقره/ 29). در بعضی آیات دیگر نیز بدترین نکوهشها و صفات سرزنشآمیز دربارة او بهکار رفته است؛ مانند ظلوم و جهول (الأحزاب/72)، هلوع (المعارج/ 19)، یؤوس و کفور (هود/ 9)، کنود (العادیات/ 6)، سرکش (العلق/ 6)، عجول و کمصبر (الأنبیاء/ 28)، اهل فجور و گناه (القیامة/ 5)، نداشتن تفکّر و بصیرت (الأعراف/ 179)، انکار حق (الزّخرف/ 78)، تبعیّت از هوا و هوس بدون علم (الرّوم/ 29)، دشمنی با خدا (النّحل/ 4) و اهل غرور و خودخواهی (الإنفطار/ 6).
با مراجعه و بررسی تفاسیر، چند دیدگاه مهمّ و اصلی از راز توصیفهای دوگانة قرآن از انسان به دست میآید که در ادامه به تبیین آنها میپردازیم و در پایان، نظر برگزیده بیان میشود.
4ـ دیدگاههای اصلی در باب توصیفهای دوگانة قرآن از انسان
4ـ1) ستایشها ناظر به روح الهی و فطرت انسانی و نکوهشها ناظر به بُعد طبیعی و مادّی انسان است
بر اساس این دیدگاه، توصیفهای دوگانة قرآن، ناظر به دو جنبة وجودی انسان است. انسان با توجّه به جنبة مادّی و طبیعی، همواره به دنبال لذّتجویی، زیادهخواهی، اسراف، خودبینی و تبعیّت از هواهای نفسانی است. امّا با توجّه به جنبة الهی و فطری خود، خواهان فضایل انسانی، کسب خوبیها، کرامت و ... میباشد. هر یک از جنبة طبیعی، مادّی و خاکی و جنبة روحانی و فطری، اقتضائات متناسب با خود را دارد و انسان با اختیار خود میتواند از این دو جنبه که حالت بالقوّه در وجود او دارد، یکی را برگزیند و این خود معیاری برای ثواب و عقاب بندگان است.
آیتالله جوادی در کتاب تفسیر موضوعی حیات حقیقی انسان در قرآن در این زمینه میفرماید: «آدمی دارای طبیعت و فطرت است که اوّلی، تنپرور و لذّتجوست و دومی، حقطلب و عدالتخواه. هر کس فطرت را بر طبیعت خویش غالب سازد و به جهاد با هواهای نفسانی برخیزد، مالک نفس خویش خواهد شد» (جوادی آملی، 1389، ج 15: 294). البتّه در بین این دو ویژگی، اصالت با جنبة فطری و روحی وجود انسان است. ایشان میفرماید: «فطرت و سرشت آدمی به خیر و نیکویی گرایش دارد و آن را نه میتوان ذاتاً مایل به پلیدی دانست و نه بیتفاوت نامید» (همان). در ادامه، سؤالی را مطرح میکنند مبنی بر اینکه: «چرا فطرت این گونه و طبیعت آن گونه است؟!»، و پاسخ میدهد: «پشتوانة فطرت انسان، روح الهی است، امّا طبیعت او به گِل وابسته است. بنابراین، همة فضائل انسانی به فطرت و همة رذایل به طبیعت بازمیگردد» (همان، 1390، ج 5: 20).
با توجّه به این دو جنبة وجود انسان، ایشان ذیل عنوان «صبغة سرشت انسانی» میفرماید:
«قرآن از انسان دو تصویر نشان میدهد: تصویری از طبیعت انسان و تصویری از حقیقت انسان. به لحاظ طبیعت و بخش مادّی، قرآن آدمی را همواره در پی اسراف، اتراف، لذّتجویی و رفاهطلبی و تنپروری میداند و بیش از پنجاه آیه مشتمل بر نکوهش انسان در همین زمینة طبیعی ارائه میفرماید. امّا جنبة دیگری نیز برای انسان در قرآن کریم بیان شده که همة ملکات و فضیلتهای بلند الهی چون کرامت، خلافت، حمل امانت، شرافت و... را در بر میگیرد و آن همان حقیقت روح الهی و اصل و اساس انسان است که طبیعت را به عنوان فرع و تابع زیر پوشش خود گرفته است» (همان، 1389، ج 15: 292ـ293).
پس انسان از آن روی که فطرت الهی دارد، مورد ستایش آیات قرآن قرار گرفته است و از آن روی که در بند طبیعت و تابع شهوت و غضب است، مورد مذمّت قرآن قرار گرفته است و ضعیف است و هلوع و ... (ر.ک؛ همان، 1390، ج 5: 20). در موضع دیگری نیز میفرماید:
«در فرهنگ قرآن، هر جا سخن از نکوهش و مذمّت در میان است، گفتگو از انسانی است که از خاک آفریده است (طبیعت مادّی) و هر جا از کرامت و بزرگی تمام انسان سخن میرود، سخن از انسانی است که همچون ملائکه جانشین خداوند در زمین است؛ یعنی نکوهش به طبیعت انسان مربوط است و ستایشها به روح الهی و فطرت او بازمیگردد» (همان: 23).
آیتالله جوادی آملی با تفکیک بین طبیعت مادّی و فطرت خدایی و جنبة مادی انسان و جنبة الهی او، به رفع تعارض ظاهری بین توصیفهای دوگانة آیات قرآن دربارة انسان پرداخته است.
در تأیید ترکیبی بودن وجود انسان و اینکه انسان ذاتاً جهات منفی و مثبت دارد و این گونه آفریده شده است، آیتالله سبحانی در کتاب تفسیر موضوعی منشور جاوید، در تفسیر آیات مربوط به صفات دوگانة انسان ذیل عنوان «انسان آمیزهای از خیر و شر» میگوید:
«در آغاز انسان به صورت موجودی که از خیر و شر و مثبت یا منفی ترکیب یافته است، تجلّی میکند و این نوع برداشت از انسان با آزمونی که از او داریم و با ظواهر برخی از آیات که در این زمینه وارد شده، تطبیق میکند؛ زیرا قرآن در بیان آفرینش او، به ابعاد مثبت و منفی وجود وی اشاره میکند. اگر در آفرینش او نهاد حقطلبی، حقیقتدوستی، عدالتخواهی و نیکخواهی هست، در مقابل، کششهایی مانند خودخواهی، سودجویی، ثروتاندوزی، بخل و شهرتطلبی نیز وجود دارد. مسلّماً یک نوع از این کششها از روح ملکوتی او سرچشمه میگیرد و دیگری از وجهة مادّی و خاکی او. از این نظر میگویند انسان آمیزهای از خیر و شر، از مثبت و منفی است» (سبحانی، 1364، ج 4: 271ـ275).
در ادامه ایشان به ذکر دو دسته از آیات میپردازد که در تعدادی از آنها صفات مثبت انسان مانند خلیفة الهی، کرامت ذاتی، امانتدار الهی، فطرت الهی، أحسن تقویم، علم گسترده بیان شده است و در تعدادی دیگر، به صفات منفی انسان مانند «هلوع»، «جزوع»، «منوع»، «قتور»، «کنود»، «کفور» و «فخور» اشاره شده است. ایشان میگوید: «این آیات به حسب ظاهر، بیانگر ابعاد وجودی انسان است و اینکه در آفرینش او خیر و شر، نیکی و بدی، کششهای مثبت و منفی به کار رفته است و او آمیزهای از خیر و شرّ است» (همان).
صاحب تفسیر نمونه در پاسخ به سؤالی در باب توصیفهای دوگانة قرآن از انسان میگوید:
«انسان دو بُعد وجودی دارد. به همین دلیل، میتواند در قوس صعودی خویش به أعلی علّیین رسد و در قوس نزول خود به اسفل سافلین کشیده شود. اگر تحت تربیت مربّیان الهی قرار گیرد و از پیام عقل الهام پذیرد و خودسازی کند، مصداق Pوَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً O(الاسراء/70) میشود و اگر به ایمان و تقوی پشت کند و از خطّ اولیای خدا خارج گردد، به صورت موجودی ظلوم، یؤوس، کفور، هلوع و کنود درمیآید. بنابراین، در درون فطرت انسان، ریشة تمام خوبیها، نیکیها و فضائل نهفته است، همانگونه که انسان آمادگی برای نقطة مقابل این فضائل را نیز دارد» (مکارم شیرازی و دیگران، 1305، ج 27 : 254ـ 255).
تحلیل و بررسی دیدگاه نخست
دیدگاه نخست بر این باور است که وجود انسان از دو بُعد طبیعی و مادّی و بُعد روحانی، معنوی و فطری ترکیب یافته است. اگرچه اصالت با بُعد روحانی است، امّا این انسان است که با اختیار خود یک جنبه را برمیگزیند و تقویت میکند. ستایشهای ابتدایی قرآن ناظر به بُعد روحانی و فطری انسان و نکوهش ناظر به بُعد مادّی و طبیعی اوست و این ستایشها و نکوهشهای دوگانة قرآن اشاره به آن دارد که وجود انسان آمیزهای از خیر و شر و یا مثبت و منفی است. اگر تحلیل این دیدگاه را بپذیریم، یعنی انسان بهگونهای آفریده شده که تمایل ذاتی به بدیها، مانند تمایل به خوبیها دارد، آیا نتیجة آن، فراهم کردن زمینة گمراهی در انسان نیست و این سخن با لطف و مهر بینهایت خداوند نسبت به بندگان سازگار است؟! همچنین آیا صحیح است خداوند مخلوقی را که خود این گونه آفریده است، سرزنش کند؟!
4ـ2) ستایشها ناظر به انسان باایمان و نکوهشها ناظر به انسان بیایمان است
دیدگاه دوم بر این باور است که مدحها و ذمهای دوگانه در قرآن از آن رو نیست که انسان موجودی دوسرشتی است، بلکه انسان یک واقعیّت و حقیقت دارد و آنچه سبب تمایز او از موجودات دیگر میشود، تفاوت در ناحیة ادراکات، جاذبهها و کیفیّت انتخاب و اختیار انسان است. بنابراین، مدح و ذمهای قرآنی ناظر به مسئلة ایمان و بیایمانی است. استاد مطهّری در کتاب انسان در قرآن در این باره میگوید:
«از نظر قرآن، انسان همة کمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند و این خود اوست که باید معمار و سازندة خویشتن باشد و شرط اصلی در این باب، ایمان است. با ایمان، تقوا، عمل صالح و کوشش در راه خدا، انسانِ بالقوّه به انسانِ بالفعل تبدیل میشود. پس انسان حقیقی که خلیفةالله، مسجود ملائکه و همه چیز برای او خلق شده، انسان باایمان است، نه انسان مِنهای ایمان. انسان مِنهای ایمان، ناقص است. چنین انسانی حریص، بخیل، کافر، از حیوان پَستتر و خونریز است» (مطهّری، 1378، ج 2: 267).
در ادامه، ایشان به ذکر آیاتی از قرآن میپردازد که در آنها انسان مورد مدح و ذم قرارگرفته است و معیار این مدح و ذمها را مسئلة ایمان و بیایمانی بیان میکند. استاد مطهّری انسان بیایمان را مانند شاخهای میداند که از اصل خود و یا درختی که از ریشة خود جدا شده است و نتیجه میگیرد که انسان جدای از خدا، انسانِ ناقص است و نکوهشهای قرآن در حقّ آنان میباشد و انسان با ایمان و عمل صالح، انسان واقعی و ستایشهای قرآن در باب آنان است (ر.ک؛ همان).
در بعضی از تفاسیر نیز این دیدگاه مورد تأیید قرار گرفته است؛ مثلاً سیّد قطب در تفسیر فی ضلال القرآن، ذیل آیة 19 سورة معارج (إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا) بیان میدارد: «هلوع، حالت و صفت انسانی است که قلب او از ایمان خالی باشد». او میگوید: «قلب خالی از ایمان دائماً در اضطراب و ترس است. اگر شر به او برسد، بیتابی میکند و اگر خیر به او برسد، از دیگران منع میکند» (شاذلی، 1412ق.، ج 2: 3699). قرطبی نیز در تفسیر آیة Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا: به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده استO (المعارج/ 19) میگوید: «انسان اسم جنس است و استثنائات بعد از این آیه که با «إِلاَّ المُصَلِّین» شروع میشود، دلالت دارد بر اینکه مراد از انسان در این آیه، انسان کافر (بیایمان) است؛ مانند قول خداوند که میفرماید: Pوَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا...: به عصر سوگند! *که انسانها همه در زیانند، * مگر کسانى که ایمان آورده است...O (العصر/ 2ـ3)» (قرطبی، 1405ق.، ج 18: 290ـ291)؛ یعنی هر جا انسان مورد نکوهش قرار گرفته، به دلیل آن است که وجود او از ایمان خالی شده است.
تحلیل و بررسی این دیدگاه، ملاک ستایش و نکوهشهای قرآنی را ایمان و بیایمانی بیان میکند. بر این اساس، انسان با ایمان و عمل صالح، انسان واقعی است و از این نظر، مورد ستایش قرآن میباشد و انسان بیایمان، انسان ناقص است و از این رو، مورد نکوهش قرآن است.
به نظر میرسد که این تفکیک پاسخ مناسبی به مسئلة تحقیق (راز ستایشها و نکوهشهای قرآن از انسان) نیست؛ زیرا فرض سؤال در مواردی است که ابتدا قبل از اینکه مسئلة ایمان، اختیار و عمل صالح مطرح شود، قرآن ذات انسان را مورد ستایش و نکوهش قرار داده است.
4ـ3) انسان با صفات خود مخلوق خداوند است و خداوند فعل خود را نکوهش نمیکند
این دیدگاه سوم از سوی بعضی از مفسّران اشعریمسلک بیان شده است. بر اساس نظریّة اشاعره، خود انسان و صفات او، حتّی افعال اختیاری انسان، آفریدة خداوند است و انسان تنها محلّ و ظرف تحقّق افعال میباشد؛ یعنی همزمانی ایجاد فعل به وسیلة خداوند با قدرت و ارادة انسان، بدون اینکه قدرت و ارادة انسان در تحقّق فعل تأثیری داشته باشد. آنان از این نظریّه به «کسب» تعبیر میکنند (ر.ک؛ ربّانی، 1392: 233 و 267). بر اساس این دیدگاه، انسان با تمام صفات و افعال خویش مخلوق خداوند است.
فخر رازی ذیل آیة Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا: به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده استO (المعارج/19) میگوید این آیه مانند آیة Pخُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ...: انسان از عجله آفریده شدهO (الأنبیاء/ 37) است و در ادامه، در باب صفتِ «هلوع: حرص شدید» بیانی دارد که آن را دربارة تمام صفاتی که در ظاهر مذموم است و در قرآن به انسان نسبت داده شده است، میتوان تعمیم داد. بیان فخر رازی را به صورت زیر میتوان گزارش داد:
1ـ این آیه درصدد مذمّت انسان است.
2ـ انسان مخلوق خداوند است و خداوند فعل خود را مذمّت نمیکند.
3ـ «انسان» در آیة Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًاO اسم جنس است و قرآن در ادامه، بعد از این آیه، 6 گروه را استثناء کرده است و میفرماید: Pإِلَّا الْمُصَلِّینَ *الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ: مگر نمازگزاران؛ * آنها که نمازها را پیوسته بهجا مىآورندO (المعارج/22ـ23). اگر انسان ذاتاً این گونه خلق شده بود، هیچ کس از افراد انسان قادر بر ترک آن نبود (بنابراین، استثناء صحیح نبود، در حالی که قرآن گروهی را استثناء کرده است.
4ـ فخر رازی ذیل عنوانِ «حَاصِلُ هَذَا الْکَلاَم» میگوید: اگر گفته شود عقل، کسی را که بر ناملایمات و سختیهای که به او میرسد، بیصبری کند و بخواهد از آنها بگریزد و درصدد کسب راحتی و منفعت خود باشد، سرزنش نمیکند، پس چرا قرآن این حالت را سرزنش کرده است، پاسخ میدهد به دلیل آن است که انسان این صفتِ حرص شدید در گریز از مضرّات و کسب منافع را به جای اینکه در کسب منافع واقعی (که همان سعادت اُخروی و رضای خداوند است،) صرف کند، در به دست آوردن امور جسمانی و زودگذر دنیوی خرج میکند. از این روی، مورد سرزنش قرآن قرار گرفته است.
مفادّ استدلال زمخشری در کشّاف، ذیل آیة 19 سورة معارج نیز مانند کلام فخر رازی است، البتّه به بیانی دیگر که خلاصة آن را بیان میکنیم:
چون مردم به هنگام برخورد با مشکلات (مانند مرض، فقر و ...) زیاد بیتابی میکنند و در زمان توانایی و تمکّن مالی از انفاق آن به مردم بُخل میورزند، به گونهای که به نظر میرسد این دو صفتِ «شدّتِ جَزَع» و «شدّتِ بُخل و منع» در آنان ریشه دوانده، ذاتی انسانها گردیده است. به این دلیل، تصوّر میشود که انسان با این صفت خَلْق شده است، در حالی که اینگونه نیست؛ زیرا:
اوّلاً انسان در بطن مادر و در مهد و گهواره این حالت را ندارد.
ثانیاً انسان با تمام صفات خود، فعلِ خداوند است و خداوندمتعال فعلِ خود را مذمّت نمیکند.
ثالثاً در ادامة آیه، خداوند انسانیهایی مانند نمازگزاران واقعی و کسانی را که بر شهوات خود مسلّط هستند، استثناء نموده است. اگر این حالتِ «هلوع» بودن، ذاتی انسان باشد، دیگر استثناء بعضی از افراد انسان از این صفت معنا ندارد (ر.ک؛ زمخشری، 1407ق.، ج 4: 613).
تحلیل و بررسی این دیدگاه
1ـ انسان صفات و یا حتّی افعال او مخلوق خداوند است (بر اساس دیدگاه کلامی زمخشری و فخر رازی).
2ـ خداوند فعلِ خود را سرزنش نمیکند.
3ـ اگر از ظاهر آیات یا آیة مورد بحث مذمّت استفاده میشود، به دلیل آن نیست که آن صفت فیحدّ ذاته بد است، بلکه به دلیل آن است که انسانها آن را در غیر مسیر صحیح به کار میبرند و به جای اینکه آنها را در کسب سعادت واقعی و اُخروی استفاده کنند، در راستای کسب منافع زودگذر مادّی به کار میگیرند.
4ـ استثناء در سورة معارج به دلیل آن است که این صفت (هلوع بودن) ذاتی انسان و لازمة جنس انسان نیست.
5ـ اگر این صفتْ ذاتی انسان بود، باید انسانها در بطن، مهد و در کودکی نیز اینگونه باشند، در حالی که اینگونه نیست.
نکاتی دربارة این دیدگاه
1ـ این دیدگاه بر اساس مبنای کلامی جبرگرایانة مفسّرین فوق بیان شده است.
2ـ قرآن مستقیماً میفرماید: Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًاO. صاحبان این دیدگاه میگویند انسان اینگونه خلق نشده است که به نظر میرسد این سخن، «توجیه بِمَا لاَ یرضی بِصَاحِبه» است.
3ـ این دیدگاه در اینکه این صفات (مذموم) فیحدّ ذاته بد نیست، بلکه انسان آن را در مسیر بد استفاده میکند و وقتی ناپسند است که از حدّ اعتدال خارج شود، با دیدگاه چهارم هماهنگ است.
4ـ4) تمام صفات و غرایز انسان فیحدّ نفسه خیر است و لازمة کمال انسان
در این دیدگاه، تمام نکوهشهای که در باب انسان در آیات قرآن بیان شده، در واقع، مدح در قالب ذمّ است؛ زیرا این صفات و غرایز، حتّی مذمومهای آن، همگی لازمة حیات انسان است، به گونهای که اگر یکی از این صفات از وجود انسان کنار گذاشته شود، زندگی او دستخوش اختلال میشود و انسانیّت او به خطر میافتد.
علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان، ذیل آیة 19 سورة معارج در این باب میفرماید:
«آری! انسان به منظور رسیدن به کمال، حریص خلق شده است و به گونهای خلق شده که در برابر شر به جَزَع درمیآید و در رساندن خیر به دیگران دریغ مینماید. این حرص که جبلّی و ذاتی انسان است و خود از فروع حُبّ ذات است، به خودی خود از رذائل اخلاقی نیست. چگونه میتواند مذموم باشد، با اینکه تنها وسیلهای است که انسان را دعوت میکند تا خود را به سعادت و کمال وجودی خویش برساند. بنابراین، حرص به خودی خود بد نیست، بلکه وقتی بد میشود که انسان آن را درست تدبیر نکند و هر جا که پیش آید، مصرف کند؛ چه حق و چه غیرحق، و این انحراف در سایر صفات انسانی نیز هست. هر صفت نفسانی اگر در حدّ اعتدال نگه داشته شود، فضیلت است و اگر به طرف افراط و تفریط منحرف گردد، رذیله است» (طباطبائی، 1374، ج20: 15ـ20).
علاّمه بر این باور است که این صفت (حرص شدید) از همان ابتدای کودکی در انسان وجود دارد و اگر نبود، انسان به دنبال کمال واقعی و دفع شر از خود برنمیآمد. این حرص شدید دوران کودکی در هنگام بلوغ، [باید] تبدیل به حرص شدید بر خیر واقعی گردد؛ یعنی رسیدن به بهشت و دوری شدید از شرّ واقعی که نافرمانی از خدای تعالی و جهنّم است (اگرچه در بسیاری از موارد اینگونه نمیشود).
علاّمه در ادامه میفرماید:
«از آنچه گذشت، روشن شد که صفت حرص در این آیات با أحسن بودن خلقت هر چیزی که آیة Pالَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ...:او همان کسى است که هرچه را آفرید، نیکو آفرید...O (السّجده/ 7) آن را بیان میکند، منافاتی ندارد؛ زیرا حرص که منسوب به خدا است، حرص بر خیر واقعی و پرهیز از شرّ واقعی است، اما حرص که فقط صرف جمع مال و غفلت از خدا شود، منسوب به خود انسان است و این خود انسان است که حرص خدادادی را مثل سایر نعمتها به سوءِ اختیار خود به نقمت مبدّل میسازد»(همان).
صاحب تفسیر موضوعی منشور جاوید نیز در این زمینه میگوید:
«دقّت در هر یک از این ابعاد منفی انسان ثابت میکند که هرگز در نهاد انسان چنین ابعادی به صورت ابتدایی وجود ندارد، بلکه آنچه بُعد منفی و شرّ است، همگی طغیانیافتة غرایز ضروری وجود انسان است که به دلیل فقدان رهبری صحیح، به حالت ناهنجار ظاهر میشود؛ مثلاً حرص، آز، یا حتّی خودخواهی در انسان، حالت طغیانیافتة غریزة حُبّ ذاتِ انسان است، یا حالت مجادلهگری (الکهف/ 54) انسان که شاخهای از حسّ کنجکاوی اوست، ولی آنجا که به صورت جدال درمیآید و حالت منافسهگری به خود میگیرد، مذموم و ناپسند است» (سبحانی، 1364، ج 4: 276).
تحلیل و بررسی دیدگاه چهارم بر اساس این دیدگاه صفاتی که در ظاهر، ناپسند و نکوهیده به نظر میرسد، از آن روی که به خدا منسوب میشود، خیر محض است و زمینهساز تکامل انسان، امّا از آن نظر که به انسان انتساب مییابد و انسان آن را در غیر مسیر صحیح خود استفاده میکند، حالت نکوهش پیدا میکند. پس این صفات فیحدّ نفسه مذموم نیستند و وقتی بد میشوند که در غیر مسیری که خداوند برای آنها معیّن کرده است، استفاده شوند. به نظر میرسد این دیدگاه با مقدّماتی که در نظریّة مختار به آن ضمیمه خواهد شد، بهترین دیدگاهی باشد که در رفع تمارض ظاهری در باب توصیفهای دوگانة قرآن از انسان بیان شده است. با این وصف، به نظر میرسد این توجیه با ظاهر آیات نکوهشآمیز دربارة انسان ناهمخوان است.
4ـ5) تفکیک بین ستایش و نکوهشهای تکوینی و اکتسابی انسان
از منظر صاحبان این دیدگاه، خداوند به لحاظ ساختاری انسان را به گونهای آفریده که در بسیاری از زمینهها نسبت به سایر موجودات، مزایا و امکانات بیشتری دارد، اگرچه در بعضی از زمینهها نیز ضعفهای وجودی در انسان هست. از جملة این مزایا آن است که ذات انسان ترکیبی از تمایلات مثبت و منفی است و انسان برحسب ذات خود، تمایلات مثبت و منفی را خواستار است، هرچند اصالت با جنبههای متعالی وجود اوست. با توجّه به دو جنبه بودن ذات انسان، گاهی با حُسن اختیار خود به امور اخلاقی و ارزشی میگراید و گاهی با سوءِ اختیار خود در ساحت نَفْس امّاره باقی میماند و بردة آن میشود و به امور ضدّارزشی گرایش پیدا میکند.
با توجّه به این مقدّمات، گاهی آیات قرآن به ستایش انسان میپردازد و این ستایشها ناظر به جنبة تکوینی وجود اوست؛ مانند: Pوَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ...: ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم...O(الإسراء/ 75)؛ Pلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ: که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیمO (التّین/ 4)؛ Pإِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ...: ما راه را به او نشان دادیمO (الدّهر/ 3) و... . گاهی هم به نکوهش او میپردازد و این نکوهشها نیز ناظر به خلقت اوست؛ مانند: …Pوَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا: ... و انسان، ضعیف آفریده شده استO(النّساء/ 28)؛ Pخُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ...: انسان از عجله آفریده شده است..O (الإسراء/11)؛ Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا: به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده استO (المعارج/19). این ستایش و نکوهشها نسبی است و بار ارزشی ندارد؛ زیرا خداوند از سَرِ حکمت و مصلحت خود به هر کدام از موجودات خود چیزهایی را داده، از اموری دیگر محروم کرده است. بر این اساس، آیاتی که به دلیل کرامت ذاتی به مدح او پرداختهاند، در واقع، مدح خداوند و فعل اوست و آیاتی که از این نظر انسان را مذمّت کردهاند، ناظر به محدودیّتهای وجودی انسان در مقایسه با بعضی از موجودات و در سنجش با عظمت الهی است.
دستهای دیگر از آیات قرآن، مدح و مذمّتهایی را برای انسان بیان کردهاند، امّا آنها ناظر به کرامتهای اکتسابی میباشد؛ یعنی صفاتی که انسان با ایمان و عمل صالح و حُسن اختیار خود به آنها دست مییابد و یا با سوء اختیار خود رذائل اخلاقی را کسب میکند. بنابراین، با توجّه به تمایلات مثبت و منفی که در ذات انسان وجود دارد، بسته به اینکه انسان با اختیار خود کدام جنبه را برگزیند، مورد ستایش یا نکوهش قرآن قرار میگیرد که به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
5ـ نکوهشهای اکتسابی
P... لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَبِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ: آنها دلها [= عقلها]یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند، و) نمىفهمند؛ و چشمانى که با آن نمىبینند؛ و گوشهایى که با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چراکه با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!O (الأعراف/ 179)؛ Pإِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا... أُوْلَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ: کافران... آنها بدترین مخلوقاتاَند!O (البیّنة/ 6)؛ Pثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً: سپس دلهاى شما بعد از این واقعه سخت شد، همچون سنگ، یا سختتر!O (البقره/ 74).
6ـ ستایشهای اکتسابی
* Pالَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ: آنها که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، پاکیزهترین (زندگى) نصیب ایشان است و بهترین سرانجامها!O (الرّعد/29).
* Pمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً: هر کس کار شایستهاى انجام دهد؛ خواه مرد باشد یا زن، در حالى که مؤمن است، او را به حیاتى پاک زنده مىداریمO (النّحل/ 97).
* Pإِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ: کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا)یند!O (البیّنة/ 7).
پس این نظریّه با تفکیک بین کرامتهای ذاتی و هستیشناختی انسان و نسبی دانستن آنها و کرامتهای ارزششناختی و اخلاقی انسان و اختیاری بیان کردن آنها، به رفع تعارض ظاهری بین آیات ستایش و نکوهش انسان در قرآن میپردازند (برای آگاهی بیشتر از این دیدگاه، ر.ک؛ مصباح یزدی، 1386: 363ـ365).
تحلیل و بررسی این دیدگاه
1ـ این دیدگاه برای انسان، فطرت الهی قائل است که ترکیبی از تمایلات مثبت و منفی میباشد.
2ـ اصالت با جنبههای مثبت وجود انسان است.
3ـ به لحاظ تکوینی، انسان از بسیاری از موجودات مزایا و امکانات بیشتری دارد، هرچند در بعضی از زمینهها نیز از بعضی از موجودات دیگر و یا در مقایسه با عظمت خداوند، کوچکتر است.
4ـ ستایش و نکوهشهای ذاتی انسان، نسبی (به سایر موجودات) و مقایسهای (در پیوند با خدا و عظمت او) است و بار ارزشی ندارد.
5ـ گاهی ستایشهای قرآن ناظر به صفاتی است که انسان با اختیار، ایمان و عمل صالح آنها را به دست میآورد و گاهی ناظر به صفاتی است که انسان با سوءِ اختیار خود، آنها را تحصیل میکند.
6ـ این دیدگاه با تفکیک بین ستایش و نکوهشهای ذاتی و مدح و ذمهای اکتسابی، به رفع تعارض ظاهری بین آیات ستایش و نکوهش در باب انسان پرداخته است.
7ـ بر اساس این دیدگاه، فطرت انسان ترکیبی از تمایلات مثبت و منفی است. بنابراین، زمینة بد شدن نیز در ذات انسان وجود دارد، در حالی که بعید به نظر میرسد خدای مهربان خیرخواه علیالاطلاق زمینههای بد شدن را در نهاد انسان قرار داده باشد.
8ـ تـفکیک بین کرامتهای اکتسابی و کرامتهای ذاتی، هرچند تقسیم مناسبی برای فهم بهتر مسئله است، امّا در باب ستایش و نکوهشهای ذاتی، همچنان سؤال بیپاسخ است.
خلاصه
قرآن هدف اساسی خود را هدایت انسان بیان میکند و برای تحقّق این هدف، از زوایای مختلف به بررسی شخصیّت انسان پرداخته است. در این راستا، تعدادی از آیات به انسانشناسی ارزشی میپردازد و ویژگیهای مثبت و منفی او را بیان میکند و اینکه انسان از چه جهاتی قابل ستایش و از چه جهاتی درخور نکوهش است و در سنجش با یکدیگر، چه شأنی را برای او رقم میزند.
با جسنجو درآیات قرآن، به موارد زیادی از ویژگیهای مثبت و منفی (حدود بیست مورد از ویژگیهای مثبت و بیست و یک مورد از ویژگیهای منفی انسان) میتوان دست یافت. در این تحقیق، با تقسیمبندی آیات در سه حوزة وجودی، معرفتی و توصیفی، درصدد یافتن این حقیقت هستیم که چرا در بعضی از آیات، برترین ستایشها و زیباترین تعبیرها و در بعضی دیگر، نکوهش و صفات سرزنشآمیز دربارة انسان به کار رفته است. با مراجعه به تفاسیر و کتابهای تفسیر موضوعی که در این زمینه نگاشته شده است، به پنج دیدگاه اساسی در این باب میتوان دست یافت. در تمام تفاسیر، با استدلالهای عقلی و نقلی به رفع تعارض ظاهری بین این دسته از آیات میپردازند که در ادامه خلاصة آنها بیان میشود.
1ـ بعضی از تفاسیر توصیفهای دوگانة قرآن از انسان را ناظر به دو جنبة وجودی او میدانند. بر اساس این دیدگاه، ستایشها ناظر به روح الهی و فطرت خدایی انسان است و نکوهشها ناظر به بُعد طبیعی، مادّی و خاکی انسان میباشد.
2ـ بر اساس بعضی دیگر از دیدگاههای تفسیری، انسان موجودی تکسرشتی است و حقیقت ذات او همة کمالات را بالقوّه دارد و او با اختیار و ایمان و عمل صالح باید این بالقوّه را بالفعل کند تا انسان کامل گردد و در غیر این صورت، انسان، ناقص است. بر اساس این دیدگاه، ستایشها ناظر به انسان باایمان، و نکوهشها ناظر به انسان بیایمان میباشد.
3ـ دیدگاه تفسیری دیگر بر این باور است که نکوهشهای انسان در قرآن، در واقع، مدح در قالب ذم است؛ زیرا این صفات و غرایزی که در ظاهر مذموم بیان شدهاند، همگی لازمة حیات انسان و رسیدن او به کمال است که در صورت فقدان آنها، شخصیّت انسان به خطر میافتد. بر اساس این دیدگاه، تمام صفات و غرایزی که به صورت ظاهراً مذموم برای انسان بیان شده، فیحدّ نفسه خیر و لازمة رشد و تعالی اوست.
4ـ بر اساس دیدگاه تفسیری جبرگرایانه، انسان، صفات و یا حتّی افعال اختیاری او، آفریدة خداوند است و خداوند مخلوق خود را سرزنش نمیکند. اگر در ظاهر بعضی از آیات، صفات مذموم به انسان نسبت داده شده، به دلیل آن است که انسان در آن صفت حدّ اعتدال را نگه نمیدارد و به افراط و تفریط در آن میگراید. بنابراین، انسان با صفات خود مخلوق خداوند است و خداوند فعلِ خود را نکوهش نمیکند و این مذمّتها به افراط و تفریطهای انسان برمیگردد.
5ـ برخی از کسانی که به تفسیر موضوعی بعضی از آیات قرآن پرداختهاند، بر این باورند که به لحاظ ساختاری، خداوند انسان را به گونهای آفریده است که نسبت به موجودات دیگر از مزایا و امکانات بیشتری برخوردار است، اگرچه در بعضی از زمینهها نیز ضعفهای وجودی دارد. بر این اساس، نکوهشهایی که ناظر به جنبههای تکوینی و محدودیّتهای ذاتی وجود انسان است، در مقایسه با بعضی دیگر از موجودات یا عظمت الهی سنجیده میشود. از این رو، بار ارزشی ندارد؛ زیرا نسبی و مقایسهای است. بنابراین، تعارضی میان آیات در این باب نیست. گاهی ستایشهای قرآنی ناظر به صفاتی است که انسان با حُسْن اختیار و نیز ایمان و عمل صالح تحصیل میکند و گاهی نکوهشها ناظر به صفاتی است که انسان با سوءِ اختیار خود آنها را کسب میکند. در این فرض هم تعارضی بین آیات ستایش و نکوهش انسان نیست؛ زیرا انسان با اختیار خود آنها را برمیگزیند.
نتیجهگیری
1ـ با جستجو در آیات قرآن درمییابیم که قرآن در بیست مورد انسان را ستایش و در بیست و یک مورد نکوهش کرده است.
2ـ برای رفع تعارض ظاهری بین آیات قرآن در باب ستایش و نکوهش انسان، کتابهای تفسیری و بعضی از اندیشمندان اسلامی راهکارهایی را بیان کردهاند که مهمترین آنها عبارت است از:
الف) ستایشهای قرآنی ناظر به روح و فطرت الهی انسان و نکوهشها ناظر به بُعد طبیعی، مادّی و خاکی اوست.
ب) ستایشهای قرآنی ناظر به انسان باایمان و نکوهشها ناظر به انسان بیایمان میباشد که در واقع، انسانِ ناقص است.
ج) صفات و غرایزی که در ظاهر منفی بیان شده است، لازمةی انسانیّت و زمینهساز کامل اویند و بدون آنها انسانیّت انسان دستخوش تغییر میشود. در واقع، نکوهشهای قرآن، مدح در قالب ذمّ است. بنابراین، تقابلی بین توصیفهای دوگانة قرآن از انسان نیست.
د) بهدلیل اینکه انسان، صفات و یا حتّی افعال اختیاری او، فعلِ خداوند است، خداوند فعلِ خود را مذمّت نمیکند. بنابراین، ستایشها ناظر به فعلِ خدا و نکوهش، ناشی از عملکرد غلط انسان و خروج از حدّ اعتدال است.
هـ) آن دسته از نکوهشهای قرآنی که ناظر به جنبههای تکوینی، خلقتی و ذاتی انسان است، به دلیل مقایسة انسان با سایر موجودات و یا عظمت خداوند است. بنابراین، با آیات مدح انسان تعارضی ندارد و درصدد بیان یک واقعیّت خارجی میباشد و با آیات ستایشآمیز تکوینی تعارض ندارد. امّا ستایش و نکوهشهای قرآنی که ناظر به صفاتی است که انسان با حُسْن اختیار و یا سوءِ اختیار خود آنها را کسب میکند، این صفات نیز به دلیل اختیاری بودن آنها، تعارضی در بین آیات در باب آنها نیست.
نظر برگزیده
با تأمّل در آیاتی از قرآن که صفات ستایشآمیز و نکوهشآمیز انسان را بیان کردهاند و مطالعة دقیق کتابهای تفسیری که به تبیین این ویژگیها به منظور رفع تعارض ظاهری پرداختهاند، میتوان با بیان چند مقدّمه، نظریّة جدیدی را بیان نمود.
1ـ با تأمّل در آیات قرآن درمییابیم که قرآن صفات ستایشآمیز انسان را مستقیماً به خداوند نسبت میدهد؛ مانند Pوَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ...: ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم...O (الإسراء/ 75) وPلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ: که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیمO (التّین/4). امّا صفات نکوهشآمیز را یا به انسان نسبت میدهد و یا مجهول بیان میکند و مستقیماً آن را به خداوند نسبت نمیدهد؛ مانند Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا: بهیقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده استO (المعارج/19)؛ P...وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا: و انسان، ضعیف آفریده شده استO (النّساء/28) و Pقُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ: مرگ بر این انسان! چقدر کافر و ناسپاس است!O (العبس/17)
2ـ تمام ویژگیها و غرایزی که خداوند در وجود انسان قرار داده است و در قرآن نکوهش شده که شاید بدترین آنها، شهوت وغضب باشد، لازمة کمال، حیات و رشد انسان است که نبودِ آنها زندگی انسانی را دستخوش نابسامانی اساسی میکند.
3ـ ویژگیها و غرایز انسانی هنگامی مورد نکوهش قرار میگیرد که از حدّ اعتدال خارج شود.
4ـ گاهی نکوهشها نسبی و به دلیل مقایسة انسان با سایر موجودات و یا عظمت خداوند است؛ مانند P...وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا: و انسان، ضعیف آفریده شده استO (النّساء/28).
5ـ خداوند مهربان که از سَرِ رحمت خود انسان را آفرید، قوّه تمام کمالات را در وجود او به ودیعه نهاده، میل به بدی را در وجود او قرار نداده است: P... وَلَکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ...: ... ولى خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده است، و (بهعکس،) کفر، فسق و گناه را مورد نفرت شما قرار داده است...O (الحجرات/7). افزون بر آیة فوق، انسان در اوّلین بار بعد از انجام عمل خطا، وجدان او ناراحت میشود و خود را سرزنش میکند. دلیل این امر آن است که زمینة بدیها در وجود انسان وجود ندارد.
6ـ انسان با اختیار خلق شده است و میتواند به بدیها و یا خوبیها گرایش پیدا کند: Pانا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراO (الدّهر/ 3).
بنابراین، خداوند حکیم قادر، ذات انسان را به گونهای آفریده که در آن قوّة تمام کمالات وجود دارد و همة صفات و غرایزی که انسان بر آنها سرشته شده، مقدّمه و زمینة تعالی و تکامل و رشد اوست. بر این اساس، اگر در بعضی از آیات قرآن، صفات و یا ویژگیهایی از انسان مورد نکوهش قرار گرفته، ناظر به آن جهتی است که انسان آنها را در غیر مسیر صحیح و خارج از حدّ اعتدال به کار میبرد. همچنین نکوهشها نسبی است؛ یعنی وقتی انسان را با بعضی از موجودات در بعضی از جهات مقایسه میکنیم و یا این ویژگیها با صفات ذات حق تعالی سنجیده میشود، به عنوان یک ویژگی منفی بیان میشود.
پینوشتها:
1ـ P...وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ: ... و شما را (در عالم جنین) تصویر کرد؛ تصویرى زیبا و دلپذیر، و سرانجام (همه) بهسوى اوستO (التّغابن/ 3).
2ـ Pلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ: که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیمO (التّین/4).
3ـ Pالَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ: همان خدایى که تو را آفرید و سامان داد و منظّم ساختO(الإنفطار/7).
4ـ Pفَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ: هنگامى که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید! O(الحجر/29).
5ـ Pإِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا: ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاسO(الإنسان/3).
6ـ Pعَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ: و به انسان آنچه را نمىدانست، یاد داد!O(العلق/5).
7ـ Pن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ: ن. سوگند به قلم و آنچه مینویسندO(القلم/1).
8ـ Pعَلَّمَهُ الْبَیَانَ: و به او «بیان» را آموختO(الرّحمن/4)؛ Pوَمِنْ آیَاتِهِ... وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ...: و از آیات او ... و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست...O (الرّوم/22).
9ـ Pإِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا: ما انسان را از نطفة مختلطى آفریدیم و او را مىآزماییم؛ (بدین گونه) او را شنوا و بینا قرار دادیم!O (الإنسان/ 2).
10ـ P...قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: ما آیات (خود) را براى شما بیان کردیم، شاید اندیشه کنید!O(الحدید/ 17).
11ـ Pوَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً: ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکَبهاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خَلق کردهایم، برترى بخشیدیمO (الإسراء/70).
12ـ Pفَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا: سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده استO (الشّمس/8).
13ـ Pوَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ: و سوگند به (نفس لوّامه و) وجدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حقّ است)!O (القیامة/ 2).
14ـ Pلاَ یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ: انسان هرگز از تقاضاى نیکى (و نعمت) خسته نمىشود و هرگاه شرّ و بدى به او رسد، بسیار مأیوس و نومید مىگردد!O(فصّلت/ 49) و P وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ: و او علاقة شدید به مال دارد!O (العادیات/8).
15ـ P وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ: (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من روى زمین جانشینى [= نمایندهاى] قرار خواهم داد. فرشتگان گفتند: پروردگارا! آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد و خونریزى کند؟! ما تسبیح و حمد تو را به جا مىآوریم و تو را تقدیس مىکنیم. پروردگار فرمود: من حقایقى را مىدانم که شما نمىدانید!O (البقره/ 30).
16ـ P فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ: همة فرشتگان بىاستثناء سجده کردند...O (الحجر/ 30).
17ـ Pإِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولاً: ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم. آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسیدند، امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود (، چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!O (الأحزاب/ 72).
18ـ Pیُرِیدُ اللّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ وَخُلِقَ الإِنسَانُ ضَعِیفًا: خدا میخواهد (با احکام مربوط به ازدواج با کنیزان و مانند آن،) کار را بر شما سبک کند و انسان، ضعیف آفریده شده است (و در برابر طوفان غرایز، مقاومت او کم است)O (النّساء/28).
19ـ Pخُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ: (آرى،) انسان از عجله آفریده شده است، ولى عجله نکنید. بهزودى آیاتم را به شما نشان خواهم داد!O (الأنبیاء/37).
20ـ Pلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ: که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگى او پر از رنجهاست)!O (البلد/4).
21ـ Pوَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ: از نشانههاى او این است که شما را از خاک آفرید، سپس ناگاه انسانهایى شُدید و روى زمین گسترش یافتید!O (الرّوم/20).
22ـ Pوَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ: ما انسان را از گِل خشکیدهاى (همچون سفال) که از گِل بدبوى (تیرهرنگى) گرفته شده بود، آفریدیم!O (الحجر/26).
23ـ Pأَلَمْ نَخْلُقکُّم مِّن مَّاء مَّهِینٍ: آیا شما را از آبى پَست و ناچیز نیافریدیمO (المرسلات/20).
24ـ P...لَّیُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَیْرِ عِلْمٍ...: ... به سبب هوى و هوس و بىدانشى، (دیگران را) گمراه مىسازند...O (الأنعام/ 119)؛ P بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ...: ولى ظالمان بدون علم و آگاهى، از هوى و هوسهاى خود پیروى کردند!...O (الرّوم/29)؛ P...قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا...: مىگویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروى مىنماییم...O (البقره/ 17).
25ـ Pإِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ: بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کَر و لالى هستند که اندیشه نمىکنندO (الأنفال/ 22).
26ـ Pوَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ: و مىگویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، یا تعقّل مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم!O (الملک/10) و Pلَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ: ما حق را براى شما آوردیم، ولى بیشتر شما از حق کراهت داشتید!O (الزّخرف/78).
27ـ Pقَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ: گفت: فرزندم! خواب خود را براى برادرانت بازگو مکن که براى تو نقشه (خطرناکى) مىکشند؛ چراکه شیطان، دشمن آشکار انسان است!O (یوسف/5).
28ـ Pوَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ: ما انسان را آفریدیم و وسوسههاى نَفْس او را مىدانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!O (ق/ 16) و P وَمَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ: من هرگز خودم را تبرئه نمىکنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر مىکند، مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان استO (یوسف/ 15).
29ـ Pإِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا: ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسیدند، امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود (،چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!O (الأحزاب/72).
31ـ Pأَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى: یا آنچه انسان تمنّا دارد به آن مىرسد؟!O (النّجم/24).
32ـ Pوَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ: آنها براى خداوند از میان بندگانش، جزئى قرار دادند (و ملائکه را دختران خدا خواندند)؛ انسان کفرانکنندة آشکارى است!O(الزّخرف/15) و Pقُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ: مرگ بر این انسان! چقدر کافر و ناسپاس است!O (العبس/17).
32ـ Pوَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ: و از هر چیزى که از او خواستید، به شما داد و اگر نعمتهاى خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستمگر و ناسپاس است!O (ابراهیم/34).
33ـ Pإِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ: که انسانها همه در زیانند، * مگر کسانى که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادهاند و یکدیگر را به حق سفارش کردهاند و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نمودهاند!O (العصر/ 2ـ3).
36ـ Pوَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ: و هرگاه به انسان (غافل و بىخبر) نعمت دهیم، روى مىگرداند و به حال تکبّر از حق دور مىشود، ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد، تقاضاى فراوان و مستمرّ (براى بر طرف شدن آن) دارد!O (فصّلت/51)؛ P کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى * أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى: چنین نیست (که شما مىپندارید)! بهیقین انسان طغیان مىکند * از اینکه خود را بىنیاز ببیند!O (العلق/16)؛ P...وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا: ... ولى انسان بیش از هر چیز به مجادله مىپردازد!O (الکهف/54) و P...وَکَانَ الإنسَانُ قَتُورًا: ... و انسان تنگنظر است!O (الإسراء/100).
37ـ Pیَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ: اى انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریم تو مغرور ساخته است؟!O (الإنفطار/ 6).
38ـ P خَلَقَ الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ: انسان را از نطفة بىارزشى آفرید و سرانجام (او موجودى فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید!O (النّحل/ 4).
42ـ P...وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا: ... ولى انسان بیش از هر چیز، به مجادله مىپردازد!O (الکهف/54).
39ـ P...وَکَانَ الإنسَانُ قَتُورًا: ... و انسان تنگنظر است!O (الإسراء/100).
40ـ Pإِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ: که انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل استO(العادیات/ 6) و P...إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ: انسان بسیار نومید و ناسپاس است!O (هود/ 9).
41ـ Pإِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا: بهیقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده استO (المعارج/ 19).
42ـ Pلَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ: آنها دلها [= عقلها]یى دارند که با آن (اندیشه نمىکنند، و) نمىفهمند؛ و چشمانى که با آن نمىبینند؛ و گوشهایى که با آن نمىشنوند؛ آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! اینان همان غافلاناَند (؛ چراکه با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!O (الأعراف/ 179).