نوع مقاله : علمی- ترویجی

نویسندگان

1 دانشیار دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران

2 کارشناس ارشد زبان‌شناسی دانشگاه علاّمه طباطبائی، تهران

چکیده

چکیده
امروزه مطالعات میان‌رشته‌ای در تمامی علوم به‌ویژه علوم انسانی از اهمیّت زیادی برخوردارند. از جملة این مطالعات، می‌توان به مطالعات بین‌رشته‌ای علوم قرآنی و زبان‌شناسی اشاره کرد. هدف از پژوهش حاضر، ارائة یک نظریّة معنایی نظام‌مند برای توجیه روابط متنی موجود در قرآن می‌باشد. در این پژوهش، پژوهندگان به دنبال بررسی انسجام، پیوستگی و روابط متنی در سورة احقاف می‌باشد. بدین منظور، علاوه بر نظریّة انسجام، از نظریّة ربط که از رویکردهای جدید مطالعات زبان‌شناسی می‌باشد، نیز استفاده شده است. در راستای نیل به این هدف، ابتدا متن سوره به چند حوزة معنایی تقسیم شده، سپس انسجام درون و بین‌آیه‌ای هر حوزة معنایی بررسی شده است. ربط هر حوزة معنایی و عوامل ارتباطی که مجموعه‌ای از آیات را در یک حوزة معنایی قرار می‌دهد، در مرحلة بعد بررسی شده‌اند. در پایان انسجام بین همة حوزه‌های معنایی تشکیل‌دهندة سوره و نیز ربط و عوامل ربط بین‌حوزه‌ای نیز مشخّص شده‌اند. یافته‌های پژوهش پیش‌ رو حاکی از آن است که آیات سورة احقاف علاوه بر انسجام درون و بین‌آیه‌ای، از انسجام بین‌حوزه‌ای نیز برخوردار است. آیه‌های هر حوزة معنایی و نیز حوزه‌های معنایی مختلف، از طریق عوامل ربط همچون شمول معنایی، ارجاع ضمیر پیش‌آیندی، ارجاع ضمیر پس‌آیندی، قیاس، تقابل و تمثیل، به هم مرتبط می‌شوند.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Textual Relations of Quran (Case Study of Ehqaf Surah)

نویسندگان [English]

  • reza morad sahraee 1
  • fatemeh nosrati 2

چکیده [English]

Abstract
Nowadays, interdisciplinary studies, especially in the humanities, are of high importance. Among such studies, we can refer to studies between Quran sciences and linguistics. The aim of the present research is presenting a systematic semantic theory in order to justify the textual relations in Quran. In this research, researchers aim to review the cohesion and textual relations of Ehqaf Surrah. Therefore, apart from the theory of cohesion, the theory of relation as a novel theory in linguistic has been used. In order to reach this goal, the text has been divided into different semantic areas and then, the intra- and inter-verse cohesion of each area has been investigated. In the next stage, the relation of each semantic field and relational elements which put different verses in different areas have been investigated. In the end, the cohesion between all semantic areas and the relation and relational elements between these areas has also been identified. The findings of this research indicate that the verses of Ehqaf Surrah, apart from intra- and inter-verse cohesion, have cohesion between semantic areas. The verses of each semantic area are related to each other using different devices such as inclusion, referral of adverbs, comparison, and simile.

کلیدواژه‌ها [English]

  • relation
  • intra-verse cohesion
  • inter-verse cohesion
  • textual relations
  • semantic areas

مقدّمه

نزول قرآن پدیده‌ای بی‌نظیر در تاریخ بشر بوده است. خدا گام‌به‌گام در سفر و حضر، شب و روز، در جنگ و صلح و در شرایط گوناگون اجتماعی با پیامبر (ص) سخن می‌گفت. مسلمانان برای فهم آیات قرآن، تحقیقات بسیاری را در علوم ادبی و لغت انجام دادند و دانش‌های گوناگونی را که در تفسیر کلام خدا مورد نیاز بود، تدوین کردند و به تدریج آنها را گسترش دادند. بی‌تردید بازسازی دانش‌های اسلامی در پرتو دانش‌های جدید، یکی از مهم‌ترین آرمان‌های اندیشمندان مسلمان در عصر حاضر بوده است. یکی از دانش‌هایی که مورد اهتمام دانشمندان مسلمان قرار گرفته، بررسی روابط متنی موجود در قرآن است، چرا که آشکار شدن این روابط به درک بهتر و دقیق‌تری از قرآن منجر می‌شود.

تحلیل روابط متنی در قرآن یک پُل ارتباطی بین زبان‌شناسی و تفسیر است. بحث‌های قابل توجّهی حول مطالعات قرآنی وجود دارد که آیا سوره‌های قرآن یک واحد ارگانیک هستند یا خیر. صاحب‌نظران تعالیم اسلامی بر حسب پاسخگویی به این پرسش به دو گروه طبقه‌بندی می‌شوند: برخی مانند مصطفی صدیق رفیعی، محمّد رشید رضا و أخیراً محمّد رجب بیومی معتقدند که اگر چه سوره‌های قرآن ممکن است شامل مجموعه‌ای متنوّع از موضوعات باشند که ضرورتاً وابسته به هم نیستند، ولی از آنجایی که همة این موضوعات در راستای انتقال تعالیم اسلام به بشر عمل می‌کنند، از هماهنگی و انسجام برخوردارند. گروهی دیگر مانند سیّد قطب، امین احسن اصلاحی و أخیراً محمّد عبدالله دَرّاز و نیل رابینسون معتقدند که متن هر سوره یک ایدة مرکزی دارد که کُلّ سوره بر حول آن می‌چرخد و اینکه تنوّع موضوعات در راستای ارتقای آن ایدة مرکزی و اصلی به کار رفته است. صاحب‌نظران غیرمسلمان که ترجمه‌های مناسبی از قرآن در دسترس ندارند، نظری دیگر دارند. از دید برخی از آنها متن قرآنی عمدتاً متنی غیرمنسجم است. از جملة این افراد می‌توان به ریچارد بل اشاره کرد (ر.ک؛ العوا، 2006 م.: 1).

مطالعات زبانشناختی دو رهیافت برای مطالعة روابط متنی اتّخاذ می‌کنند. یکی از آنها نظریّة انسجام (Coherence) (Halliday and Hassan: 1976) و دیگری نظریّة ربط (Relevance) ( Sperber, and Wilson: 1986) است. این دو رهیافت کاربردی هستند و متن را تنها بر مبنای ساختارهای زبانی توصیف نمی‌کنند. یک تفاوت عمده بین نظریّة ربطو نظریّة انسجام این است که نظریّة انسجام، رابطة میان واحدهای زبانی (پاره‌گفتارها و اجزای متن) است و نظریّة ربط، رابطه‌ای است که نه فقط بر اساس پاره‌گفتارها، بلکه بر اساس پیش‌تصوّرات، یعنی واحدهای اطّلاعات یا اندیشه تعریف می‌شود. در این تحقیق، این دو نظریّه با ذکر نمونه آیاتی از متن قرآن بررسی می‌شود.

تصوّر بر این است که یک گویشور زبان آنچه را که در فرآیندی زبانی ردّ و بدل می‌کند، جملاتی از هم گسیخته، نامرتبط و مستقل نیست، بلکه مجموعه‌ای است معنایی که متن (Text) نامیده می‌شود. به‌عبارتی، متن مجموعه‌ای از یک یا چند جمله است که دارای معنا یا پیامی معیّن باشد. بنابراین، «متن» یک واحد زبانی و معنایی است نه یک واحد دستوری مانند بند و جمله. برای متن نمی‌توان ملاک، اندازه یا مقیاس خاص قائل شد. به عبارتی، متن چیزی بزرگتر از جمله است. بین جملات یک متن روابط معیّنی برقرار است که آن متن را از مجموعة جملاتی که به طور تصادفی کنار هم قرار گرفته‌اند، جدا می‌سازد. یکی از این مشخّصه‌ها انسجام است (ر.ک؛ هلیدی و حسن، 1976م.: 1).

از دیدگاه هلیدی و حسن (ر.ک؛ همان، 1976م.: 5) بخشی از انسجام از رهگذر دستور و بخشی دیگر از رهگذر انسجام تحقّق می‌یابد. بنابراین، می‌توان گفت دو نوع انسجام داریم: دستوری و واژگانی. عوامل انسجام دستوری شامل ارجاع، حذف و جانشینی می‌باشد و مهم‌ترین عوامل واژگانی نیز بازآیی و با هم‌آیی هستند. در ادامه، توضیح مختصری از ارجاع ضروری است؛ زیرا در تحقیق حاضر، از این عامل انسجامی استفاده شده است.

هلیدی و حسن (ر.ک؛ همان: 31 و 33) عناصر ارجاعی را در رابطه با بافت موقعیّت و بافت متن به دو گروه تقسیم می‌کنند: 1ـ عناصر ارجاعی برون‌متنی. 2ـ عناصر ارجاعی درون‌متنی. عناصر ارجاع برون‌متنی عناصری هستند که مرجع آنها در خارج از متن و در بافت موقعیّت قرار دارد. عناصر ارجاع درون‌متنی، با توجّه به مرجعی که در متن دارند به دو گروه زیر تقسیم می‌شوند: 1ـ عناصر پیش‌مرجعی. 2ـ عناصر پس‌مرجعی. اگر مرجع ضمیر در متن و قبل از ضمیر واقع شود، آن را پیش‌مرجعی و اگر مرجع ضمیر در متن بعد از آن واقع شود، آن را پس‌مرجعی می‌گویند.

ربط به عنوان یکی از مفاهیم نظری زبان‌شناختی و کاربردشناختی نخستین بار از سوی اسپربر و ویلسون مطرح گردید. این نظریّه با رویکردی شناختی به مسألة ربطبین پاره‌گفتارها می‌پردازد. اسپربر و ویلسون (1986م.) معتقدند که پاره‌گفتار زمانی برای شنونده‌اش معنادار است که از تأثیرات بافتی تبعیّت کند. تأثیرهای بافتی در سه حالت حاصل می‌شود: نخست پاره‌گفتار با تصوّر بافتی موجود می‌آمیزد و تصوّری جدید را خلق کند. دوم پاره‌گفتار با تصوّر موجود در تقابل قرار گیرد و آن تصوّر را کمرنگ و یا به کُلّ نفی کند. سوم پاره‌گفتار با تقویت تصوّر موجود، نگرش شنونده را تقویت کند (ر.ک؛ اسپربر و ویلسون، 1986م.: 142).

شایان ذکر است که ربط نه تنها برای پاره‌گفتارها و دیگر پدیده‌های قابل مشاهده یک ویژگی بالقوّه است، بلکه تفکّر، خاطرات و نتیجة استنتاج‌ها (Reference) را نیز دربرمی‌گیرد. در اصطلاحات مربوط به نظریّة ربطهر محرّک بیرونی (External stimulus) یا بازنمود درونی (Internal representation) که یک درونداد برای فرآیندهای شناختی فراهم می‌کند، می‌تواند در برخی موارد به فرد مرتبط نباشد. بر مبنای نظریّة ربط، پاره‌گفتارها دارای انگیختگی ربطی هستند، نه به این خاطر که از گوینده انتظار می‌رود، از اصل تعاون یا اصول گرایس پیروی کند، بلکه چون جستجوی ربطیکی از ویژگی‌های شناختی انسان است که تعامل‌گران ممکن است آن را نقض کنند (ر.ک؛ همان، 2004م.: 608).

باید این حقیقت را در نظر داشت که نقض آگاهانه خود می‌تواند به میزان زیادی مرتبط باشد؛ برای مثال ممکن است این طرز بیان راهی برای آشکار کردن تمایل به تغییر موضوع بحث باشد و این خواسته به خوبی مرتبط باشد (ر.ک؛ همان: 121).

کتاب البرهان فی علوم القرآن اثربدرالدّین زرکشی، تفسیر مفاتیح الغیب اثر فخر رازی، نظم الدُّرَر فی تناسب آلایات و السّور اثر ابراهیم بقاعی، تفسیر مراغی اثر احمد مصطفی مراغی و مجمع‌البیان اثر طبرسی، تفسیر المیزان اثر علاّمه طباطبائی (ع) و تفسیر تسنیم آیت‌الله جوادی آملی نیز از جمله مطالعات صورت گرفته، در حوزة روابط متنی قرآن هستند. از میان پایان‌نامه‌هایی که به این موضوع پرداخته‌اند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد.

هدیل بهبهانی‌زاده (1389) در پایان‌نامة خود با عنوان «بررسی برخی از نقش‌نماهای کلامی در قرآن مجید»، فاطمه نوری زارچ (1389) در پایان‌نامة کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی ارتباط آیات سورة آل‌عمران»، مهدی مطیع (1379) در پایان‌نامة کارشناسی ارشد خود تحت عنوان «پیوستگی معنایی آیات در سُوَر قرآن کریم و راه‌های مطالعة آن (بررسی موردی 14 سوره از قرآن کریم)، قیطوری و گلفام (2008م.) در مقاله‌ای تحت عنوان «قرآن به عنوان متنی غیر خطّی؛ بازاندیشی پدیدة انسجام»، مهدی لطفی (1382) در پایان‌نامه‌ای با عنوان «چگونگی پیوستگی متنی سوره‌های قرآن کریم»، سلوا العوّا (2006م.) در رسالة دکتری‌اش با عنوان «روابط متنی در قرآن؛ ارتباط، انسجام و ساختار» و مسعود مبشّرنژاد (1377) در پایان‌نامة کارشناسی ارشد خود با عنوان «تناسب آیات و سُوَر جزء سی از دیدگاه فخر رازی، آلوسی و طبرسی» به بررسی روابط متنی موجود در قرآن پرداخته‌اند.

تحقیق حاضر بر آن است که با در نظر گرفتن نظریّة ربط و نظریّة انسجام، گامی هرچند ناچیز در درک و فهم بهتر کلام الهی بردارد. با این هدف، پاسخ دادن به سؤالات زیر ضروری است:

1) رویکرد انسجام ـ بنیاد حسن و هلیدی (1976م.) و رویکرد ربط بنیاد اسپربر و ویلسون تا چه حدّ می‌توانند روابط معنایی موجود در سورة احقاف را تبیین کند؟

2) روابط متنی سوره‌های احقاف چگونه است؟

3) انسجام چگونه رابطه‌ای است؟

با توجّه به پرسش‌های پیش‌گفته فرضیّه‌های زیر در این تحقیق مطرح می‌گردد:

1) رویکرد انسجام ـ بنیاد حسن و هلیدی (1976م.) و رویکرد ربط بنیاد اسپربر و ویلسون (1986م.) می‌توانند تا حدّ زیادی روابط معنایی موجود در سورة احقاف را تبیین کنند.

2) سورة احقاف برخلاف پراکندگی موضوعی دارای انسجام درون‌متنی است.

3) انسجام یک رابطه خطی نیست، بلکه رابطه‌ای انباشتی است که در سراسر یک متن منسجم وجود دارد.

1ـ روش تحقیق

در این تحقیق بر اساس نظریّة ربط اسپربر و ویلسون (1986م.) و نظریّة انسجام هلیدی و حسن (1976م.) و به روش توصیفی ـ تحلیلی، روابط متنی سورة احقاف بررسی خواهد شد. سورة احقاف چهل و ششمین سورة قرآن و از سوره‌های مکّی است. به نظر می‌رسد طبق تعریف‌هایی که از متن ارائه شد و متن را یک رابطة معنایی و زبانی دانست، لازم است در ابتدا هر سوره به چند حوزة معنایی تقسیم شود. با هدف مشخّص کردن حوزه‌های معنایی، تفسیر المیزان اثر علاّمه طباطبائی و تفسیر فی ضلال القرآن اثرسیّد قطب مورد مطالعه قرار گرفته است و پس از بررسی‌های لازم، از تفسیر المیزان برای مشخّص کردن حوزه‌های معنایی موجود در سورة مذکور استفاده شده است. همچنین در ترجمة سوره از ترجمة آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی استفاده شده است. بررسی انسجام درون و بین‌آیه‌ای و بین‌حوزه‌ای در مرحلة بعد صورت ‌گرفته است. به منظور بررسی ربط هر حوزة معنایی، گزاره‌های معنایی، آیات و عوامل ربط حوزة معنایی مربوط در جدولی ارائه می‌شود. در ادامه، گزاره‌های معنایی بیان شده است و تأثیرهایی که این گزاره‌ها و پاره‌گفتارها طبق نظریّة ربط بر هم دارند، بررسی شده است. لازم به ذکر است که در هر حوزة معنایی، روابط متنی چند آیه مورد بررسی قرار گرفته است.

2ـ یافته‌ها

مطابق تفسیر المیزان، محتوای این سوره به چهار حوزة معنایی قابل تقسیم است. مفاهیم اساسی بیان شده در این حوزه‌ها، در جدول زیر به نمایش گذاشته شده است:

جدول1: حوزه‌های معنایی و مفاهیم کلّی سورة احقاف

حوزة معنایی

مفاهیم کلّی

اوّل

(آیات 14ـ1)

مفاهیم بنیادین دین اسلام اعمّ از توحید، نبوّت و معاد، هدفمند بودن خلقت، پوچ بودن عبادت معبودهای غیر واقعی، موضع‌گیری کفّار در مقابل پیامبر و قرآن.

دوم

(آیات 20ـ15)

نحوة برخورد با والدین و روشن کردن جایگاه ویژة آنها، بیان پاداش افرادی که به پدر و مادرشان نیکی می‌کنند و ملتزم به باورهای دینی هستند، جزای افرادی که به والدین خود نیکی نمی‌کنند و ملتزم به باورهای دینی نیستند.

سوم

(28ـ21)

دعوت مردم به عبرت گرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، بیان سرگذشت قوم عاد به عنوان یکی از این اقوام.

چهارم

(آیات 35ـ29)

شنیده شدن قرآن از سوی گروهی از جنّ و بازگشت عدّه‌ای از آنان به سوی قوم خویش و دعوت قوم خود به اسلام.

 

1ـ2) حوزة معنایی اوّل؛ آیات 14ـ1

1ـ1ـ2) انسجام درون‌آیه‌ای

آیة 2: ﴿تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ﴾.

«الْعَزِیزِ» و «الْحَکِیمِ» صفاتی هستند که به «الله» نسبت داده می‌شوند.

آیة 11: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْرًا مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ﴾.

ضمیر متّصل «نا» در «سَبَقُونَا»، ضمیر متّصل «و» در «یَهْتَدُوا» و «فَسَیَقُولُونَ» به «الَّذِینَ کَفَرُوا» ارجاع داده می‌شوند.

آیة 12: ﴿وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَ رَحْمَةً وَ هَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ﴾.

2ـ1ـ2) انسجام بین‌آیه‌ای

در آیة دوم، کلمة «کتاب» آمده است که با نمایة 1، مشخّص شده است. کلمة «هذا» در آیة 11 و 12 و نیز ضمیر متّصل «ه» در«قَبْلِهِ»، که همگی با نمایة 1 مشخّص شده‌اند، اشاره به قرآن دارند و مرجع تمام آنها کتاب است که در آیة 2 آمده است. بنابراین، علاوه بر عوامل ارتباطی که درون یک آیه یا بین آیات متوالی وجود دارد، بین آیاتی که با هم فاصله دارند نیز عوامل ارتباط‌دهنده وجود دارد.

2ـ2) ربط

1ـ2ـ2) حوزة معنایی اوّل

این حوزة معنایی شامل14 آیه و 36 گزاره است. در جدول زیر علاوه بر تعداد گزاره‌ها و آیات، عوامل ربط هر آیه نیز آورده شده است.

جدول 2: گزاره‌ها، آیات و عوامل ربط حوزة معنایی اوّل سورة احقاف

گزاره

شمارة آیه

عوامل ربط

گزاره

آیه

عوامل ربط

1

1

ارجاع ضمیر پیش‌آیندی

15

تلویحاً 7

ارجاع ضمیر پیش‌آیندی

2

2

16، 17 و 18

8

3،4 و6

3

19 تا 24

9

5

4

25 تا 28

10

7، 8 و9

5

29

11

مقایسه، تقابل و ارجاع ضمیر پیش‌آیندی

10

5ـ1

30 تا 32

12

11و12

4

33و34

13

13و 14

7

35و36

14

1) حم.

2) قرآن از جانب خدای عزیز و حکیم نازل شده است.

حم در گزاره 1، از حروف مقطّعه است و در ارتباط آن با آیات بعد و کلّ سوره مباحث فراوانی وجود دارد؛ از جمله اینکه در بسیاری از موارد، بعد از حروف مقطّعه سخن از کتاب به میان آمده است و اینجا نیز بعد از حروف مقطّعه به نزول کتاب از جانب خدای نیرومند فرزانه اشاره شده است.

3) خلقت آسمان‌ها و زمین هدفمند است.

از گزارة 3 می‌توان به گزارة 4 رسید:

4) هدفمند بودن جهان خلقت نشان‌دهندة وجود خداست.

5) عبادت معبودهای غیر واقعی بیهوده است.

گزاره‌های 6، 7 و 8 تصوّرات بافتی حاصل از گزارة 5 را تقویت می‌کنند و گزاره‌های اطّلاعاتی تازه‌ای را به آن می‌افزاید که موجب درک بهتر آن می‌شود.

6) معبودهای غیرواقعی خالق نیستند.

7) معبودهای غیرواقعی یک دعای آنها را اجابت نمی‌کنند یا حتّی صدای آنها را نمی‌شنوند.

8) معبودهای غیر واقعی در روز قیامت دشمن عبادت‌کنندگان خود هستند.

9) پرستندگان غیر خداوند یکتا، گمراه هستند.

گزاره‌های 1 تا 9 تلویحاً بیان می‌کنند که:

10) عبادت تنها شایستة خداوند یکتاست.

همانگونه که مشاهده می‌شود، تصوّرات بافتی که در گزاره‌های 1 تا 9 آمده‌، تأثیرهای بافتی موجود در گزارة 10 را تقویت می‌کنند. آیة 3 تلویحاً بیان می‌کند که:

11) کتاب قرآن تصدیق‌کننده کُتُب آسمانی دیگر است.

از طرفی آوردن دلیل علمی در کنار کُتُب آسمانی، تلویحاً بیانگر این نکته است که کُتُب آسمانی و علم راستین مکمُل یکدیگرند. بنابراین، می‌توان گزارة 12 را به عنوان برداشت ضمنی بیان کرد:

12) علم نیز تصدیق‌کنندة دین و کُتُب آسمانی است.

در آیة 7 و 8 به ترتیب، گزاره‌های 13 و 14 بیان شده‌اند.

13) کافران حق بودن قرآن را منکر می‌شوند و آن را سِحر می‌دانند.

14) کافران به پیامبر افترا می‌زنند که قرآن از جانب خود اوست.

با استفاده از گزارة 13 و 14 می‌توان به گزارة 15 رسید.

15) کافران قرآن را که از جانب خداوند نازل شده، انکار می‌کنند. پس منکر حقّانیّت خداوند نیز هستند.

در آیة 8 گزاره‌های 16 و 17 آمده‌اند:

16) شما نمی‌توانید در برابر خداوند از من دفاع کنید.

17) شهادت خداوند بین من و شما برای من کافی است.

می‌توان از این دو گزاره نتیجه گرفت که:

18) خداوند بر هر چیزی قادر است و غیر خدا هیچ تسلّطی بر امور ندارد.

19) من پیغمبری نوظهور نیستم.

از گزارة 19 می‌توان تلویحاً به گزارة 20 رسید:

20) امر رسالت، امری جدید و تازه و در انحصار پیامبر نیست.

21) من خبر ندارم با من و شما چه خواهد شد و آنچه را که بر من وحی می‌شود، پیروی می‌کنم.

از گزارة 21 می‌توان تلویحاً به گزارة 22 رسید:

22) پیامبر نیز انسانی مانند انسان‌های عادی است و  از جانب خود علم غیب ندارد.

23) پیامبر یک انذاردهنده است.

از گزارة 23 می‌توان تلویحاً به گزارة 24 رسید:

24) پیامبر تنها یک پیام‌رسان است و از جانب خود علمی ندارد.

25) خداوند ستمگران را هدایت نمی‌کند.

در آیة 10 ویژگی‌هایی برای ستمگران به شکل زیر بیان شده است:

26) کسانی که به ناحق به قرآن کفر ورزیده‌اند، نباید امید به هدایت داشته باشند.

27) کسانی که بعد از ایمان آوردن برخی از اهل کتاب، باز هم قرآن را نمی‌پذیرند و استکبار می‌کنند، نباید امید به هدایت داشته باشند.

از کنار هم گذاشتن گزارة 25 و 26 و 27 می‌توان تلویحاً  به گزارة 28 رسید:

28) افرادی که به ناحق به قرآن کفر می‌ورزند و کسانی که بعد از ایمان آوردن برخی از اهل کتاب به قرآن باز هم ایمان نمی‌آورند، ستمگر هستند و خداوند ستمگران را هدایت نمی‌کند.

کفّار در مورد قرآن این چنین اظهار نظر می‌کنند که:

29) قرآن یک افترای قدیمی است.

در آیة 12 گزاره‌های زیر بیان می‌شود:

30) قبل از قرآن کتاب موسی بود که راهبر و رهنماست.

31) قرآن مصدّق کتاب موسی است.

از این دو گزاره می‌توان نتیجه گرفت که:

32) قرآن مصدّق تورات است و مانند آن راهبر و رهنماست.

با استناد به این گزاره می‌توان گزاره 29 را که از طرف کفّار مطرح شد رد کرد.

33) نیکوکاران می‌گویند که پروردگارشان «الله» است و پای این گفته خود مقاومت می‌کنند.

34) نیکوکاران نه ترسی دارند و نه اندوهگین می‌شوند.

35) نیکوکاران به خاطر اعمال نیکی که دارند در بهشت جاودانه‌اند.

از گزاره‌های بیان شده می‌توان نتیجه گرفت که:

36) نیکوکاران به واسطه اعمال نیکشان نه ترسی دارند و نه اندوهگین می‌شوند زیرا اهل بهشت هستند.

این گزاره‌ها هر کدام واحد جدیدی را از افکار و اطّلاعات در رابطه با نیکوکاران به ذهن خواننده متبادر می‌کنند و کمک می‌کنند تا تصوّری که خواننده از نیکوکاران دارد، به تدریج تکامل یابد.

می‌توان گزاره‌های عنوان شده را به این صورت خلاصه کرد که: قرآن کتابی راهبر و راهنماست. خداوند در قرآن با دلیل و برهان مردم را به پرستش خویش فرامی‌خواند. معبودانی که اهل کفر به جای خدا برگزیده‌اند، هیچ دخالتی در آفرینش آسمان‌ها و زمین ندارند و در روز قیامت عبادتِ عبادت‌کنندگان خویش را منکر می‌شوند. چنین معبودانی چگونه می‌توانند ادارة امور جهان را بر عهده گیرند. کفّار به واسطة کفر خود مستحقّ گمراهی هستند و اهل ایمان به واسطة اعمال خویش مستحقّ بهشتند.

2ـ2ـ2) حوزة معنایی دوم: آیات 15 تا 20

الف) انسجام درون‌آیه‌ای

آیة 20:﴿وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ﴾.

ضمایر متّصل «هُم» در «أَذْهَبْتُمْ»، «تُم» در «أَذْهَبْتُمْ»، «اسْتَمْتَعْتُمْ» و «کُنْتُمْ»، «کُم» در «طَیِّباتِکُمْ» و «حَیَاتِکُمُ» و «و» در «تُجْزَوْنَ»، «تَسْتَکْبِرُونَ» و «تَفْسُقُونَ» به «الَّذِینَ کَفَرُوا» در همین آیه ارجاع داده می‌شوند.

ب) انسجام بین‌آیه‌ای

آیة 19: ﴿وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ﴾.

عبارت «لِکُلٍّ»، ضمایر متّصل «و» در «عَمِلُوا» و «یُظْلَمُون»، «هُم» در «لِیُوَفِّیَهُمْ»، «أَعْمالَهُمْ» و ضمیر منفصل «هُم» به دو دسته‌ای که در آیات قبل ذکر شد، اشاره می‌کنند: افرادی که به والدین خود نیکی می‌کنند و افرادی که به والدین خود نیکی نمی‌کنند.

3ـ2ـ3) ربط

این حوزة معنایی شامل6 آیه و20 گزاره می‌باشد. در جدول زیر سعی شده است علاوه بر تعداد گزاره‌ها و آیات، در صورت وجود به عوامل ربط هر آیه نیز اشاره شود.

جدول3: گزاره‌ها، آیات و عوامل ربط حوزة معنایی دوم سورة احقاف

گزاره

آیه

عوامل ربط

گزاره

آیه

عوامل ربط

 

مقایسه، تقابل و

ارجاع ضمیر

پیش‌آیندی

17

45، 46 و 47

مقایسه، تقابل و

ارجاع ضمیر

پیش‌آیندی

15

37، 38، 39و42

18

48، 49 .و50

16

40

19

51 و 52

تلویحاً 15 و 16

41

19

53

تلویحاً 19

43

20

54، 55 و 56

تلویحاً 14 و 15

44

                 

37) خداوند انسان را به نیکی به والدین سفارش می‌کند.

38) مادر انسان با سختی او را حمل و وضع می‌کند، به او شیر می‌دهد و از او مراقبت می‌کند.

با توجّه به گزاره‌های 37 و 38 می‌توان گزارة 39 را تلویحاً بیان می‌فرماید:

39) والدین به خاطر مشقّت‌هایی که می‌کشند، در خور نیکی مخصوص هستند.

با استنتاج از این گزاره‌ها می‌توان به گزارة 40 رسید.

40) کسانی که به والدین خود نیکی می‌کنند، شایستة بهشت هستند.

با استمداد از گزارة 40 و گزارة 38، می‌توان گزارة 41 را استنباط کرد:

41) خداوند امر به نیکی به والدین کرده است و در واقع، نیکی به والدین اطاعت از امر خداست.

از این گزاره می‌توان گزارة 42 را استنباط کرد:

42) کسانی که از خداوند اطاعت می‌کنند، به واسطة اطاعت شایستة بهشت هستند.

در آیة 15، گزارة 43 نیز به تلویح بیان شده است. از این رو، گزارة 43 نیز قابل استباط است:

43) در شکرگزاری، انجام اعمال صالح و تائب و تسلیم بودن نیز به گونه‌ای اطاعت خداوند وجود دارد.

با توجّه به گزاره‌های ذکر شده می‌توان گزارة 44 را عنوان کرد:

44) افرادی که به والدین خود نیکی می‌کنند، شکرگزاران، تائبان و عاملان به اعمال صالح به واسطة اطاعت خود درخور بهشتند.

45) افرادی وجود دارند که ملتزم به باورهای دینی نیستند و به والدین خود نیکی نمی‌کنند.

از گزارة 45 می‌توان تلویحاً به گزارة 46 رسید.

46) افراد ذکر شده در گزارة 45، از اوامر خداوند سرپیچی کرده‌اند.

می‌توان از این دو گزاره، به گزارة 47 رسید:

47) کسانی که به والدین خویش که آنها را به سمت و سوی حق هدایت می‌کنند، نیکی نمی‌کنند، در واقع، از اوامر خداوند سرپیچی کرده‌اند و زیانکار هستند.

48) در گذشته زیانکارانی از جنّ و انس وجود داشته‌اند.

از این گزاره می‌توان تلویحاً به گزاره زیر رسید:

49) زیانکاران به واسطة سرپیچی از اوامر خداوند در این دسته قرار گرفته‌اند.

از کنار هم گذاشتن گزارة 48 و 49، گزارة 50 حاصل می‌شود.

50) عذاب بر زیانکاران، از جنّ و انس، که از اوامر حق سرپیچی کرده‌اند، حتمی است.

51) خداوند ظلم نمی‌کند.

این گزاره بر تصوّرات بافتی ناشی از گزارة 50 می‌افزاید.

52) هر کدام از دو گروه کافران و مؤمنان، اعمال خاصّ خود و منطبق بر شخصیّت خود دارند.

با برداشت از گزارة 52، می‌توان به گزارة منطقی 53 رسید.

53) هر کدام از این دو گروه طبق اعمال خود، درجاتی از پاداش و جزا دارند.

54) کفّار از طیّبات و لذائذ در زندگی دنیوی خود استفاده کرده‌اند.

این گزاره تلویحاً گزارة 55 را بیان می‌کند:

55) کفّار در آخرت، سرمایه‌ای ندارند.

56) کفّار به واسطة استکبار و گناهانشان عذاب می‌شوند.

گزاره‌های 54، 55 و 56 بر تصوّرات بافتی ناشی از هم می‌افزایند. می‌توان گفت کفّار در آخرت سرمایه‌ای ندارند و به واسطة گناهانشان مستحقّ عذاب هستند.

طبق گزاره‌های بیان‌شده در حوزة معنایی دوم، مردم دو دسته‌اند: یک دسته تائبان هستند که همواره به سوی خدا رجوع دارند و در برابر او تسلیم‌اَند، و ایشان کسانی هستند که اعمال نیکترشان قبول می‌شود، و از گناهانشان می‌گذرند و از اصحاب بهشتند. دستة دیگر خاسران و زیانکارانند که همان سرنوشتی که امّت‌های گذشته، از جنّ و انس، بدان گرفتار شدند، دربارة اینان نیز حتمی شده است.

3ـ3) حوزة معنایی سوم: آیات 21 تا 28

3ـ3ـ1) انسجام درون‌آیه‌ای

آیة 21: ﴿وَاذْکُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَقَدْ خَلَتْ النُّذُرُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ﴾.

ضمایر متّصل «و» در «تَعْبُدُوا» و «کُم» در «عَلَیْکُمْ» به «قَوْمَهُ» یعنی قوم عاد ارجاع داده می‌شوند.

3ـ3ـ2) انسجام بین‌آیه‌ای

آیة 22: ﴿قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَأْفِکَنَا عَنْ آلِهَتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾.

ضمایر متّصل «و» در «قالُوا» و «نا» در «جِئْتَنا»، «لِتَأْفِکَنا»، «آلِهَتِنا»، «فَأْتِنا» و « تَعِدُنا» به «قَوْمَهُ» در آیة 21 ارجاع داده می‌شوند.

3ـ3ـ3) ربط

این حوزة معنایی شامل 8 آیه از سورة احقاف و 14 گزاره می‌باشد. در جدول زیر علاوه بر تعداد گزاره‌ها و آیات، دو عامل اصلی ربط بین آیات نیز بیان شده است:

جدول 4: گزاره‌ها، آیات و عوامل ربط حوزة معنایی سوم سورة احقاف

گزاره

آیه

عوامل ربط

گزاره

آیه

عوامل ربط

57 تا 59

تلویحاً 21

شمول معنایی بین دو واژه؛ «الّذین کفروا» شامل است و قوم عاد را که مصادیقی از اهل کفر است، شامل است.

63

20

شمول معنایی؛ بین دو واژه؛ «الّذین کفروا» شامل است و قوم عاد را که مصادیقی از اهل کفر است، شامل است.

60 و 61

22ـ25

66 تا 68

27

62 و 64 و 65

26

69 و 70

28

57) پیامبران وظیفه دارند مردم را انذار دهند و آنها را به ایمان و پرستش خدا فراخوانند.

58) هود (ع) مردم را انذار می‌کند و آنها را به پرستش خدا فرامی‌خواند.

از این دو گزاره می‌توان نتیجه گرفت:

59) هود (ع) پیامبر است.

در این آیه از برادر قوم عاد یاد شده است. با توجّه به اینکه نام برادر قوم عاد در این آیه ذکر نشده، آگاهی از نام حضرت هود (ع) نیاز به یک دانش فرامتنی دارد، چون در این متن هیچ اشاره‌ای به آن نشده است. بنابراین، دستیابی به گزاره‌های بالا جز با یک دانش فرامتنی حاصل نمی‌شود.

در این حوزة معنایی نیز مانند دو حوزة معنایی گذشته، اهل کفر، دعوت پیامبر را انکار می‌کنند. بنابراین، گزارة 60 قابل استباط است:

60) انکار حقّ و حقّانیّت از ویژگی‌های بارز اهل کفر است.

61) هود (ع) می‌گوید که علم نزد خداست. آنچه من می‌گویم، تنها رسالتی است که مأمورم آن را به شما ابلاغ کنم.

این گزاره، تصوّرات بافتی حاصل از گزاره‌های 21 تا 24 که صراحتاً و تلویحاً می‌گویند پیامبر از جانب خود علمی ندارد و علم تنها نزد خداست، تقویت می‌کند.

62) قوم عاد خداوند را انکار کردند

طبق گزارة 60، انکار از ویژگی‌های کفّار است. طبق گزارة 56 کفّار مستحق عذاب هستند. بنابراین، گزارة 63 به صورت تلویحی بیان می‌شود:

63) قوم عاد به دلیل کفر و انکار خداوند، مستحقّ عذاب هستند.

64) گوش، چشم و فهم کفّار، سودی به حال آنها نبخشید.

مراد از گوش، چشم و فهم، بینش و آگاهی و داشتن ابزار تشخیص حقّ از باطل است. گزارة 64 تلویحاً گزارة 65 را برمی‌انگیزد که:

65) قوم عاد با وجود اینکه مجهّز به ابزار تشخیص و درک حقیقت بودند، از این نعمت استفاده نکردند.

66) در اطراف انسان، شهرهایی وجود دارد که ویران شده‌اند.

از این گزاره می‌توان به گزارة زیر رسید.

67) خداوند توجّه انسان را به پیرامونش جلب می‌کند.

از کنار هم گذاشتن گزاره‌های 66 و 67 می‌توان به این نتیجه رسید که:

68) عبرت از سرگذشت دیگران یکی از عواملی است که انسان را به یاد خدا وامی‌دارد.

در آیة 28، بیان شده که:

69) خدایان دروغین نمی‌توانند پیروانشان را یاری کنند.

گزارة 69، گزاره‌های 5، 6، 7 و 8 را تقویت می‌کند. از گزارة 69 می‌توان تلویحاً به این گزاره رسید که:

70) هلاکت نتیجة اعراض کفّار است.

در این آیات، خداوند سرگذشت قوم عاد و اقوام دیگری را که از حقّانیّت خداوند اعراض کردند، بیان می‌فرماید. هود (ع) مردم را انذار می‌کند و آنها را به پرستش خدا فرامی‌خواند، ولی از آنجا که انکار حقّ و حقّانیّت از ویژگی‌های بارز اهل کفر است، قوم عاد خداوند را انکار می‌کنند. آنها به دلیل کفر و انکار خداوند مستحقّ عذاب هستند. از آنجا که عبرت از سرگذشت دیگران یکی از عواملی است که انسان را به یاد خدا وامی‌دارد، خداوند توجّه انسان را به پیرامونش جلب می‌کند و آنها را متوجّه سرنوشت کفّار می‌کند. هلاکت نتیجة اعراض کفّار است و خدایان دروغین نمی‌توانند هلاکت را از پیروانشان دور کنند.

3ـ4) حوزة معنایی چهارم: آیات 29 تا 35

3ـ4ـ1) انسجام درون‌آیه‌ای

آیة 29: ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ﴾.

ضمیر متّصل «و» در «یَسْتَمِعُونَ» و «قالُوا»، ضمیر متّصل «هُم» در «قَوْمِهِمْ» و صفت «مُنْذِرِینَ» به «نَفَراً مِنَ الْجِنِّ» ارجاع داده می‌شود. ضمیر متّصل «و» در «أَنْصِتُوا» به گروهی از جن اشاره می‌شود که مورد خطاب گروه اوّل قرار گرفته‌اند.

3ـ4ـ2) انسجام بین‌آیه‌ای

آیة 30: ﴿قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَابًا أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ﴾.

ضمیر متّصل «و» در «قالُوا»، ضمیر متّصل «نا» در «قَوْمَنا» و «سَمِعْنا» به «نَفَراً مِنَ الْجِنِّ» ارجاع داده می‌شود.

3ـ4ـ3) ربط

این حوزة معنایی شامل 7 آیة پایانی سورة احقاف و مشتمل بر 18 گزاره می‌باشد. در جدول گزاره‌ها و آیات، عوامل اصلی ربط بین آیات نیز بیان شده است:

جدول 5: گزاره‌ها، آیات و عوامل ربط حوزة معنایی چهارم سورة احقاف

گزاره

آیه

عوامل ربط

گزاره

آیه

عوامل ربط

71 تا 74

29

مقایسه، تقابل و ارجاع ضمیر پیش‌آیندی

81 تا 83

33

مقایسه، تقابل و ارجاع ضمیر پیش‌آیندی

75 تا 77

30

84

34

78

31

85 -86

35

79و80

32

87

35

71) جنّیان به قرآن گوش می‌دهند.

این گزاره با تصوّر بافتی که از گزارة 48 حاصل می‌شود، ارتباط برقرار می‌کند و تصوّر جدیدی را در قالب گزارة 72 به وجود می‌آورد:

72) جنّیان نیز مانند انسان در معرض آزمایش خداوند قرار می‌گیرند و به دو گروه فرمانبردار و زیانکار تقسیم می‌شوند.

در آیة 29 بیان شده که گروهی از جن قرآن را می‌شنوند و بعد گزارة زیر عنوان می‌شود:

73) جنّیان به عنوان منذر به سوی قوم خود می‌روند.

در گزارة 23 بیان شده که پیامبر یک انذاردهنده است. یکی از تصوّرهایی که ممکن است این آیه را در ذهن برجسته کند، این است که:

74) انذار در انحصار انبیاست و کسی جز انبیا نمی‌تواند انذاردهنده باشد.

ولی گزارة 73 این گزاره را تضعیف می‌کند و تصوّرات بافتی که به وجود می‌آورد، در تقابل با آن تصوّرات است که گزارة 74 در ذهن متبادر می‌کند.

جنّیانی که قرآن را شنیدند، به قوم خود گفتند قرآنی را شنیده‌اند که دارای ویژگی‌های بیان شده در آیة 30 .و گزاره‌های 75، 76 و 77 است.

75) بعد از حضرت موسی (ع) نازل شده است.

76) کتب آسمانی قبل را تصدیق می‌کند.

77) به سوی حقّ و طریق مستقیم دعوت می‌کند.

این گزاره‌ها، گزاره‌های 30، 31 و 32را تقویت می‌کنند و باعث می‌شوند تصوّراتی که این گزاره‌ها را در ذهن برانگیخته‌اند، با تکرار مجدّد، تقویت شوند.

در آیة 31 بیان شده است که جنّیان قوم خود را اینگونه به سوی خدا فرامی‌خوانند:

78) به خدا ایمان بیاورید تا گناهانتان بخشیده شود.

79) اگر ایمان بیاورید، از عذاب دردناک ایمن هستید.

از کنار هم گذاشتن این دو گزاره می‌توان تلویحاً به گزارة 80 رسید:

80) اگر به خدا ایمان نیاورید، گناهانتان بخشیده نمی‌شود و دچار عذاب دردناک می‌شوید.

81) خداوند بر هر چیزی تواناست.

82) خداوند آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است و در خلقت آنها خسته نشده است.

از این دو گزاره می‌توان تلویحاً گزارة 83 را برداشت کرد که:

83) خدا قادر به زنده کردن مردگان است، همانگونه که خلقت آسمانها و زمین برای او خسته‌کننده نیست.

84) کافران به کیفر کُفری که می‌ورزیدند، عذاب می‌شوند.

این گزاره تصوّری که گزارة 57 را (یعنی مستحقّ عذاب بودن کفّار) در ذهن برمی‌انگیزد و تقویت می‌کند.

85) ای پیامبر صبور باش.

86) پیامبران اولوالعزم نیز صبور بوده‌اند.

از گزارة 85 و 86 می‌توان به گزارة 87 رسید:

87) حضرت محمّد (ص) یکی از پیامبران اولوالعزم است.

در واقع، این حوزة معنایی جمع‌بندی کُلّ مواردی است که در سوره ذکر شده‌ است. در این دسته از آیات، مردم به پرستش خدا فراخوانده شده‌اند تا گناهانشان بخشیده شود و در حالی‌که اهل ایمان به آمرزش گناهانشان وعده داده می‌شوند، اهل کفر از عذاب خداوند بر حذر داشته می‌شوند. خداوند بر هر کاری تواناست، خلقت آسمانها و زمین در دست اوست. پس چنین خدای توانایی، شایستة پرستش است. از سوی دیگر، این خدای توانا، قادر بر انجام هر کاری است، چه بخشودن گناه گناهکاران و چه عذاب افرادی که کفر می‌ورزند.

نتیجه‌گیری

همانگونه که پیشتر ذکر شد، طبق دسته‌بندی علاّمه طباطبائی در تفسیر المیزان، سورة احقاف متشکّل از چهار حوزة معنایی است. انسجام درون آیه‌ای و بین‌آیه‌ای و نیز انسجام بین تمام حوزه‌های معنایی سورة احقاف از طریق ارجاع به «الّذین کفروا» ایجاد می‌شود، به این معنا که تمام ضمایری که به این واژه ارجاع داده می‌شوند، از عوامل انسجام سوره محسوب می‌شوند. در مورد ربط این سوره می‌توان گفت ربط بین حوزة معنایی اوّل و دوم از طریق شمول معنایی برقرار می‌شود، در واقع، مفاهیمی که در حوزة معنایی اوّل مطرح شده‌اند، مشتمل بر تمام مفاهیمی است که در دیگر حوزه‌های معنایی آمده‌اند. بنابراین، رابطة آن با حوزه‌های معنایی دوم تا چهارم رابطة شمول است. ربط بین حوزة معنایی دوم و سوم از طریق تمثیل ایجاد می‌شود. در حوزة معنایی سوم، سرگذشت قوم عاد بیان شده است. این حوزة معنایی مثالی است بر سرگذشت افرادی که در حوزه‌های معنایی قبل بیان شد. این حوزة معنایی تصوّرات بافتی ناشی از حوزة معنایی اوّل را تقویت و تأکید می‌کند. بنابراین، رابطة حوزة معنایی اوّل و سوم رابطة تقویت و تأیید است. حوزة معنایی چهارم نیز همسو با حوزة معنایی سوم از طریق تمثیل با حوزة معنایی اوّل و دوم ربط پیدا می‌کند. رابطة بین حوزة معنایی سوم و چهارم نیز از نوع تکامل تصوّرات بافتی ناشی از آنهاست.

در مجموع، می‌توان گفت گزاره‌ها و عوامل انسجامی مطرح شده در هر حوزة معنایی، ماننند حلقه‌های زنجیر به هم متّصل هستند و پیام کلّی هر حوزه را انتقال می‌دهند. رابطة بین گزاره‌ها و عوامل انسجام، رابطه‌ای خطّی نیست، بلکه رابطه‌ای انباشتی است که در کلّ سوره، چه در یک حوزة معنایی و چه در حوزه‌های معنایی مختلف جاری است. با توجّه به مطالب پیشین، می‌توان استباط کرد که رویکرد ربط ـ بنیاد اسپربر و ویلسون (1986م.) می‌تواند تا حدّ زیادی روابط معنایی موجود در سوره‌های احقاف را تبیین کند و سورة احقاف بر خلاف پراکندگی موضوعی دارای انسجام متنی است.

قرآن کریم.
بهبهانی زاده، هدیل. (1389). بررسی برخی از نقش نماهای کلامی در قرآن مجید. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه علاّمه طباطبائی.
طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1374). المیزان فی تفسیر القرآن. ترجمة محمّدباقر موسوی همدانی. تهران: بی‌تا.
لطفی، سیّد مهدی. (1382). چگونگی پیوستگی متن سوره‌های قرآن کریم. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
مبشّرنژاد، مسعود. (1377). تناسب آیات و سُوَر جزء سی از دیدگاه فخر رازی، آلوسی و طبرسی. پایان‌نامه کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
مطیع، مهدی. (1379). پیوستگی معنایی آیات در سُوَر قرآن کریم و راه‌های مطالعة آن. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
مکارم شیرازی، ناصر. (1373). ترجمة قرآن کریم. قم: دار القرآن الکریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی).
نوری زارچ، فاطمه. (1389). بررسی ارتباط آیات سورة آل‌عمران. پایان‌نامة کارشناسی ارشد. یزد: دانشگاه یزد.
El-Awa, S.M.S. (2006). Textual Relations in the Quran: Relevance Coherence and Structure. London and New York: Routledge.
Gheitury, Amer & Golfam, Arsalan. (2008). The Quran as a Non-Linear Text:Rethinking Coherence. Vol 15 (1). pp. 119-133.
Halliday, M.A.k and Ruquia Hassan. (1976). Cohesion in English. London: Loangman.
Sperber, D. and Wilson, D. (1986). Relevance, Communication and Cognition. Oxford: Blackwell.
Wilson, D. and Sperber, D. (2004). “Relevance Theory.In Hand book of Pragmatics. H. Laurence and W. Gregory. Oxford: Blackwell.