نوع مقاله : علمی- ترویجی

نویسنده

استادیار دانشگاه اصفهان، اصفهان

چکیده

چکیده
بیان صریح بعضی از معانی خوشایند نیست، ولی به وسیلة کنایه، همان معانی را می‌توان با اسلوبی مؤثّر و بلیغ بیان نمود. کنایه از تصریح بلیغ‌تر است، چراکه کنایه مانند ادّعای مفهومی است با ارائة دلیل. کنایه ذکر ملازم معنایی است تا ذهن مخاطب را از آنچه در کلام آمده، به آنچه نیامده منتقل کند. استفاده از کنایه در کلام علل گوناگونی دارد که از جملة آنها می‌توان به رعایت ادب، تصویرگری، استدلال، تزیین سخن و یا جذابیّت بخشیدن به کلام اشاره کرد. قرآن به تمام قواعدی که به سخن، زیبایی و عمق می‌بخشد، توجّه نموده است. یکی از صنایع لفظی و معیارهای زیبایی سخن، «کنایه» است که قرآن از آن بهرة فراوان برده است و در موارد گوناگون و به انگیزه‌های متفاوت، تعابیر کنایی دارد. در مقالة حاضر، به روش توصیفی ـ تحلیلی و با بررسی موردی 16 آیه از آیات قرآن کریم، کاربردهای مختلف این شیوة بیانی بررسی شده است.
verses have been referred to. Books, publications and the internet have been the instruments of this research
 
نای لغوی آرزو و امید، به ذکر آیات و احادیثی که انواع آرزو را بیان فرموده، نیز افرادی که آرزوی آنها در قرآن آمده، پرداخته شده است. ضمن پرداختن به آثار و نتایج آرزوهای مذموم و بیان آرزوهای برتر، انواع متعلّقِ آرزو و آیات مربوط به هر یک ذکر شده است. در این تحقیق، ابزار مورد استفادة نشریّات، کُتُب و اینترنت می‌باشد.
 

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Use of Allusion in Some Quran Verses

نویسنده [English]

  • rohollah nasiri

چکیده [English]

Abstract
Explicit expression of certain meanings is not favorable, but through allusion, those meanings can be expressed in more effective and eloquent ways. Allusion is more eloquent than explicit expression since it is similar to a claim with presenting evidence, it is an expression which aims to direct the mind of the reader from what has been said to what has not been said. Using allusion has different aims such as politeness, imagery, reasoning, and adornment or attraction of speech. Quran has paid attention to all aspects which can add to the attraction of discourse. One such device is allusion from which Quran has greatly benefitted, and it has been used in different occasions and with various aims. In this paper, with a descriptive-comparative approach and through the case studies of 16 verses, the different usages of this device has been investigated.
The verses of each semantic area are related to each other using different devices such as inclusion, referral of adverbs, comparison, and simile.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • allusion
  • usages of allusion
  • allusion in Quran

مقدّمه

علم بیان به سه بخش کلّی تشبیه، مجاز و کنایه تقسیم می‌شود که ساده‌ترین طریق ادای مقصود، تشبیه است و کنایه از نظر تأثیر در بلاغت سخن، از سه مورد ذکر شده مؤثّرتر است و «ادیبان دربارة اینکه کنایه از هر تصریحی رساتر و شیواتر است، اتّفاق نظر دارند» (جرجانی، 1368ق.: 162). تعبیرات کنایی قرآن، زیبا و عمیق‌اَند و همراه با سایر محورها، قرآن را زیباترین سخن نموده‌اند. با بررسی نحوة پیدایش کنایه‌ها، مشخّص می‌شود که ریشة بسیاری از آنها، در آیات قرآنی و اعتقادات پیشینیان است؛ برای نمونه، «روزة حضرت مریم (س) » کنایه از «سکوت کردن و خاموش شدن» است؛ «لَن ترانی» گفتن، کنایه از «ناامید کردن» و «تابوت به دریا افکندن» کنایه از «رها کردن و به خود واگذاشتن» است. از ویژگی‌های اعجاز قرآن، ادبی بودن این کتاب آسمانی است، لذا شایسته است مطالعة ابعاد ادبی این کتاب آسمانی بیشتر مورد توجّه قرار گیرد. به همین منظور، در مقالة حاضر، به دنبال پاسخ بدین پرسش هستیم که جایگاه «کنایه» و انگیزه‌های به‌کارگیری آن، در قرآن کریم چیست؟ برای تحقّق این هدف، ابتدا کنایه را از لحاظ لغوی و اصطلاحی تعریف می‌کنیم. سپس ویژگی‌های آن را به تفصیل شرح می‌دهیم و در نهایت، کاربردهای کنایه را در آیاتی از قرآن کریم بررسی می‌کنیم. لازم به ذکر است که کنایه در قرآن به صورت فراوان به کار رفته، ولی به خاطر محدودیّت حجم مقاله، به ذکر موارد شاخص بسنده می‌کنیم.

1ـ پیشینة بحث

مقاله‌های متعدّدی دربارة کنایه نوشته شده که به اجمال آنها را معرّفی می‌کنیم تا تمایز مقالة حاضر با آنها مشخّص گردد. در مقالة «کنایه در قرآن» از جعفر یعقوب (سال 1383)، مؤلّف به مقایسة ترجمة کنایه در آیاتی از قرآن، از چند مترجم مختلف پرداخته، امّا در مقالة حاضر، انگیزه‌ها و کاربردهای کنایه در قرآن بررسی شده است. در مقالة «کنایه و اسباب بلاغت آن» اثر غلامعبّاس رضایی (سال 1378)، به مواردی چون تعریف معنای لغوی و اصطلاحی کنایه، انواع کنایه و معرّفی کنایه تمثیلی پرداخته شده است. در مقالة «تفاوت کنایه با ضرب‌المثل» از آقای ذوالفقاری سال (1387)، پس از معرّفی کنایه و ضرب‌المثل، تفاوت کنایه با مجاز، استعاره و ضرب‌المثل شرح داده شده است و نویسنده، ملاک‌هایی ارائه کرده که به وسیلة آنها ضرب‌المثل و کنایه از هم تشخیص داده می‌شوند. در مقالة «تطوّر تاریخی کنایه در ادب فارسی و عربی تا قرن هفتم هجری» از عبدالقادر پرویز به سال (1387)، بحثی دربارة چگونگی پیدایش علم بیان شده، سپس به سابقة استعمال لفظ کنایه و تعریض اشاره شده است و در ادامه، کنایه از لحاظ لغوی و اصطلاحی تعریف شده است. در مقالة «جستاری در باب کنایه» اثر منصور میرزانیا سال (1373)، کنایه از لحاظ لغوی در سه زبان فارسی، عربی و انگلیسی بررسی شده است. سپس به نمونه‌هایی از کنایه‌های فارسی اشاره و معنای حقیقی و مجازی آنها معرّفی شده است. در مقالة «کنایه؛ نقّاشی زبان» اثر تقی وحیدیان به سال (1375) اصطلاح کنایه تعریف شده است و با استعاره و تمثیل مقایسه شده است. سپس فرق کنایه و مجاز به صورت مفصّل شرح داده شده است و در نهایت، به برخی از زیبایی‌های ادبی کنایه اشاره گردیده است. با توجّه به توضیح‌هایی که ذکر شد، مشخّص می‌گردد که مقالة حاضر تفاوتی اساسی با مقاله‌های مذکور دارد، چراکه در این مقاله پس از معرّفی کنایه، به کاربردهای آن در قرآن کریم پرداخته می‌شود که فقدان این مبحث در مقاله‌های مذکور مشخّص است.

2ـ تعاریف

1ـ2) حقیقت و مجاز

پیش از پرداختن به تعریف کنایه، دانستن معنی حقیقت و مجاز ضروری می‌نماید. شمس قیس در کتاب المعجم حقیقت را چنین تعریف می‌کند: «حقیقت آن است که لفظ را بر معنی‌ای اطلاق کنند که واضع لغت، در اصل وضع، آن لفظ را به ازای آن معنی نهاده باشد؛ چنان‌که بگویی دست به شمشیر برد و پای فرار پیش نهاد که لفظ دست و پای در اصل وضع، به معنی خاصّ خودشان به‌کار رفته‌اند... » (رازی، 1335: 358). همچنین وی در تعریف مجاز می‌گوید: «مجاز آن است که از حقیقت درگذرند و لفظ را بر معنی‌ای اطلاق کنند که در اصل وضع نه برای آن نهاده باشد، لکن با حقیقت آن لفظ وجه علاقه‌ای دارد که بدان مناسبت مراد متکلّم را از آن اطلاق فهم توان کرد؛ چنان‌که بگویی:  فلانی را بر تو دستی نیست و در دوستی تو پایی ندارد؛ یعنی او را بر تو «قدرتی و نعمتی» نیست و در دوستی «بی‌ثبات» می‌نماید، چون ملازمتی میان دست و قدرت، نیز پای و ثبات است، از این استعمال به قرینة ترکیب این الفاظ، معنی «قدرت» و «ثبات» معلوم می‌شود» (همان: 358).

2ـ2) کنایه

کنایه در لغت به معنی «ترک تصریح» است و در اصطلاح، «آوردن لفظی است که غرض از آن، لازمة معنای دیگر است با جواز ارادة لازم آن معنی» (سکّاکی، 1937م.: 170). به عبارت دیگر، «کنایه» آوردن ملازم یا یکی از ملازم‌های یک معنی است به جای خود آن معنی؛ یعنی آوردن ملازم یک معنی است به‌گونه‌ای که ابتدا معنی ملازم را دریابیم و آنگاه ذهن از معنی ملازم به معنی اصلی منتقل شود (ر.ک؛ جرجانی، 1368: 52)؛ مثلاً در عبارت کنایی «آشپزخانة آنان تمیز است و کنیزکان از رنج آشپزی و شستن دیگ‌ها شکایت نمی‌کنند»، لازمة پاکیزه بودن آشپزخانه‌ها، پخت نکردن و لازمة پخت نکردن، عدم پذیرایی از میهمانان و لازمة عدم پذیرایی «بخل» است. پس می‌توان گفت: «کنایه، آوردن صورت ملموس یک معنی است به شرط آنکه ابتدا این صورت به ذهن برسد، سپس ذهن را به معنی اصلی‌خود متوجّه سازد» (فاضلی، 1365: 337).

3ـ2) ویژگی‌های کنایه

1ـ3ـ2) دوبعدی بودن

یک معنی نزدیک یعنی تصویری که ملازم معنی مراد است، دیگر معنی دور یعنی خود معنی مراد. دو یا چند بُعدی بودن یکی از عوامل مهمّ زیبایی‌آفرینی در کلام ادبی است. این خصلت در زبان خبری عیب است؛ زیرا در پیام‌رسانی اختلال پدید می‌آورد، امّا کلام ادبی، به‌ویژه شعر، زبان خبری نیست، بلکه زبان هنری است و این زبان هرچه ابعاد در آن بیشتر باشد، زیباتر است. دو یا چند بُعدی بودن کلام، کاری خلاف روال عادی زبان و شگفت‌انگیز است. روال عادی زبان این است که یک لفظ بر یک معنی دلالت کند. در کنایه کلام یکی است، امّا دو معنی از آن برمی‌آید. اصولاً دو یا چند معنایی بودن خاصّ شعر و کلام ادبی است (وحیدیان، 1375: 58).

2ـ3ـ2) تصویرگری

یعنی در کنایه به جای آنکه چیزی را بگویند، تصویر آن را نشان می‌دهند؛ «کنایه هم مانند سخن، مفهوم و پیامی دارد و هم مانند نقاشی، آن مفهوم و پیام را نشان می‌دهد. هم سخن است و هم نقاشی و مزایای هر دو را دارد. سخن، قدرت تفهیم و تفهّم دارد، امّا نمی‌تواند مفاهیم را نشان دهد، نقاشی نشان می‌دهد، امّا قدرت تفهیم و تفهّم ندارد، ولی کنایه هم بیان می‌کند و هم نشان می‌دهد. یکی از دلایل شیوایی کنایه، ارائه نمودن معانی در قالب صورت‌های عینی است که آنها را به صورت امری ملموس و مشهود درآورده است و آشکارا به نمایش می‌گذارد و این رمز تأثیر عمیقی است که کلام کنایی بر مخاطب دارد، درحالی که کلام عادی و صریح از اجرای چنین نقشی عاجز است» (حسینی، 1413ق.: 754).

3ـ3ـ2) ایجاز

هرچند از منظر علم معانی، ایجاز وقتی بلاغی است که به مقتضای حال باشد، امّا نوعی ایجاز وجود دارد که جنبة هنری دارد و ذاتاً زیباست، بی‌آنکه رابطه‌ای با اقتضای حال داشته باشد. در کنایه ایجاز هنری وجود دارد؛ زیرا لفظ یکی است و معنا دو. در کلام عادی، هر لفظ بر یک معنی دلالت دارد، امّا در کنایه به سبب دوبُعدی بودن، لفظ بار معنایی دوگانه دارد. کنایه می‌تواند ما را از بیان الفاظ متعدّد بی‌نیاز نماید، بلکه در مواردی یک لفظ کنایی با ایجاز خود می‌تواند معنایی را القا کند که درصورت تصریح، الفاظ بسیاری باید عهده‌دار القای همان معنا باشند. چنین نقش‌هایی را می‌توان به وضوح در کنایات بدیع قرآن سراغ گرفت؛ کنایه‌هایی که یا ترسیم‌کنندة تصاویر گویا و رسا هستند و یا در نهایت ادب، حکایت از اموری دارند که بیان مستقیم و عادی آنها باعث تنفّر خاطر است. هرچند کنایه محدودیّت لفظی دارد، امّا معانی دقیق و جامع دارد که الفاظ حقیقی از ادای آنها ناتوانند (ر.ک؛ قاسمی، 1386: 89ـ 88).

4ـ3ـ2) استدلال

اهمیّت کنایه از آن جهت است که همیشه همراه با دلیل است و از همه مهم‌تر اینکه انسان‌ها معمولاً از تذکّر و نصیحت مستقیم گریزانند، حتّی در مقابل آن جبهه می‌گیرند، ولی آنچه می‌تواند از تلخی پند و اندرزهای مستقیم بکاهد و سبب گردد تا مواعظ و دستورهای اخلاقی با رغبت پذیرش شوند، ارائة آنها در قالب کنایه است. کنایه از حقیقت و تصریح بلیغ‌تر است و وجه ابلغیّت کنایه بر تصریح آن است که کنایه مانند ادّعای چیزی است با ارائة دلیل؛ زیرا در کنایه، انتقال از ملزوم است به لازم و وجود هر ملزومی گواه بر وجود لازم خود است، چه آنکه جدایی لازم از ملزوم محال است. پس در کنایه مثل این است که استدلال شده بر وجود ملزوم از وجود لازم؛ مثلاً هرگاه بگوییم «زَیدٌ کَثِیرُ الرَّمَادِ» مثل این است که گفته‌ایم: «زَیدٌ مِضیَافٌ»؛ زیرا او «کَثِیرُ الرَّمَاد» است و معلوم است که دعوی حُکمی به اثبات یا سلب همراه با برهان، قوی‌تر از دعوی حُکمی بدون دلیل است. «وجه ابلغیّت کنایه به این نیست که در نقش معنی چیزی می‌افزاید، بلکه بدین است که برای اثبات معنی افادة تأکید می‌کند که خلاف آن چنین تأکیدی را ندارد، مثلاً فضیلت «کَثِیرُ الرَّمَاد» بر«کَثِیرُ القُرَی» به این نیست که دارای معانی بیشتر است، بلکه به واسطة تأکید آن است (ر.ک؛ تفتازانی، بی‌تا: 414ـ415).

5ـ3ـ2) غرابت و آشنایی‌زدایی

زبان شعر، زبانی است بدیع و شگفت، غریب و توجّه‌برانگیز، امّا زبان روزمرّه زبانی تکراری است، لذا بدان توجّه نداریم. کار شاعر آن است که از این سخن تکراری و عادی، کلامی بیافریند بدیع و شگفت‌انگیز؛ یعنی در زبان آشنایی‌زدایی کند، همانند ذوب کردن سکّه‌های فرسوده و ضرب کردن سکّه‌های بدیع با مصالح سکّه‌های فرسوده با ترفند کنایه (ر.ک؛ وحیدیان، 1375: 67).

6ـ3ـ2) مبالغه

یکی از ویژگی‌های هنر، به‌ویژه ادبیّات، مبالغه است. وقتی امری بزرگتر از آنچه است، نموده شود، تأثیر آن بر عقل و احساسات بیشتر خواهد بود. در کنایه نیز با انتخاب ملازم‌های برجسته، هرچیزی بزرگتر از حدّ متعارف نشان داده می‌شود.

7ـ3ـ2) تعریض

در اصطلاح به کلامی گفته می‌شود که از محتوای آن معنای دیگری استنباط شود (ر.ک؛ تفتازانی، 1425ق.: 403)؛ برای نمونه، انسان نیازمند در اشاره به فقر خود و ترغیب مخاطب به بخشش چنین بگوید: «خدمت شما رسیده‌ام تا سلامی کنم و به سیمای کریمانة شما نگاه کنم».

8ـ3ـ2) تزیین سخن

بسیاری از معانی را اگر با زبان عادی بیان کنیم، لذّت‌بخش نیست و گاه زشت می‌نماید، ولی همان الفاظ را می‌توان از رهگذر کنایه به اسلوبی زیبا و مؤثّر بیان نمود. جای بسیاری از تعبیرات ناخوش و کلمات زشت را می‌توان از راه کنایه به کلمات و تعبیراتی داد که خواننده از شنیدن آنها هیچ گونه امتناعی نداشته باشد؛ مانند «لَحِقَ بِاللَّطِیفِ الخَبِیرِ»، کنایه از مرگ، «سلیم» کنایه از مارگزیده،  «بصیر» کنایه از نابینا، «مفازة» کنایه از مهلکه و «ابویحیی» کنایه از عزرائیل. شاید سهم عمده در استعمال کنایات در همین حوزه مفاهیمی باشد که بیان مستقیم و عادی آنها مایة تنفّر خاطر است ر.ک؛ رضایی، 1378: 103).

9ـ3ـ2) جذّابیّت بخشیدن به کلام

برخی از ادیبان فرنگی عقیده دارند که اگر چیزی را به همان نام که هست، یعنی به نام اصلی خودش، بنامیم، سه‌چهارم لذّت و زیبایی بیان را از میان می‌بریم؛ زیرا کوششی که ذهن برای ایجاد پیوند میان معانی و ارتباط اجزای سازندة خیال دارد، به این صورت از میان می‌رود و آن لذّتی که حاصل جستجوست، به صورت ناچیزی درمی‌آید (ر.ک؛ شفیعی کدکنی، 1366: 139). لذا ارائة مطلبی در قالب کنایه، سبب ترک تصریح به آن است و در نتیجه، ذهن مخاطب برای یافتن معنای اصلی به تکاپو می‌افتد و این جستجوی ذهنی برای او خوشایند است.

3) کنایه در قرآن

اعجاز بیانی قرآن که مورد توافق متفکّران اسلامی است، به الفاظ و ظاهر قرآن مربوط می‌شود؛ زیرا قرآن افزون بر گسترة فکر و تشریع بی‌مانند خود، با ظاهری زیبا با انسان سخن گفته است. متن قرآن نه شعر بود و نه نثر، بلکه برخاسته از کلمات زبان عربی، امّا بی‌بدیل و بی‌همتا بود، آن هم در دورانی که فصاحت و بلاغت عرب ظهوری بی‌مانند داشت و اعتراف بزرگانی چون ولید بن مغیره ـ امیر سخن‌سرای عرب ـ را در پی داشت که گفت: «قرآن نه شعر است و نه سحر، بلکه کلام خداست...؛ زیرا حلاوت و طراوتی دارد که بی‌مانند و بی‌نظیر است» (نیشابوری، 1343: 507). این کتاب آسمانی که به زبان عربی نازل شده، از همة زیبایی‌های کلام عربی از جمله «کنایه» استفاده کرده است. در قرآن تعبیرهای لطیف کنایی به صورت فراوان به کار رفته است» (احمدی، 1376: 76).

علم بیان همچون بقیّة علوم زبان عربی، با ظهور اسلام و تنزیل قرآن کریم پیدا شد و با گذر زمان، در معنا، مفهوم یا حتّی نوع کاربرد و انواع و اقسام، تطوّر یافت تا به علمی دارای مبنا و اصول تبدیل شد. وقتی به قرآن کریم به عنوان خاستگاهی برای علم بیان توجّه شود، به آیاتی فراوان می‌توان استشهاد کرد، امّا در خصوص کنایه، آیة مبارکة ﴿وَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَکْنَنتُمْ فِی أَنفُسِکُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ...﴾ اصلی‌ترین و بهترین مرجع است که علمای لغت و زبان‌شناسان از آن الهام گرفته‌اند و مبحث «کنایه» را بر آن استوار ساخته‌اند. با تأمّل در آیة شریفه، با دو لغت «کنایه» در فعل «اّکّنْتُمْ» و «تعریض» در فعل «عَرَّضْتُمْ» مواجه می‌شویم که در حیطة لغوی همان معنایی را دارد که اصحاب معاجم از کنایه و تعریض در آثار خود بیان داشته‌اند، حتّی با معنای اصطلاحی آن در سطح وسیع سنخیّت و هماهنگی دارد. پس پیدایش، رشد و نموّ علم بیان از فضل قرآن کریم و پژوهش و تحقیق در این معجزة بزرگ پیامبر اکرم (ص) است (ر.ک؛ جرجانی، 1377: 67).

قرآن و سنّت دینی پُر از نمادها، مدل‌ها و تمثیل‌های حسّی است که برخی نمادها شنیداری بوده؛ مثل ﴿وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ: و رعد، تسبیح و حمد او مى‏گوید...» (الرّعد/13) و بعضی تصویری؛ مثل: ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ...: خداوند نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور خداوند همانند چراغدانى است که در آن چراغى (پُرفروغ) باشد..﴾ (النّور/ 35). در این آیه از «نور» به عنوان یک نماد حسّی تصویری استفاده شده است و به آن هم بسنده نکرده، بلکه زیبایی‌های هنری دیگری نیز آورده است: «خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَل نور او چراغدانی است که در آن چراغی است، چراغ در بلور و آبگینه. آبگینه گویی ستاره‌ای تابناک است و از درخت مبارک زیتون برافروخته می‌شود. نزدیک است روغن آن خود بر افروخته شود و شعله کشد، هر چند که آتشی بر آن نخورد. نور در نور است» (مؤدّب، 1379: 270). با توجّه به جایگاه وسیع زبان تمثیلی در دین و ناگزیری از عنصر «کنایه» و نماد در آن، زبان قرآن افزون بر سطوح و ظواهر، دارای هستة معنایی نیز می‌باشد که اصل همین است؛ همان‌گونه که از حضرت امام صادق (ع) روایت شده است: «عبارت‌های آن بر عوام، اشارت‌های آن بر خواص، لطایف آن برای دوستان و حقایق آن برای رسولان است» (زرکشی، 1415ق.: 255).

4ـ کاربردهای کنایه در قرآن کریم

به سبب فراوانی کاربرد کنایه در قرآن، بررسی همة آنها در یک مقاله ممکن نیست، لذا به بررسی موردی 16 آیه از آیات قرآن کریم می‌پردازیم و برای این کار، آیاتی را انتخاب کردیم که کنایه در آنها با انگیزه‌های مختلف به کار رفته است.

1ـ4) ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِیفًا...﴾ (الأعراف/ 189)؛ «او خدایی است که  همة شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید و چون با او خلوت کرد، باری سبک برداشت» (فولادوند، 1415ق.).

این آیه، مَثَلی است که برای بنی‌آدم زده شده، به خاطر رفتارشان و اینکه عهد ازلی خود را شکستند و به آیات خدا ظلم کردند (طباطبائی، 1363: 488). ابتدا می‌فرماید که خداوند همة شما را از یک نفر آفرید؛ یعنی «نَفْسٍ واحِدَةٍ». در این آیه «نَفْسٍ واحِدَةٍ» کنایه از حضرت آدم است و این برای «بیان عظمت قدرت خداوند» است که نسل بشر را تنها از یک نفر به وجود آورده است. همچنین در این آیه از «انجام عمل زناشویی» میان آدم و حوّا، با لفظ «تَغَشَّی» یاد شده که به معنای پوشانیدن و انجام دادن کاری در خلوت است. این یک تعبیر کنایی است که به منظور «رعایت ادب» و پرهیز از بیان لفظ صریح آورده شده است. در قرآن کریم از عمل زناشویی تعبیرهای کنایی دیگری هم آمده است، از جمله:

﴿أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِکُمْ ... فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ...﴾(البقره/ 187)، ﴿...أَوْ لاَمَسْتُمُ النِّسَاء...﴾(النّساء/ 43). در دو آیة مذکور، سه کنایه به کار رفته است. الفاظ «الرَّفْثُ»، «باشِرُوهُنَّ» و «لامَسْتُمُ»، که به صورت کنایی دربارة رابطة زناشویی به کار رفته است، چرا که آشکارا و با صراحت گفتن آنها به دور از ادب و شرم‌انگیز است.

2ـ4) ﴿وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ﴾ (الواقعه/ 34)؛ «و آنها راست زنانی والامقام» (معزّی،1372). «فُرُشٍ» بر وزن «عُنُق» جمع فراش است و در اصل به معنای هر گونه بستری است که می‌گسترانند (ر.ک؛ قرشی، 1371، ج 5: 161). امّا در این آیه با توجّه به کلمة «مَرْفُوعَةٍ»، «فُرُشٍ» به معنای بانوانی است که در عقل و زیبایی به درجة بالایی رسیده‌اند (ر.ک؛ همان، ج10: 521). پیشتر ذکر کردیم که اگر چیزی را به همان نام که هست، یعنی به اسم اصلی خود نام ببریم، سه‌چهارم لذّت و زیبایی بیان را از میان می‌بریم؛ زیرا کوششی که ذهن برای ایجاد پیوند میان معانی و ارتباط اجزای سازندة خیال دارد، به این صورت از میان می‌رود و آن لذّتی که حاصل جستجوست، به صورت ناچیزی درمی‌آید، لذا هدف از کنایه در این آیه می‌تواند «جذّابیت بخشیدن به کلام» باشد.

3ـ4) ﴿إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِیَ نَعْجَةٌوَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکْفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ﴾(ص/ 23). این برادر من است و او نود و نُه میش دارد و من یکی بیش ندارم، امّا او اصرار می‌کند که این یکی را هم به من واگذار و در سخن بر من غلبه کرده است» (مکارم شیرازی، 1373: 476).

کلمة «نَعْجَةً» از لحاظ لفظی به معنای «میش» است (ر.ک؛ قرشی، 1371، ج 7: 82)، ولی در این آیه، کنایه از «همسر» آمده است، عادت عرب‌ها این بوده که به اسم زن تصریح نکنند. در قرآن کریم نیز به نام هیچ زنی جز حضرت مریم (س) تصریح نشده است (ر.ک؛ سیوطی، 1386: 274). لذا هدف از آوردن کنایه در این آیه، «ایجاد غرابت و آشنایی‌زدایی» است.

4ـ4) ﴿مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّیقَةٌ کَانَا یَأْکُلاَنِ الطَّعَامَ...﴾ (المائده/ 75)؛ «مسیح فرزند مریم فقط فرستاده خدا بود. پیش از وی نیز فرستادگان دیگری بودند و مادرش زن بسیار راستگویی بود که هر دو غذا می‌خوردند...» (مکارم شیرازی، 1373: 455).

این آیه اعتقاد مسیحیان مبنی بر الوهیّت حضرت عیسی (ع) را باطل می‌کند. عقیدة عمومی مسیحیان بر این بود که حضرت عیسی (ع) فرزند خدا و به یک معنی، خود خدا است که برای بازخرید گناهان بشریّت آمده است. پس از آن برای تأیید این سخن، عبارت «وَاُمُّهُ صِدَّیقَةٌ» را می‌آورد. اشاره به اینکه کسی که دارای مادر است، چگونه می‌تواند خدا باشد (ر.ک؛ همان، ج 5، 1386: 54). بعد از آن به یکی دیگر از دلایل نفی ربوبیّت مسیح (ع) یعنی «کَانَا یَاکُلَانِ الطَّعامَ» اشاره می‌کند. در این آیه، «کَانَا یَاکُلَانِ الطَّعامَ» (خوردن غذا)، کنایه از «قضای حاجت» است که برای «رعایت ادب» به صورت کنایی به کار رفته است.

5ـ4) ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَینِ وَإِن کُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُواْ وَإِن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاء أَحَدٌ مَّنکُم مِّنَ الْغَائِطِ...﴾ (المائده/ 6)؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که به نماز می‌ایستید، صورت و دست‌ها را تا آرنج بشویید و سر و پاها را تا مفصل مسح کنید و اگر جُنُب باشید، خود را بشویید و اگر بیمار یا مسافر باشید یا یکی از شما از محل پستی (گود) آمده» (مکارم شیرازی، 1373: 109).

در این آیه، حُکم کسانی که دسترسی به آب ندارند تا غسل کنند یا بدن خود را بشویند، گفته شده است. دو مورد از آنها بیمار یا مسافر است که بردن نام آنها به این منظور بوده که آدم بیمار یا مسافر نمی‌تواند بدن خود را با آب بشوید و یا اصلاً دسترسی به آب پیدا نمی‌کند. اینگونه افراد اگر حدث اصغر یا اکبر طبق جمله «اوْ جَاءَ اَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الغَائِطِ» برای آنها پیش آید، باید وضو بگیرند یا غسل یا تیمّم کنند (طباطبائی، 1383: 282).

«غائط» در لغت به زمین گودی اطلاق می‌شده که برای قضای حاجت به آنجا می‌رفتند (ابن‌منظور اندلسی، 1414ق.، ج 7: 365)؛ در این آیه،«آمدن از زمین گود»، کنایه از «بروز حدث» است که برای «رعایت ادب» به صورت کنایه، به کار رفته است (ر.ک؛ حسینی شیرازی، 1423ق.: 120).

6ـ4) ﴿وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قَالُوا اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذِی اَنْطَقَ کُلَّ شَیءٍ﴾ (الفصّلت/ 21)؛ «آنها به پوست‌های تنشان می‌گویند: چرا بر ضدّ ما گواهی دادید؟! آنها جواب می‌دهند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق درآورده ما را گویا ساخته است» (مکارم شیرازی، 1373: 479).

در این آیه دو کنایه به کار رفته است: الف) از آنجا که قیدی برای کلمه «جلود» آورده نشده است و نفرموده پوست کدام یک از اعضاء، لذا جلود می‌تواند کنایه از عورت باشد که به خاطر «رعایت ادب» نام آن برده نشده است (نیشابوری، 1415ق.، ج2: 728). ب) مقصود از «کُلّ شیء»، حیوان‌ها هستند و منظور این است که اندام‌ها در جواب صاحبان خود می‌گویند: «سخن گفتن ما نسبت به قدرت خداوند که می‌تواند هر حیوانی را گویا کند، چیزی نیست» (زمخشری؛ 1407ق؛.، ج 4: 195). هدف از کنایه در مورد دوم، «ایجاز» است، چرا که این لفظ کنایی با ایجاز خود معنایی را القا کرده که در صورت تصریح، الفاظ بسیاری باید عهده‌دار القای همان معنا می‌شدند.

7ـ4) ﴿نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ...﴾ (البقره/ 223)؛ «زنان شما کشتزار شما هستند. هر زمان که خواستید، به کشت خود درآیید و (فرزندان صالح) را برای خود ذخیره کنید و از خدا بترسید» (قرشی، 1377: 403).

کلمة «حرث» مصدر و به معنای زراعت است. نسبت زنان به جامعة انسانی، نسبت کشتزار است به انسان کشتکار ... و اگر زنان  نباشند، نوع انسانی دوام نمی‌یابد و نسل او قطع می‌شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1383: 319). در این آیه، برای «تزیین سخن و رعایت ادب»، با آوردن لفظ «حرث» به صورت کنایی به رابطة زناشویی اشاره شده است.

8ـ4) ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ...﴾ (الممتحنه/ 12)؛ «ای پیامبر! هرگاه زنان باایمان برای سپردن تعهّد نزد تو آیند ـ بر این اساس ـ که هیچ چیز را ـ در قدرت و تدبیر ـ با خدا شریک نشمارند، دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را به قتل نرسانند و فرزندی که در دامان خود دارند، به ناروا به کسی نسبت ندهند و در رفتار شایسته از تو نافرمانی نکنند، تعهّدشان را بپذیر و برای آنان از درگاه خدا آمرزش بخواه» (مکارم شیرازی، 1373: 521).

در اینجا «بَیْنَ اَیْدِیهِنَّ وَ اَرْجُلِهِنَّ» اشاره به فرزند است که در هنگام شیر دادن در دامان مادران قرار می‌گرفت و طبعاً پیش پا و دست آنها بود (ر.ک؛ همان، 1374، ج 24: 47). لذا به جای تصریح به لفظ «فرزند» کنایه به کار رفته است و هدف از آن، «تصویرگری» است، چراکه معنی مراد را در قالب صورت عینی ارائه نموده است و آن را به‌صورت امری ملموس و مشهود درآورده است.

9ـ4) ﴿أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ﴾ (الزّخرف/ 18)؛ «آیا کسی را که در لابه‌لای زینت‌ها پرورش می‌یابد و به هنگام جدال، قادر به تبیین مقصود خود نیست، فرزند خدا می‌دانید؟!» (طبری، 1412ق.: 1658).

در این آیه، مقصود از کسانی که در میان زر و زیور پرورش یافته‌اند، «زنان» هستند. این کنایه به قصد «تزیین سخن»، آمده است.

10ـ4) ﴿وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاء...﴾ (الزّخرف/ 18)؛ «یهود گفتند: دست خدا با زنجیر بسته است. دستهایشان بسته باد! و به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند! بلکه هر دو دست ـ قدرت ـ او گشاده است؛ هر گونه بخواهد می‌بخشد» (طبری، 1412ق.: 418). عبارت «بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ» کنایه از «داشتن قدرت» است. یهود گفته بود که دست خدا بسته است. خداوند در جواب آنها آورده: «یداه مبسوطتان». در ادبیّات عربی «ید» کنایه از قدرت و «یدان» به صورت مثنی، کنایه از کمال قدرت است. به همین جهت خدای تعالی آن را به صورت مثنّی آورده تا به کمال قدرت خود اشاره کرده باشد» (طباطبائی، 1363، ج 6: 46).

هدف از کنایه در این آیه، «استدلال» است، چرا که کنایه مانند ادّعای چیزی است با ارائة دلیل؛ زیرا در کنایه، انتقال از ملزوم (یَداهُ مَبْسُوطَتان) است به لازم (داشتن قدرت) و وجود هر ملزوم گواه بر وجود لازم خود است، چراکه جدایی لازم از ملزوم محال است و بدیهی است که دعوی حُکمی به اثبات یا سلب همراه با ارائة دلیل، قوی‌تر از دعوی حٌکمی بدون دلیل است. در این آیه تأکید شده که دو دست خداوند باز است. از این عبارت استدلال می‌شود که خدای تعالی قدرت زیادی دارد.

همچنین در آیة ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ (المسد/ 1)؛ «بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد). کلمة«ید» در این آیه، به معنای لغوی خود نیست، بلکه کنایه از «قدرت» آدمی است. هدف از کنایه در این آیه نیز «استدلال» است، چون دست در انسان عضوی است که مقاصد او به وسیلة آن انجام می‌شود و بیشتر کارهای آدمی را به دست او نسبت می‌دهند، لذا خاسر شدن دست به معنای بی‌نتیجه شدن اعمال آدمی، بلکه نتیجه معکوس دادن آن است یا به معنای باطل شدن اعمال او است، به طوری که زحمت‌هایش هدر برود و مورد استفاده‌اش قرار نگیرد (ر.ک؛ طباطبائی، 1363، ج 6: 46).

11ـ4) ﴿وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ * فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَلَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ (البقره/ 24ـ23)؛ «اگر شما را شکّی است در قرآنی که بر بندة خود، محمّد (ص)، فرستادیم، بیاورید یک سوره مانند آن و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست می‌گویید * پس اگر چنین نکنید ـ که هرگز نخواهید کرد ـ از آتشی بترسید که هیزم آن بدن‌های مردم ـ گناهکار ـ و سنگ‌ها است و برای کافران آماده شده است» (مکارم شیرازی، 1373: 5).

خداوند همة منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و آوردن یک سوره مانند آن می‌کند تا عجز آنها دلیلی باشد روشن بر اصالت این وحی آسمانی در رسالت الهی آورندة آن، حتّی برای تأکید بیشتر می‌گوید تنها خودتان به این کار قیام نکنید، بلکه تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1386: 126). کلمة «شُهَدَاءَکُمْ» در اینجا اشاره به گواهانی است که آنها را در نفی رسالت پیامبر (ص) کمک می‌کردند و جملة «اِنْ کُنْتُمْ صَادِقینَ» در آیة 23، در حقیقت برای تحریک آنها به این مبارزه است.

در این آیه، با هدف«رعایت اختصار و ایجاز» از چند کار متعدّد که به هم مربوط‌اَند با کلمة «فعل» کنایه آورده شده است و جملة «لَمْ تَفْعَلُوا» با هدف مختصر شدن کلام، کنایه از عبارت «فَإِنْ لَمْ تَأتُوا بِسُورَةٍِ مِنْ مِثْلِهِ» آورده شده است (گنابادی، 1408ق.، ج 1: 66).

12ـ4) ﴿وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ﴾ (المسد/ 5ـ4)؛ «و (نیز) همسرش، در حالی‌که هیزم‌کش «دوزخ» است * و طنابی در گردنش از لیف خرما است» (مکارم شیرازی؛1373ش: 604).

زن ابولهب که کینه‌توز و حق‌ناپذیر بود، خار و خاشاک و بوته‌های خار را به دوش می‌کشید و بر سر پیامبر می‌ریخت تا آن حضرت به هنگام رفتن به نماز یا برای دعوت و هشدار مردم، پاهای مبارکش آزرده گردد (طبرسی،1380، ج 5: 1489). «حَمَّالَةُ ‌الْحَطَبْ» کنایه از«زن سخن چین» است (طالقانی، 1362، ج 4: 297). هدف از کنایه در این آیه، «تعریض» است، چرا که ذکر این کنایه، تنبیه بر این مطلب است که سرانجام همسر ابولهب چنین است که در روز قیامت در آتش دوزخ به همان هیأت جلوه گر می‌شود که در دنیا به خود گرفته بود؛ یعنی همان‌گونه که در دنیا شاخه‌های خاربُن و بوته‌های دیگر را با طناب می‌پیچید و حمل می‌کرد و همین حال یعنی طناب به گردن و هیزم به پشت، جلوه‌گر گشته، عذاب می‌شود (ر.ک؛ طباطبائی، 1383، ج 40: 441).

13ـ4) ﴿وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا﴾ (الإسراء/ 29)؛ «نه هرگز دست خود محکم بسته دار و نه بسیار باز و گشاده، که به نکوهش و حسرت خواهی نشست» (الهی قمشه‌ای، 1380: 265). در این آیه، «بستن دستها به گردن»، کنایه از «بُخل و امساک» و «بسیار گشاده داشتن دست‌ها» کنایه از «بخشش بی‌اندازه» است و به منظور «تصویرگری»، «ایجاز» و «مبالغه» به کار رفته است. شیوایی کنایه، ارائة معانی در قالب صورت‌های عینی است. این آیه «بُخل» را به صورت امری ملموس و مشهود درآورده است و آشکارا به نمایش گذاشته که این رمز تأثیر عمیقی است که کلام کنایی در این آیه دارد؛ یعنی به جای آنکه بُخل را توصیف کند، تصویر آن را نشان داده است. همچنین در این آیه، «بسته بودن دست به گردن» با ایجاز خود معنای گسترده‌ای را القا می‌کند که در صورت تصریح، الفاظ زیادی باید استفاده می‌شد تا همان معنا را القا کنند.

14ـ4) ﴿کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ﴾ (الصّافات/ 49)؛ «گویی از (لطافت و سفیدی) همچون تخم‌مرغ‌هایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده‌اند (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است)» (مکارم شیرازی، 1373: 447). در این آیه، حوریان بهشتی به تخم‌مرغ‌هایی تشبیه شده‌اند و وجه‌شبه نیز نیکویی چهره، رنگ بدن و تازگی است. البتّه واژة «بَیْضْ» در تفسیر اطیب البیان فی تفسیر القرآن و الکاشف کنایه از «زنان آزاد» است که نظر به غیر از زوج خود نیانداخته‌اند و غیر از زوج خود کسی به آنها نظر نکرده است (ر.ک؛ مغنیه، 1424ق.، ج 6: 338). هدف از کنایه در این آیه، «تعریض» است، چراکه از محتوای آیه، معنای دیگری استنباط می‌شود؛ یعنی همان‌گونه که تخم‌مرغ مادامی‌که زیر پَرِ مرغ محفوظ است، دست‌نخورده باقی می‌ماند، حوریان نیز چنین هستند. به گفتة زرکشی، «عرب‌ها در کنایه از زنان آزاد، از واژة «بَیْضْ» استفاده می‌کردند» (زرکشی، 1415ق.، ج 2: 320).

15ـ4) ﴿...وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ...﴾ (آل‌عمران/ 77)؛ «و به آنان در قیامت نمی‌نگرد» (مکارم شیرازی، 1373: 77). در این آیه، نگاه نکردن خداوند به کافران در قیامت، کنایه از «غضب» خداوند بر آنان است و نیز کنایه دو کاربرد دارد: الف) ارائة استدلال. ب) دوبُعدی کردن جمله. «کنایه» در این آیه یک معنی نزدیک دارد که همان نگاه نکردن خداوند به کافران است و یک معنی دور، یعنی معنی مراد اصلی از کنایه که «غضب خداوند» است. کنایه مانند ادّعای چیزی است با ارائة دلیل؛ زیرا در کنایه، انتقال از ملزوم (نگاه نکردن خداوند به کافران) است به لازم یعنی (غضب خدا)، و وجود هر ملزومی گواه بر وجود لازم خود است. دو یا چند بُعدی بودن، یکی دیگر از عوامل مهمّ زیبایی‌آفرینی در کلام ادبی است. روال عادی زبان این است که یک لفظ بر یک معنی دلالت کند، ولی در کنایه، کلام یکی است، امّا دو معنی از آن برمی‌آید، لذا از کنایة به کار رفته در این آیه چنین برمی‌آید که خداوند هم به کافران نگاه نمی‌کند و هم نسبت به آنها خشمگین است.

16ـ4) ﴿فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ...﴾ (الرّحمن/ 56)؛ «در آن باغ‌های بهشتی، حوریانی هستند با حُجُب و حیا» (صفّارزاده،1380: 1301). در اینجا «حفظ کردن نگاه» کنایه از «عفّت و حیا» است؛ یعنی آن زنان به هیچ کس جز همسران خود توجّه ندارند. هدف از کنایه در آیة مذکور، «تصویرگری» است؛ یعنی به جای آنکه حیا و عفّت زنان توصیف شود، با ایجاز تصویر آن نشان داده شده است. یکی از دلایل رسایی کنایه در آیة مذکور، ارائة هیأت وقار و عفّت زنان پاکدامن در قالب صورت عینی است که آن را به شکلی مشهود درآورده و آشکارا جلوه‌گر ساخته است.

نتیجه‌گیری

در زمان نزول قرآن، هنر سخن و سخنوری میان مردم رواج زیادی داشت، لذا یکی از مهم‌ترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز بیانی آن است. کنایه به عنوان یکی از مهم‌ترین مباحث علم بیان، در قرآن به صورت فراوان به کار رفته است و برخی از کنایه‌های امروزی، ریشه در موضوعات قرآنی دارند. کنایه از تصریح، بلیغ‌تر است، چراکه به وسیلة آن ـ و با ارائة ضمنی دلیل ـ ذهن انسان از ملازم معنا به خود معنا منتقل می‌شود. کنایه در آیات قرآن با انگیزه‌های گوناگون به کار رفته است. یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین دلیل استفاده از کنایه در قرآن، «رعایت ادب» است. در قرآن با به‌کارگیری کنایه و سایر فنون بیان، دربارة خصوصی‌ترین مسائل انسان‌ها ـ آداب زناشویی، طهارت و ... ـ بحث شده، درحالی‌که از حیطة ادب خارج نشده است. از دیگر کاربردهای مهمّ کنایه در قرآن، «ایجاز» و آنگاه «تصویرگری» است. در قرآن به وسیلة کنایه، معانی مفصّل با الفاظی موجز بیان شده است. همچنین به وسیلة کنایه، معانی و مفاهیم قرآنی به صورت امری محسوس و ملموس درآمده، گویا معانی به تصویر کشیده، و برای مخاطب به نمایش گذاشته شده‌اند.

از دیگر انگیزه‌های مهمّ کاربرد کنایه در قرآن، «تزیین سخن» و «جذّابیّت بخشیدن به کلام» است که این دو انگیزه، زیرمجموعه‌ای برای انگیزة «رعایت ادب» محسوب می‌شوند. «آشنایی‌زدایی»، «تعریض» و «استدلال» از دیگر انگیزه‌های استفاده از کنایه در آیات قرآن هستند که کاربرد کمتری نسبت به سایر انگیزه‌ها دارند.

قرآن کریم. ترجمة الهی قمشه‌ای، صفّارزاده، طبری، فولادوند، قرشی، معزّی و مکارم شیرازی.
ابن‌منظور، محمّد بن ‌مکرم. (1414ق.). لسان‌العرب. چاپ 3. بیروت: دار صادر.
حمدی، حبیب‌الله. (1376). زیباترین سخن. تهران: مؤسّسة فرهنگی اندیشة معاصر.
تفتازانی، سعدالدّین. (بی‌تا). المُطَوَّل. قم: مکتبة الدّاوری.
جرجانی، عبدالقاهر. (1368). دلائل الإعجاز فی القرآن. مشهد: آستان قدس رضوی.
جرجانی، حسین بن حسن. (1377). جلاء الأذهان و جلاء الأحزان. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
حسینی، جعفر. (1413ق.). أسالیب البیان فی القرآن. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
حسینی شیرازی، محمّد. (1423ق.). تبیین القرآن. چاپ 2. بیروت: دار العلوم.
رازی، شمس قیس. (1335ق.). المعجم فی معاییر الأشعار العجم. تصحیح محمّد بن عبدالوّهاب قزوینی. تهران: دانشگاه تهران.
رضایی، غلامعبّاس. (1378). «کنایه و اسباب بلاغت آن». مجلّة زبان و ادبیّات دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. دورة 150. شمارة 0.صص 104ـ99.
زمخشری، محمود. (1407ق.). الکشّاف عن حقایق غوامض التّنزیل. 4 جلد. چاپ 3. بیروت: دار الکُتُب العلمیّه.
زرکشی، بدرالدّین. (1415ق.). البرهان فی علوم القرآن. بیروت: دار المعرفه.
سکّاکی، یوسف بن أبی‌بکر. (1937م.). مفتاح العلوم. بیروت: دار الکُتُب العلمیّه.
سیوطی، جلال‌الدّین. (1386). الإتقان فی علوم القرآن. ترجمة محمّد دشتی. قم: دانشکدة اصول‌الدّین.
شفیعی کدکنی، محمّدرضا. (1366). صور خیال در شعر فارسی. چ 3. تهران: آگاه.
طالقانی، محمود. (1362). تفسیر پرتوی از قرآن. چاپ 4. تهران: شرکت سهامی.
طباطبائی، محمّدحسین. (1363). تفسیر المیزان. ترجمة محمّدباقر موسوی. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن. (1380). تفسیر مجمع البیان. ترجمة محمّد رازی. تهران: انتشارات فراهانی.
عبدالقادر، پریز.(1387). «تطوّر تاریخی کنایه در ادب فارسی و عربی تا قرن هفتم هجری». فصلنامة زبان و ادبیّات فارسی. شمارة 38. صص 90ـ67
فاضلی، محمّد. (1365). دراسة و نقد فی مسائل بلاغیّة هامة.تهران: مؤسّسة مطالعات فرهنگی.
قاسمی، حمیدمحمّد. (1386). «جلوه‌هایی از هنر تصویرآفرینی در قرآن». صحیفة مبین. شمارة 40. صص 75ـ59.
قرشی، علی‌اکبر. (1377). تفسیر أحسن الحدیث. چاپ 3. تهران: بنیاد بعثت.
ــــــــــــــــ . (1371). قاموس قرآن. چاپ 6. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.
گنابادی، محمّد. (1408ق.). تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة. چاپ 2. بیروت: مؤسّسة الأعلمی للمطبوعات.
مغنیه، محمّدجواد. (1424ق.). تفسیر الکاشف. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.
مکارم شیرازی ناصر. (1421 ق.). الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل. چاپ اوّل. قم: مدرسة امام علی بن أبی طالب.
مکارم شیرازی، ناصر و همکاران. (1386). تفسیر نمونه. ج 5. تهران: دار المکتب الإسلامی.
مؤدّب، سیّدرضا. (1379). اعجاز قرآن. بی‌جا: أحسن الحدیث.
نیشابوری، حاکم. (1343ق.). مستدرک عَلَی الصحیحین. هند: بی‌نا.
نیشابوری، محمود بن ابوالحسن. (1415ق.). تفسیر ایجاز البیان. تحقیق حنیف ‌بن‌حسن. بیروت: دار العرب الإسلامی.
وحیدیان کامیار، تقی. (1375). «کنایه؛ نقّاشی زبان». مجلّة فرهنگستان. شمارة 8. صص 69ـ55.